eitaa logo
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
214 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
69 فایل
حَسبُنَا اللَّهُ وَنِعمَ الوَكيلُ... خــ‌داوند‌براے ماکـافیست وچـه‌خــوب یار و پشتیبانی براےماست [آل‌عمران۱۷۳] <هُـوَ‌ا‌‌لــــرَزاق> تبادل : @Naghash111  برای‌یاری مهدےزهرا(؏ج) بصیرت؏مـار‌گونه واستقامت اشتــ‌روار لازمـ است.✌️🏻🇮🇷 کپی؟ حلالت🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
💝 رمان نرگس و لاله💝 #پارت_ یازدهم عصر آن روز : لاله به همراع بابا به بازار رفت. لاله دست بابا را گ
🎄 رمان نرگس و لاله🎄 _دخترگلم چی خریدی؟😇 +مامانجون این یه رازه😌☝️ _ واقعا؟ + بله مامانجون. _ یعنی نمیخوای به من نشون بدی چی خریدی؟😕 +چرا مامان جون حتما بهتون نشون میدم ؛ اما الان نه. خندید و با لحن پر از شوخی گفت : به وقتش😎😂 مامان که از لحن لاله خنده اش گرفته بود گفت : _ وقتش کی میرسه؟😂 + به زودی😆 _ هر چند خیلی کنجکاو شدم ببینم چی خریدی ؛ ولی باشه صبر میکنم تا وقتش برسه ؛ آخه امروز روز شماست ، حالا برو لباست رو عوض کن و دست و صورتت رو بشور ک بیایید که وقت شامه🍔🍱 آن شب به افتخار موفقیت لاله در خانهء لاله اینا جشن بود و حسابی به همه خوش گذشت🔮 ⭕️ ( از آن طرف در خانه نرگس اینا چه خبر بود؟😉 ) ⭕️ وقتی نرگس خبر شاگرد اول شدنش را به خانواده اش داد ، پدر و مادرش خیلی خوشحال شدند. آن ها هم از نرگس به خاطر تلاشی که کرده بود و به خاطر موفقیتش تشکر کردند و به او قول یک جایزه را دادند👏 نرگس کنجکاو شد و از آن ها درباره ی جایزه اش پرسید ؛ اما بابا و مامان به هم نگاهی کردند و لبخندی زدند و گفتند : خودت حدس بزن😄 ادامه دارد... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 🍒 نرگس و لاله🍒 به کانال زیر بپیوندید🥺 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr