باز هم از جبهه ها خبر آمد
.
گویا تمامی ندارد، خبر پشت خبر، از #سوریه ، #حلب ادلب،
دسته گل های مدافع خاتون عالمین حضرت زینب س یکی یکی پرپر می شوند.
گویا تمامی ندارد، پرستو ها یکی یکی کوچ می کنند و ما هنوز جامانده ایم
گویا لشکر صاحب الزمان کم کم دارد آماده می شود، یکی یکی سربازان می روند تا نفس تازه کنند و برگردند.
یا رب الحسین، کی نوبت به ما می رسد😭
به گزارش مشرق، سید علی زنجانی طلبه ایرانی مدافع حرم شب گذشته در حملات هوایی به مواضع نیروهای مقاومت در استان ادلب سوریه به شهادت رسید.
پ.ن
و هنوز من جامانده ام
دعا کنید از شهدا جا نمونم.
#شهید_سید_علی_زنجانی
ـــــــــــــــــــــــــ🌷🕊ـــــــــــــــــــــــ
بصیـــــــــرت
🌷بخشی از سخنان #مادر شهید احمدمشلب🌷 احمد همه جور لباسی می پوشید حتی شلوار جین،اما خیلی مذهبی و در ا
#معرفی_کتاب
خاطرات #شهید_احمد_مشلب
در کتاب📚ملاقات درملکوت
مناجات ونیایش🌸
🗣راوی:علی مرعےدوست شهید
🌙یکی از دوستان مارادر شب لیلة الرغائب(اولین شب جمعه ماه رجب _شب آرزوها)برای افطاری دعوت کردبعدازاینکه نماز شبِ لیلة الرغائب راخواندیم، #احمد در حالی که خوشحال بودایستاد و گفت:
"امشب درحالی خواهم خوابید که خداگناهانم رابخشیدو مثل روزاول تولدم پاک شدم واین یک آغازجدید است."
#کتاب_ملاقات_درملکوت
#انتشارات_تقدیر
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
ـــــــــــــــــــــ🌷🕊ـــــــــــــــــــــــــــ
بصیـــــــــرت
فقط ڪافی است یڪبار از تہ دل صدایش ڪنید دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید دیگر هر چہ می ڪند او
#فرازی_دیگر_از_وصیت_نامه
#شهید_امیر_حاج_امینی
💠خالقا! تو را به خودت قسم،
تو را به پیامبران و امامان زجر کشیده و معصومت قسم، بسیار عاشقم کن.
اگر چنین کنی که از دریای رحمت و کرامتت چیزی کاسته نمی شود و زیانی به تو نمی رسد.
🌹همه آرزویم این است
که ببینم از تو رویی🌹
🌹چه زیان تو را که من هم،
برسم به آرزویی🌹
اگر چنین کنی، دیگر هیچ نخواهم؛
چون همه چیز دارم. می دانم اگر چنین کنی، از این بند،
رهایی یافته و دیگر به سویت پر... .
خدایا! دل شکسته و مهربانم را مرنجان.
تو خود گفتی که به دل شکستگان نزدیکم؛ من نیز دل شکسته دارم.🌹
#بیسیم_چی_گردان_انصار
#لشگر_۲۷_محمد_رسول_الله_ص
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
ــــــــــــــــــــــــ🌷🕊ــــــــــــــــــــــــــــ
بصیـــــــــرت
🌷بخشی از سخنان #مادر شهید احمدمشلب🌷 احمد همه جور لباسی می پوشید حتی شلوار جین،اما خیلی مذهبی و در ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.mp3
10.03M
#کتاب_صوتی"حاج قاسم"
خاطرات خودنوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
گوینده : علی همت مومیوند
#قسمت_پنجم
ادامه دارد...
ــــــــــــــــــــــ🌷🕊ـــــــــــــــــــــ
بصیـــــــــرت
#دلبر_همه_چیز_تمام ۲ 💢حواست باشه؛ اگر دلبرت رو لابلای الهه های رنگارنگِ دنیا گم کنی؛ قلبت ناآروم می
#دلبر_همه_چیز_تمام ۳
✨دیدی آدمای عاشـق...
همیشه دنبال این می گردن،
چه هدیه ای برای محبوبشون ببرند؛
که اَزش دل بِبَـــرِه!
راستـی؛
تو چــی داری،
که به پای دلبـ❤️ــرت بریزی؟
ــــــــــــــــــــ🌷🕊ــــــــــــــــــــــــ
1_2039460.mp3
7.56M
فایل #صوتی(۳)
💐الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💐
#استاد_شجاعی
#التماس_دعا
ــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از استودیو ولایت
🔻این درد را کجا بریم؟
🔹دهم تیر ماه ۱۳۶۰، نمایندگان حادثه دیده در فاجعه هفتم تیر- که منجر به شهادت شهید بهشتی و ۷۲ نفر دیگر شد- بهخاطر اینکه مجلس، در وانفسای جنگ تحمیلی از اکثریت نیافتد، با ویلچر، دست به عصا و سر باند پیچی شده و به همراه پرستار در مجلس حاضر شده و جلسه علنی برگزار کردند. جلسه دهم تیرماه مجلس درحالی برگزار شد که ۲۷ نماینده به شهادت رسیده بودند.
🔸حالا پس از سی و هشت سال، درحالی که کشور درگیر ویروس ناخواندهای شده و هر روز آمار مبتلایان و جانباختگان بالا میرود، نمایندگان مجلس بهجای حضور در میدان و دلگرمی دادن به مردم(حتی در ظاهر) تصمیم به تعطیلی خانه ملت میگیرند. آنهم تا اطلاع ثانوی.
🔹این درد را کجا بریم که از چونان مجلسی به چنین مجلس بیمایهای رسیدهایم؟
#کرونا_را_شکست_میدهیم
https://eitaa.com/joinchat/1206059038C45fa2857d4
بصیـــــــــرت
📕 #عاشقانه_ای_برای_تو ✍ #قسمت_چهارم 🤔مرگ یا غرور‼️ 🍂غرورم له شده بود ... همه از این ماجرا خبردار
📕 #عاشقانه_ای_برای_تو
✍ #قسمت_پنجم
👫زندگی مشترک
🍃وسایلم رو جمع کردم و رفتم خونه مندلی ... دوست صمیمیم بود ... .
به پدر و مادرم گفتم فقط تا آخر ترم اونجا می مونم ... جرات نمی کردم بهشون بگم چکار می خوام بکنم ... ما جزء خانواده های اصیل بودیم و دوست هامون هم باید به تایید خانواده می رسیدن و در شان ارتباط داشتن با ما می بودن ... چه برسه به دوست پسر، دوست دختر یا همسر ...
🍃اومد خونه مندلی دنبالم ... رفتیم مسجد و برای مدت مشخصی خطبه عقد خونده شد ... بعد از اون هم ازدواج مون رو به طور قانونی در سیستم دولتی ثبت کردیم ... تا نزدیک غروب کارها طول کشید ... ثبت ازدواج، انجام کارهای قانونی و ... .
اصلا شبیه اون آدمی که قبل می شناختم نبود ... با محبت بهم نگاه می کرد ... اون حالت کنترل شده و بی تفاوت توی رفتارش نبود ... سعی می کرد من رو بخندونه ... اون پسر زبون بریده، حالا شیرین زبونی می کرد تا از اون حالت در بیام ... .
🌺از چند کیلومتری مشخص بود حس گوسفندی رو داشتم که دارن سرش رو می برن ... از هر رفتارش یه برداشت دیگه توی ذهنم میومد ... و به خودم می گفتم فقط یه مدت کوتاهه، چند وقت تحملش کن. این ازدواج لعنتی خیلی زود تموم میشه ... نفرت از چشم هام می بارید ... .
🌺شب تا در خونه مندلی همراهم اومد ... با بی حوصلگی گفتم: صبر کن برم وسایلم رو بردارم ... .
🌺خندید و گفت: شاید طبق قانون الهی، ما زن و شوهریم اما همون قانون میگه تو با این
قیافه نمی تونی وارد خونه من بشی ... .
هنوز مغزم داشت روی این جمله اش کار می کرد که گفت: برو تو. دنبالت اومدم مطمئن بشم سالم رسیدی ...
.
🍃چند قدم ازم دور شد ... دوباره چرخید سمتم و با همون حالت گفت: خواب های قشنگ ببینی ... و رفت ...
🌼رفتم تو ... اولش هنوز گیج بودم ... مغزم از پس حل معادلات رفتارش برنمی اومد ... .
چند دقیقه بعد کلا بیخیال درک کردنش شدم ... جلوی چشم های گیج و متحیر مندلی، از خوشحالی بالا و پایین می پریدم و جیغ می کشیدم ... تمام روز از فکر زندگی با اون داشتم دیوونه می شدم اما حالا آزاد آزاد بودم ...
🌼فردا طبق قولم لباس پوشیدم و اومدم دانشگاه ... با بچه ها روی چمن ها نشسته بودیم که یهو دیدم بالای سرم ایستاده ... بدون اینکه به بقیه نگاه کنه؛ آرام و محترمانه بهشون روز بخیر گفت ... .
بعد رو کرد به منو با محبت و لبخند گفت: سلام، روز فوق العاده ای داشته باشی ... .
🌼بدون مکث، یه شاخ گل رز گذاشت روی کیفم و رفت ... جا خورده بودم و تفاوت رفتار صد و هشتاد درجه ایش رو اصلا درک نمی کردم ... .
🌺با رفتنش بچه ها بهم ریختن ... هر کدوم یه طوری ابراز احساسات می کرد و یه چیزی می گفت ولی من کلا گیج بودم ... یه لحظه به خودم می گفتم می خواد مخت رو بزنه ... بعد می گفتم چه دلیلی داره؟ من که زنشم. خودش نخواست من رو ببره ... یه لحظه بعد یه فکر دیگه و ... .
کلا درکش نمی کردم ...
#ادامه_دارد
#داستان_واقعی
ــــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــــ
🍁شهیـــدمحمدرضا زارع الوانـــــی:
#شـهادت عسل است و از عسل
شیرین تر این را استادمان امام
حسـین «عݪیہاݪسلام» در ڪربلا
به مـا آموختـــ وچه زیبا نوشت:
ڪربلا رفتن #خـــون می خواد.
#شهید_محمد_رضا_زارع_الوانی
#شبتون_شهدایی