eitaa logo
باران‌ِ عشق
21.5هزار دنبال‌کننده
15.9هزار عکس
7.4هزار ویدیو
41 فایل
مَنـ‌خُـدایۍداࢪمـ❣ ڪھ‌عاشِقانھ‌دوستشـ‌داࢪمـ خُدایۍڪھ‌عاشقِـ‌مَنـ‌استـ مھࢪبـٰانـ‌استـ❣ بینھایتـ‌بَخشندھ‌استـ خُدایۍڪھ‌خانِھ‌اشـ همینـ‌حَوالۍاستـ❣ ادمین‌تبادل‌و‌تبلیغ: @Khademehosseiin بِنویسْـ‌بَࢪایَمـ ... https://harfeto.timefriend.net/17227680569677
مشاهده در ایتا
دانلود
باران‌ِ عشق
#عشق‌اجباری #قسمت‌197 کامل به سمتش پیچیدم و با کمی نازو عشوه دخترونه گفتم : - تو هم به اندازه بهروز
شب همه خسته و کوفته تو اون سرمای یخ بندون رسیدیم ویلا ... بارون و تگرگ با سرعت هر چه بیشتر رو سقف ماشین‌هامون فرود می‌اومدن ،از صدای رعدو برق ترسناک آسمون کمی هول میکردم که کیان با خنده دستم رو تو دستش فشار میداد و میگفت : - عزیزم وقتی من کنارتم نباید از چیزی بترسی قربونت برم. ماشینها رو تو حیاط ویلا پارک کردن ، انقدر بارون شدید بود که نمیشد از ماشین پیاده بشیم ،کیان پیاده شد و خیلی سریع در سمت منو باز کرد و با کاپشنش برام یه سایبون درست کرد تا بتونم همراه خودش از زیر اون بارون شدید بگذرم. نمیتونستم سرش رو ببینم هم تاریک بود و هم قفل شده تو بغلش زیر کاپشنش بودم ، با حس سرمای شدید، تنم لرزشی از سرما گرفت، با نگرانی به کیان گفتم : - الان سرت خیس میشه کیان داره همش تگرگ میزنه رو سرت. - نگران من نباش عزیزم کلاه کاپشنم رو سرمه. به در اصلی ویلا که آلاچیق بزرگی داشت و مارو از اون همه بارون و تگرگ حفاظ میکرد رسیدیم ، بهروز هم مشابه کیان دل آرام رو زیر کاپشنش گرفته بود و به سمتمون اومد اما برعکس من دل آرام کلی غر زد و کمی که بارون بهش اصابت میکرد جیغ میزد و میگفت " خیس شدم وای من چه غلطی کردم به حرف تو گوش دادم و اومدم " بهروز هم فقط غش غش میخندید ، بیچاره کامل خیس شده بود اما یه جوری دل آرام رو زیر کاپشنش جا داده بود که از اون همه تگرگ و بارون در امان باشه ،به ما که رسیدن دل آرام از زیر کاپشن بهروز بیرون اومد و اول به بهروز نگاه کرد، نگرانش بود درست مثل من که موقع رد شدن از زیر بارون نگران کیان شدم که یه وقت خیس نشه و حتی نگرانیم رو اون لحظه به زبون آوردم ولی دل آرام نگرانیش رو به شیوه دیگه ای از حرص و لجبازی به زبون آورد : - شبیه موش آب کشیده شدی ،یعنی عقلت نرسید مثل کیان یه کاپشن کلاه دار بپوشی تو که دیدی تواین سرما میخوای بری شمال‌! بهروز نوچی کرد و زیر لب با کلافگیه تصنعی گفت: - بیا و خوبی کن ... نمیگه خیس شدی الان سرما میخوری عزیزم بریم داخل سریع موهاتو خشک کنم، میگه چرا زره پوش نیومدی شمال؟ آروم به بحث های کوچیکشون خندیدم، بحث هایی که همه از روی عشق و علاقه شدیدشون بوداما به قول کیان قادر به ابراز این حس شیرین نبودن ... نگرانیه دل آرام برای بهروز هم از این نماد عشق بود که با قدرت داشت وانمود میکرد دیگه هیچ حسی به بهروز نداره در حالیکه داشت و اون هم چه حس بزرگی که پنهون کردنش برای منی که در چهارچوب عشق کیان اسیر شده بودم کاملاً ملموس و قابل حس بود. کیان در ویلارو باز کرد و همه داخل رفتیم . چشمهاش رو از روم برنمیداشت، میدونست سردمه و لرزش طبیعیه بدنم از این سرمای شدید سرچشمه میگیره ... کنارم قدم برداشت و نزدیک به گوشم پچ زد : - لباساتو در بیار بشین پیش شومینه عزیزم، با لبخند بهش نگاه کردم که دست سردم رو میون پنجه بزرگ دستش محبوس کرد. بعد از اینکه ساکهارو آوردن همه لباسامون رو عوض کردیم و کنارشومینه نشستیم ... بهروز هنوز موهاش کمی نم داشت ، دل آرامِ به ظاهر بی تفاوت با نگرانیه به وضوحی گفت : - یه حوله برداشتی کشیدی رو موهات فکر کردی خشک شده ،پاشو برو موهاتو سشوار بکش سرما میخوری بدبخت. بهروز کنار شومینه لَم داده بود روی یه بالشت و با لبخند پهنی به دل آرام نگاه میکرد ، با شور و شعف خاصی رو به دل آرام گفت : -اگه خودت واسم خشکشون میکنی بلند میشم سشوارو میارم اگه نه هم پس بذار همینطور بمونه تا سرما بخورم. کیان با صدای بلندی قهقهه زد و با خنده گفت : - پاشو خرِ پیر چه ناز و عشوه ای میای واسه دِلی انگار تازه باهاش آشنا شدی میخوای مخشو بزنی، الاغ این همون نامزد خودته فقط دو روز با هم قهر بودینا. -زهرمار تو چیکار به من داری ؟ مگه سنسورت رو من قفله ،بذارمن مخمو بزنم ببینم تحویل گرفته میشم یا نه! دل آرام با اخم چشم از بهروز گرفت و نیم نگاهی به من انداخت که کنار کیان نشسته بودم ، نگاهش همراه با حسرت بود، یه حسرتی که نشون میداد قلبش از دلتنگیه بهروز به ستوه و تنگنا در اومده و از دیدن منو کیان تو این شرایط به حال و روز خودش و بهروز و رابطه از هم گسسته‌شون غبطه میخوره. دست نوازش‌گر کیان روی شونه هام بود، آروم و با رگه هایی از خنده گفت : - آخ آخ تو این بارون و تگرگ الان یه چیز داغ وتوپ بهمون میچسبه. بهروز با تائید سری تکون داد و اوهومی گفت و دل آرام هم نیمچه لبخندی زد و دوباره به من نگاه کرد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻‌ @Cafee_eshgh ༺‌‌‌ ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄