#معرفی_شهدا
#شهید_سید_حسن_فلاح_هاشمیان
▫️نام پدر:سید مهدی
▫️تاریخ تولد:1340/11/23
▫️محل تولد:کاشمر
▫️تاریخ شهادت:1365/10/23
▫️محل شهادت:شلمچه
🔰این سردار شجاع و دلاور شجاع اسلام در عملیات کربلای 5 و در حالی که فرمانده گردان و العادیات را بر عهده داشت و به شکار تانکهای زرهی عراق رفته بود هدف تیر مستقیم دشمن متجاوز قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد .
مردم شهید پرور و قدر شناس شهرستان کاشمر در وداعی جانسوز پیکر غرق به خون این حماسه ساز دفاع مقدس را با شکوه تشییع نموده و در جوار آرامگاه شهید آیت الله سید حسن مدرس به خاک سپردند .
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
بصیـــــــــرت
#معرفی_شهدا #شهید_سید_حسن_فلاح_هاشمیان ▫️نام پدر:سید مهدی ▫️تاریخ تولد:1340/11/23 ▫️محل تولد:کاشمر
🔰 #فرازی_از_وصیتنامه_شهید
...انقلاب را حفظ کنید و اسلام تا تنها نگذارید .جبهه ها را خالی و خون شهیدان را پایمال نکنید .
ما ، در قبال شهیدان ؛ این پرچم داران قیام حسینی و نسبت به پایداری و دوام این نظام که با خون شهیدان رنگ یافته تعهد داریم .
این انقلاب رایگان به دست نیامده ، با حفظ تقوا با ظلم مبارزه کنید و زیر بار ظلم نروید .
در کارها صادق باشید و با مردم صادقانه بر خورد کنید و همواره سعی کنید به مردم خدمت کنید .
حجابتان را رعایت کنید .
نماز خود را در اول وقت بخوانید .
سید حسن فلاح هاشمیان
#روحمان_بایادش_شاد
#سالروز_شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حاج قاسم کجایی
پیرمرد سیلزدهٔ خوزستانی حاضر نبود خونهش رو رها کنه. حاج قاسم اومد، دست پیرمرد رو بوسید و به عکسی که تو دستش بود قسمش داد ازونجا بره مبادا آسیب ببینه.
کجایی سردار؟ این روزهای سیستانوبلوچستان چقدر جای حضور پرمهرت خالیه...😭
#حاج_قاسم_سلیمانی
محبوب قلبها
بصیـــــــــرت
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇ مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق #هوالعشـــــــــق #عاشقانه_مذهبی #قسمت_پنجاه_س
◇ ❁ ❥◇ ❁ °•❤️•° ❁ ◇❥ ❁ ◇
مـدافعـــــ عشـــ💞ـــق
#هوالعشـــــــــق
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_پنجاه_چهار 4⃣5⃣
.
همانطورڪه هاج وواج 😲نگاهت میڪنم یڪدفعه مثل دیـــــوانه ها آرام میخندم.
زهرا خانوم دست درازمیڪند و یقه ات راڪمی سمت خودمیڪشد
_ علی معلومه چته؟...مادر این چه ڪاریه؟میخوای دخترمردم بدبخت شه؟...نمیگی خانواده اش الان بیان چی میگن؟
خونسرد نگاه آرامت را ب لبهای مادرت دوخته ای.دودستت رابلندمیڪنی و میگذاری روی دستهای مـــــادرت.
_ اره میدونم دارم چیڪار میڪنم...میدونم!
زهرا خانوم دودستش رااز زیر دستهایت بیرون میڪشدو نگاهش راب سمت حسین اقا میچرخاند
_ نمیخوای چیزی بگی؟...ببین داره چیڪارمیکنه!...صبرنمیڪنه وقتی رفت وبرگشت دختر بیچاررو عقدڪنه!
اوهم شانه بالامیندازد وب 👈من اشاره میڪندڪ:
_ والازن چی بگم؟...وقتی عروسمون راضیه!
چشمهای گرد زهراخانوم سمت من برمیگردد😏.از خجالت سرم را پایین میندازم واشڪ شـــــوقم رااز روی لبم پاڪ میڪنم
_ دختر...عزیزدلـــــم! من ڪ بدتورو نمیخوام!یعنی توجدن راضی هستی؟...نمیخوای صبـــــرڪنی وقتی علی رفت و برگشت تڪلیفت رو روشن ڪنه؟
فقط سڪوت میڪنم و اویڪ آن میزند پشت دستش ڪ:
_ ای خدا!...جــــووناچشون شده اخه
صدای سجاددرراه پله میپیچدڪ
_ چی شده ڪه مامان جون اینقد استرس گرفته؟.
.
همگی به راه پله نگاه میڪنیم.اوآهسته پله هاراپایین می آید.دقیق ڪ میشوم اثر دردرا درچشمان قرمزش میبینم.لبخند لبهایـــــم راپر میڪند.پس دلیل دیرامدن ازاتاقش برای خداحافظی ،همین صورت نم خورده از گریه های برادرانس...
زینب جوابش را میدهد
_ عقـــــد داداشه!
سجـــــادباشنیدن این جمله هول میڪند، پایش پیچ میخوردوازچند پله اخر زمین میخورد.
زهراخانوم سمتش میدود
_ ای خدا مرگم بده! چت شد؟
سجادڪ روی زمین پخش شده خنده اش میگیرد😄
_ چیه داداشه؟..بلاخره علی میخوای بری یا میخوای جشـــــن بگیری؟...دقیقا چته بـــــرادر
وبازهم بلندمیخندد.مادرت گوشه چشمی برایش نازڪ میڪند😏
_ نعخیر.مثل اینئه فقط این وسط منم ڪ دارم حرص میخورم.
فاطمه ڪ تابحال مشغول صحبت باتلفن همراهش بود.لبخندڪجی میزندومیگوید
_ ب مریم خانوم وپدرریحانه زنگ زدم.گفتم بیان...
زینب میپرسد
_ گفتی برای چی باید بیان❓
_ نَ!فقط گفتم لطف ڪنید تشریف بیارید.مراسم خداحافظی توخونه داریم...
_ عه خب یچیزایی میگفتی یڪم اماده میشدن
تو وسط حرفشان میپری
_ نَ بزار بیان یهو بفهمن! اینطوری احتمال مخالفت ڪمتره😐
شوهرزینب ڪه درڪل ازاول ادم ڪم حرفی بود.گوشه ای ایستاده و فقط شاهد ماجراست.روحیات زینب رادارد.هردوبهم می ایند.
تومچ دستم را میگیری وروبهمه میگویی
_ من ي دودیقه باخانـــــومم صحبت ڪنم
ومراپشت سرت به اشپزخانه میڪشی.ڪنار میز می ایستیم وتــــو مستقیم به چشمانم خیـــــره میشوی
سرم را پایین میندازم.
_ ریحانه؟اول بگو ببینم ازمن ناراحت ڪ نشدی ؟
سرم راب چپ وراست تڪان میدهم.
تبســـــم شیرینی میڪنی😊 و ادامه میدهی
_ خدارو شڪر.فقط میخوام بدونم از صمیم قلـــــبت راضی ب اینڪار هستی.
شاید لازمه ي توضیحاتی بدم..
من خودخواه نیستم ڪ بقول مادرم بخوام بدبختت ڪنم!
_ میدونم..
_ اگراینجاعقدی خونده شه دلیل نمیشه ڪ اســـــم منم حتمن میره تو شناسنامه ات
باتعجب نگاهت میڪنم
_ خانومی! این عقد دائم وقتی خونده میشه.بعدش بایدرفت محضر تاثبت شه
ولی من بعدازجاری شدن این خطبه یراست میرم ســـــوریه
دلم میـــــلرزدونگاهم روی دستانم ڪ بهم گره شده سرمیخورد.
♻️ #ادامه_دارد...
#داستان_عاشقانه_مذهبی 💘
#مدافع_عشق
#مهدی_جان
اے سوے تو عالم نگراݩ ادرڪنے
شد دورے تو بہ ما گراݩ ادرڪنے
طغیان ستم گذشٺ از حد مھدی
ای ریشه ڪن ستمگران ادرڪنی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
#سه_شنبه_های_مهدوی
@khamenei_shohada
#کلام_شهید
پدر و مادر خود را بسیار احترام کنید
و به دیدار اقوام و دوستان بروید...
از فقرا و نیازمندان دل جویی کنید.
قرآن را سرلوحه زندگی قرار بدهید.
در خط شهدا و امام شهدا حرکت کنید و گوش به فرمان ولی امر زمان باشید و رهبر عزیزمان را در این راه تنها نگذارید تا پرچم را به صاحب اصلی برسانند.
🌹شهید مهدی قاضی خانی
@khamenei_shohada
هدایت شده از استودیو ولایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منافقین رسانه ای
سخنان صریح دکتر محمد صادق کوشکی از نقش سلبریتی های وطن فروش در فراخوان اجتماعات غیر قانونی
پ:ن:دیگه نمیشه بهشون نگفت منافق! بار اولشون که نیست! اینها مسبب خون های ریخته شده زیادی شدن و مسبب شرایط امروزه هستن
سوال ما از قوه قضائیه تا کی میخواهید جلوی اینها سکوت کنید تا خون هایی دیگه ریخته بشه؟کی گفته چهارتا بیشرف مزدورو دهنشو سرویس کنی دیکتاتوریه؟!!!
http://eitaa.com/joinchat/1206059038C45fa2857d4
#شهید_ابوالقاسم_وطن_پور
▫️نام پدر: محمد علی
▫️محل تولد: تهران
▫️تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۱۱/۰۱
▫️محل شهادت: ماووت
▫️تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱۰/۲۴
#زندگینامه
یکم بهمن ۱۳۴۵، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش محمدعلی، کشاورز بود و مادرش بانو نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم دی ۱۳۶۶، در ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش به پا، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای روستای داکان از توابع شهر تاکستان واقع است.
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت