♡••
اے منتظر غمگین مشو قدرے تحمل بیشتر
گردے بپا شد در افق گویا سوارے مۍرسد...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
تَوڪل بر خُـــدایت ڪن
ڪفـــایت مۍڪند حتما...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
4_5983229587557976268.mp3
2.15M
♡••
#پویابیاتی
آرامـِ جان...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡••
#حجتاشرفزاده
مستوخرابہعطرِگیسوےتوأمـ...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
ﻗﺎلۍ ﺑﺰﺭگۍ ﺍسـتــ ﺯﻧﺪگۍ...
ڪہ ﺗﻮ مۍﺑﺎفۍ
ﻭ ﻣﻦ مۍﺑﺎﻓمـ
ﻭ ﺍﻭ مۍﺑﺎﻓﺪ،
مۍﺑﺎﻓﯿمـ ﻭ ﻧﻘﺶ مۍﺯﻧﯿمـ
ﺩﺍﺭِ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎنـ ﺭﺍ ﺧﺪﺍ بہ ﭘﺎ ڪرﺩ،
ﻫﺮ ڪہ ﺁﻣﺪ ﮔﺮﻩاے ﺗﺎﺯﻩ ﺯﺩ ﻭ ﺭنگۍ ﻭ ﻃﺮحۍ،
ﺁﻣﯿﺰﻩ ﺍے ﺍﺯ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﻧﺎ ﺯیبا،
ﺳﺎیہ ﺭﻭشنۍ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﺛﻮﺍب...
ﮔﺮﻩ ﺗﻮ ﻫمـ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﻗﺎلۍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ،
ﻃﺮﺡ ﻭ ﻧﻘﺸﺖ ﻧﯿﺰ،
ﻭ ﻫﺰﺍﺭﻫﺎ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺁﺩﻣﯿﺎﻥ ﺑﺮ ﻓﺮشۍ
ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺯﯾستـ ڪہ
ﮔﻮﺷﻪ ﺍے ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﻮ ﺑﺎفتہ ﺍے!
ڪﺎﺵ ﮔﻮشہ ﺍیۍ ﺭﺍ ڪہ سہمـِ ﺗﻮﺳﺖ،
ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺑﺒﺎفۍ...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
1_490223681.mp3
5.2M
♡••
#شهرامناظری
بۍتُوبہسَرنمۍشود...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
خوش باد روحِ آنڪہ بہ ما با ڪنایہ گفت
گاهۍ بہ قدرِ صبر بلا مۍدهد خُــــــــدا...
#فاضلنظرے
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
بارانِ عشق
جلوتر رفتم تا کامل قسمت جلوی در رو بپوشونم که راهی برای دید زدن این قسمت وجود نداشته باشه ، پالتو رو
تو هم بهتره نگران هیچی نباشی تو این دوروز هم یه جوری آرومش کن تا به چیزی شک نکنه، راه سختش همینجاست که با کمک هم میگذرونیمش ... این دو روزو تحمل کنی همه چیز حل میشه ... از حالا خیالتو راحت کنم که هر اتفاقی هم که قراره بیفته مطمئن باش من اول فکر راه و چاره واسه تو میکنم و هیچوقت تنهات نمیذارم که دست این گرگ درنده بیفتی ... از چیزی نترس کاری که بهت گفتمو انجام بده.
با گریه هق زد و گفت :
- کیان من الان باید چیکار کنم ؟ میترسم سهیل بره ...
نگاهم نا خودآگاه به سمت چپم کشیده شد، شاید بخاطر حس حضورش و یا سنگینیه نگاهش بود که با آتشفشانی از عصبانیت و چشمهای متعجبش خیره نگاهم میکرد ... با دیدنش تو اون ظاهر آشفته دنیا روی سرم خراب شد، مخصوصاً وقتی چهرهش پوشیده از خشمی بزرگ برای توهمات اشتباه ذهنیش بود و میدونستم به این سادگیها از این خشم بزرگ خلاص نمیشدم.
نفهمیدم گیسو لابه لای ناله هاش چی گفت و ادامه حرفهاش چی بود ،فقط خیلی سریع گفتم :
- بعداً حرف میزنیم یا فردا یه ساعتی
بیا شرکت...گوشی رو از کنار گوشم پایین آوردم ،اینجا مکانی برای جروبحث بهار و یا توجیه کردن برای تماسم نبود، باید از در دیگه ای وارد میشدم تا کمی خشمش فرو کش کنه، به ظاهر عادی و خونسرد گوشی رو تو جیبم گذاشتم و به پالتوی تو دستش
اشاره کردم:- چیشد پوشیدی ؟ من که ندیدمت چرا صدام نکردی ؟
لبهاش رو با نفرت و حرص جمع کرد و با دندون های قفل شده روی هم لب باز کرد و گفت :
- صدات زدم اما انقدر مشغول خوش و بِش کردنت بودی که نشنیدی.
خب این از این اولین تیکه معناداردو پر خشمش ... باز هم با همون ظاهر خونسرد سرتکون دادم و گفتم :
- خوش و بش نبود عزیزم ، یه کار مهم داشت که باید جواب میدادم ،خب چطور بود دوستش داشتی ؟ اندازت بود ؟
چند ثانیه با عصبانیت و چشم های درشت و پر اشکش به صورتم زل زد و بعد پالتو رو محکم رو سینه و شکمم پرت کرد و گفت :
-یه سایز برام بزرگ بود دوستش هم نداشتم.
با قدمهای تیز و محکمی از جلوم عبور کرد و به بیرون از مغازه رفت ... از فروشنده خواستم یه سایز کوچکتر اون پالتورو برام بیاره ، بهار خودش این پالتو رو انتخاب کرده بود پس نباید حس نفرتش از من رو سلیقهش تاثیر بدی میذاشت ، میدونستم از عمد و بخاطر دلخور بودنش از من گفت دوستش نداره و بخاطر همین برای خرید و پیدا کردن سایزش برای این مدل پالتو کلی سماجت به خرج دادم تا بالاخره از همون مدل و همون رنگ قرمز گوجه ای سایز بهار پیدا شد.
پول پالتو رو حساب کردم و از پاساژ بیرون اومدم ،بیرون از پاساژ چشمهام به دنبالش میگشتن ،با یه عالمه اخم و عصبانیت کنار ماشین ایستاده بود تامن برگردم ،از دور دزدگیر رو زدم که سریع و بدون معطلی در جلو رو باز کرد و رو صندلی نشست ... در عقب رو باز کردم و پالتو رو روصندلیه عقب گذاشتم و مِنت کشانه گفتم :
- یه سایز کوچکترشو برات خریدم عزیزم ... تو که نموندی بپوشی ببینم اندازت هست یا نه، منم همینجوری گرفتمش چون میدونستم دوسش
داری.اصلاً حرفی نزد ... این شروع سر سختانه ای بود و باید میدیدم عاقبت این سر سختی تا کجا کِش پیدا میکنه ... در رو بستم و رو صندلیه جلو کنارش نشستم ... نگاهش کردم ، اخم و عصبانیتش حتی شدیدتر از قبل شده بود ،برای منت کشیه بیشتر پیش قدم شدم ولی دستم که رو بازوش نشست چنان جیغی کشید که بی اختیار خودم رو به عقب کشیدم.
- به من دست نزن حیوون ... حتی یک کلمه باهام حرف نزن ... نمیخوام نه صداتو بشنوم نه بهم دست بزنی.
چشمهام رو رو هم گذاشتم و سرم رو به صندلیه ماشین تکیه دادم ، من نمیخوام بهار بفهمه که در مورد سهیل چه نقشه هایی تو سرم دارم و از گیسو کمک گرفتم ، حتی بهروز هم نمیدونه که منو گیسو قراره تا کجاها پیش بریم، نمیخوام با برملا کردن این راز برای این دو نفر و هر حرکت احساسی یا حس نگرون بودنشون، تموم نقشه هام نقش بر آب بشن ،من بخاطر همین ازش پنهون میکردم ، بخاطر همین منطق بچه گونهش که کوچکترین مهلتی برای دفاع یا توجیه به طرف مقابل نمیداد و هر برچسب زشت و تهوع آوری رو به آدم وصل میکرد و در نهایت راه خودش رو در پیش میگیرفت.
همونطور که خواسته بود با سکوت و بدون هیچ حرفی ماشین رو روشن کردم و مستقیم به سمت خونه حرکت کردم ،این بهار عصبی بهاری نبود که بتونم تو یه مکان عمومی کنارش با آرامش شام بخورم و باهاش حرف بزنم ... تو طول مسیر هم این سکوت نفرت انگیز بینمون از بین نرفت ... به محض رسیدنمون به خونه ماشین بهروز هم همزمان با ما در خونه توقف کرد ، ریموت رو زدم ولی بهار قبل از اینکه ماشین رو داخل ببرم خیلی سریع پیاده شد و با شتاب و قدمهای بلندی شبیه دویدن به سمت ورودیه هال رفت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گرشارضایی
بارون...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
بۍتابِ تُوأمـ
مَـحـــوِ تُوامـ
خانہ خَــرابمـ...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
4_5978858354527701277.mp3
5.45M
♡••
#فرهادفروتنی
بـَهــار...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
اندڪۍچِشمـهایَت را
بہ من قرض مۍدهۍ؟
مےخواهمـ ببینمـ دنیا
را چگونہ دیـدے؟
ڪه از چشمت افتاد!
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
من بۍپیالہ آمدهامـ مِۍ طلب ڪنمـ
تنها بہ این امیــد ببینمـ جمالِ یــار...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
در اِنتــــــــظارِ رُویت
مـا و اُمیــــــــــدوارے...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
بیــــــا!
ڪہ جانِ مَرا
بۍ تُــــــــــو
نیست بـرگِ حیات...
#عراقۍ
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
شبِ هجران تُو غم بر سر غم
روزِ وصلت همہ شادے و طرب
شبِ اغیار ز دیدارِ تـُو روز
روزِ من از غمِـ هجرانِ تُو شب ...
#فیضڪاشانۍ
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
AUD-20210203-WA0002.mp3
8.06M
♡••
#افتخاری
شبانگاهان...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
AUD-20201210-WA0005.mp3
1.78M
♡••
#استادفرهمند
دعاے عهد..🕊
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
چشمـِ دلمـ بہ سمتِ حرمـ باز مۍشود
با یڪ سلامـ صبحِ من آغاز مۍشود...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
عِشقـ یعنۍڪہدَمۍ بشنویۍازنامـِ رِضا(ع)
و دِلـتــ گریہ ڪنان راهۍ مَشــہَـــد بشود...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
خوشبختانهخُــــــــداخیلــی
بزرگتــرازدلواپسیهایماست..!
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
Hamed Mahzarnia Emam Reza 320.mp3
7.76M
♡••
#حامدمحضرنیا
یاامام رضا(ع)...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄