1_25025282.mp3
6.64M
🔴 رسیده باقده خم هلال ماه ماتم
#زمینه
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
ᴸᵒᵛᶤᶰᵍ ᵞᵒᵘ ᴵᶳ ᶳᵒᵐᵉᵗʰᶤᶰᵍ ᴵ ᴺᵉᵛᵉʳ ᴳᵉᵗ ᴮᵒʳᵉᵈ ᴼᶠ
دوست داشتن تو چیزیہ که هیچ وقت ازش خستہ نمیشم 😍♥️
•●❥
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
♡When I think about your eyes,I forget breathing
وقتي به چشات فکر ميکنم نفس کشيدن يادم ميره∞🌸🎈᭄*-*
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
40.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ فوق العاده زیبا
بعنوان یکی از آرامش بخش ترین کلیپ های سال گذشته شناخته شده است👌
از دست ندید ♥️
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
4_5828220120446534584.mp3
9.79M
پیرهن سیاه
حسین توکلی
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در ایام محرم یادی کنیم از نماهنگ زیبایی که نشان داد
عشق حسین زمان و مکان نمیشناسد
با کلیپ های دیگ مقایسه کنید 😒
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
تو را
چون آرزوهایم ،
همیشه دوست خواهم داشت ...!
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
بارانِ عشق
🍁🍁🍁 #part_38 رمان #معشوقه_مجازی مادرم روی مبل نشست و نفس نفس کنان گفت:-تو چی می گی حسام؟ مطمئنی د
🍁🍁🍁
#part_39
رمان #معشوقه_مجازی
بیست و هشتم اسفند ماه بود... پشت پنجره ایستاده بودم. و به حیاط و گلهایی که دلسا درون باغچه کاشته بود نگاه می کردم. صدای آیفون به صدا در آمد. و من از روی کنجکاوی خیره به در بودم. مادرم با چادر گل دار صورتی به طرف در می رود و دقایقی نمی گذرد که با پاکت نامه ایی به داخل می آید. بغض و چشمان اندوهیگین شده اش به خوبی قابل درک بود. از اتاق خارج می شوم و به حیاط می روم و با تردید می گویم:-کی بود مامان؟ این چیه دستته؟مادر به طرف من می آید و می گوید احضارییه دادگاهه، حسام درخواست طلاق داده.نامه را از دست مادرم می گیرم و بازش می کنم. حسام کار خودش را کرده بود. باورم نمی شد به این راحتی دست از من بکشد. مادرم روی تخت می نشیند و شروع به گریستن می کند و می گوید:-همینو می خواستی دلارام؟ اخه چی کم داشتی تو؟ چرا این کارو کردی؟ چرا؟...
-بس کنید دیگه مامان. خستم کردید. بخدا اگه ادامه بدید از این خونه هم میرم. می رم یه جای که هیچ وقت منو نبینید.
به سوی اتاق ام می دوم. در رو می بندم و پشت در می نشینم. با دست هایم گوش ام را می گیرم و شروع به گریه می کنم. باید برای زندگی ام تلاش می کردم. باید برای داشتن هستی تلاش می کردم. باید غرورم را له می کردم و به پای حسام می افتادم.از روی زمین بلند می شوم به سمت تلفن خانه می روم. باید از تلفن خانه به حسام زنگ می زدم. شاید جواب ام را بدهد. تلفن را برداشتم. بعد از شماره گیری و خوردن چند بوق، صدای مصمم و جدی حسام می پیچد.-بله!
با انگشت هایم اشک هایم را پاک می کنم. صدایم را صاف می کنم و می گویم:-حسام خواهش می کنم قطع نکن. جون هستی به حرفم گوش بده. خواهش می کنم می خوام باهات صحبت کنم.
حسام می گوید:
-من با تو حرفی ندارم دلارام. دیگه زنگ نزن. روز دادگاه میتونی حرف بزنی.هق هق کنان می گویم:
-گوش کن حسام. یه دقیقه به حرفم گوش کن. به خدا در مورد من اشتباه فکر می کنی. درسته من اشتباه کردم ولی عاشقانه دوست دارم. هستی رو دوست دارم. برگرد به زندگیت...
-بس کن دلارام. من دلیلی برای صحبت کردن نمی بینم خدا حافظ تا روز دادگاه با صدای چند بوق مستمر بند دلم پاره می شود. گوشی به دست پخش زمین می شوم و با گریه می گویم:-تو رو خدا قطع نکن حسام.
گریه می کنم...اشک می ریزم...آه می کشم...برای از دست دادن زندگی ام! آبرویم! همسرم! و هستی ام...
دست گرمی نوازشگر موهای پریشان ام می شود. سرم را بالا می گیرم و دلسا رو می بینم. کنارم می نشیند و می گوید:
-بلند شو دلارام. اینطوری خودت رو از بین می بری. بلند شو تا روز دادگاه خدا بزرگه. قول می دم کمکت کنم. بلند شو ...
دست ام رو می گیرد و بلندم می کند. به طرف اتاق ام می روم. و روی تخت می نشینم و می گویم:-دلسا من اشتباه کردم. مقصر بودم ولی خب حسام هم اشتباه کرد...
دلسا روی صندلی کنارم می نشیند و با صدای ملیح و آرامش می گوید:
-دلارام حرف بزن. با اون پسره چطور آشنا شدی...ارتباطت چقدر بود.
از روی تخت بلند می شوم و به طرف پنجره می روم و می گویم:
-چند ماه پیش، توی فضای مجازی باهاش آشنا شدم. اوایل هیچ حسی بهش نداشتم. اون هم قصدش کمک کردن بود به من تا اینکه...
آهی می کشم و ادامه می دهم:
-مقصر اصلی من نبودم، حسام هم مقصر بود. اون نسبت به من و زندگیش بی تفاوت بود. اکثر اوقات کار بود. وقتی که خونه می امد یا آنقدر خسته بود که می خوابید یا اینکه یکی دو ساعتی فیلم نگاه می کرد و بعدش خواب... من حق داشتم!
#ادامه_دارد...
رفتن به پارت اول👇👇👇
https://eitaa.com/eshghdoni/1136
🍁🍁🍁🍁
🌙آن دورها .....
در سرزمینِ خوشبختی های
🌙 تُـ♡ـو ....
شب ها، قبل از خواب
شب بخیر می گویند!
🌙و اینجـا، ......
در سرزمینِ بی کسی های من
شب ها، به صبح نمی رسند
تا بخیر بشوند!💔
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄
4_5884277312039421029.mp3
8.35M
شاه قلبم_امیرعباس گلاب❤️
༻♥️ @eShghdoni ♥️༺
┄┅┄┅┄ ❥❥❥ ┄┅┄┅┄