✅ زبان علم فقط انگلیسی نیست!
✍رهبر اتقلاب: اصرار بر ترویج انحصاری زبان انگلیسی ناسالم است. زبانهای دیگر مثل اسپانیولی، فرانسه، آلمانی و کشورهای شرقی هم زبان علمند.
۹۵/۲/۱۳
ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
شهدا در قهقهه مستانه شان عند ربهم یرزقون اند.
#طلبه_شهید_مدافع_حرم
#شیخ #سعید_بیاضی_زاده
📿 #نماز اول وقت
ــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀
🌷 #شهید_مدافع_حرم جاوید الاثر #شهید_محمد_جنتی (حاج حیدر)
🌷در یک جلسه کاری که فرماندهان پاکستانی زینبیون از منطقه هم حضور داشتند،
آقا سید عباس موسوی موسس زینبیون و شهید حاج حیدر درباره ی برنامه های زینبیون که شامل رزمنده های زینبیون در منطقه و وسایل مورد نیاز آنها و درباره ی خانواده های شهداﺀ و جانبازان بود باهم مشورت می کردند
که شهید حاج حیدر برنامه ی مفصلی را در این باره توضیح دادند.
بعد از شنیدن این برنامه آقا سید عباس موسوی به ایشان گفتند :
"شما چمران زینبیون هستید ...! "
🌷چون که دکتر شهید چمران هم برای حزب الله مثل همین برنامه ریزی ها را کرده بودند .
ـــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
✅ زبان علم فقط انگلیسی نیست!
✍رهبر اتقلاب: اصرار بر ترویج انحصاری زبان انگلیسی ناسالم است. زبانهای دیگر مثل اسپانیولی، فرانسه، آلمانی و کشورهای شرقی هم زبان علمند.
۹۵/۲/۱۳
ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اسرائیل قناعت نمیکند به آنجایی که هست
امام خمینی(ره):
🔹️ مکرر این مساله ذکر شده است که اسرائیل قناعت نمیکند به آنجایی که هست؛ قدم قدم پیش میرود و هر قدمی که رفت، هی میگوید ما کاری نداریم، همین است، فردا قدم بالاتری برمیدارد؛ امروز لبنان است، فردا- خدای نخواسته- سوریه، پس فردا عراق است و همین طور.
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_بیسـت_و_چهـارم (ب) صدای زنگ در بلند شد: -غذا رسید نترس،نمیذار
🍃🌸🌺
🍃💖
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_بیست_و_پنجم(الف)
✍صدایی نا آشنا و مردانه به گوشم رسید.
تعجب کردم،آنجا چه خبر بود؟
بی سرو صدا به سمت منبع صدا رفتم،
از جایی داخل آشپزخانه کنار دیوار ایستادم و گوش کردم.
عثمان با مردی حرف میزد.
مرد مدام از شرایط بد روحی مادر میگفت و با اصطلاحاتی که هیچ از آنها سر در نمی آوردم برای عثمان توضیح میداد که مادر باید به #ایران برود و عثمان با لحنی عصبی از او میخواست تا راه حل دیگری پیدا کند.
راهی که آخرش به رفتن از این شهر منتهی نشود،اما مرد پافشارانه تاکید میکرد که درمان فقط برگشتن به سرزمین مادریست و بس و این عثمان را دیوانه میکرد
ناراحت بودم از اعتمادی که به عثمان پیدا کردم،از غریبه ای که در خانه بود و از تجویزی که برای مادر داشت.
ایران ترسناکترین نقطه ی زمین بود،پر از مسلمان غوطه ور در کلمه ی خدا
آنجا ته ته دنیا بود
تصور سفر به آن خاک بعد از سالیان،با توجه به شرایط تبلیغاتی دولتهای غربی علیه این کشور و تصویری که پدر برایم ساخته بود،غیر قابل باور می نمود،حتی اگر میمردم هم پا به آنجا نمیگذاشتم.
هر چند که در آخرین سفر،جز زنانِ چادر به سر و مردان ریش دار،تجربه ی بدی در ذهنم نماند اما از آن سفر سالها میگذشت و شرایط بسیار تغییر کرده بود.
حالا منشا اصلی خونریزی و مرگ و زن کشی در دنیا،ایران بود.
تا زمانی که پدر زنده بود جنایات و هرج و مرجهای ایران مدام از طریق تلویزیون و بروشورهای سازمان در خانه دنبال میشد.
هر چند که هیچ وقت برایم مهم نبود اما خواسته و ناخواسته به گوشم میرسید
صدای عثمان کمی بالا رفت
- تو نمیفهمی دارم چی میگم،انگار یادت رفته که قبل از اینکه اینجوری دربه در بشم،منم رشته ی تو رو خوندم پس یه چیزایی حالیمه
انقدر جریانو پیچیده نکن سارا نباید از اینجا بره،اینو بکن تو کلَت
هر درمانی،هر تجویزی،هر چی که فکر میکنی درسته باید همینجا انجام بشه،تو همین شهر
مرد با لحنی پر آرامش جواب داد
- آروم باش پسر،تو انگار بیشتر از اینکه نگران این خاونواده باشی،نگران خودتی.
اگه درسایی که خوندی یادت مونده باشه،الان باید بدونی که اون زن بیشتر از هر چیزی به دوری از اینجا و رفتن به خاک خودش احتیاج داره
تو منو آوردی اینجا که مشکل اون زنو حل کنم یا به فکر علاقه ی تو باشم؟
روی زمین چمپادمه زدم
پس حرفهای صوفی در مورد عثمان کاملا درست بود.
کاش دنیا چند لحظه ساکت میشد.
صدای گام های تند و سپس ایست عثمان را شنیدم:
- سارا! سارا تو اینجایی؟
پیشانی به زانوام چسباندم،دوست نداشتم چشمان تیره رنگش را ببینم.
مسلمانها همه شبیه به هم بودند.
در هر چیزی به دنبال منفعت خود میگشتند،محبتهای این مرد هم به خاطر خودش بود نه مهربانی های یک انسان یا مسلمان ترسو
عثمان رو به رویم زانو زد،صدای قدمهای آن مرد روانشناس را شنیدم
در جایی در کنار عثمان ایستاد،بی حرف،بی کلام،
حرکت محتاطانه و آرام دستان عثمان را روی انگشتانم حس کردم
- سارا جان از کِ کی اینجایی؟ منظورم اینه کی اومدی؟
چقدر صدایش ترسیده و دستپاچه به نظر میرسید
نفسهایش تند بود و عمیق سکوت کرد
احساس کردم مرد روانشناس بازوی عثمان را گرفت و از جا بلندش کرد:
- میشه یه لیوان آب برامون بیاری؟
عثمان اعتراض کرد
- آخه
مرد ایست داد:
- هییس ممنون میشم
رفت با بی میلی و این و آن پا کردنی کوتاه
مرد درست رو به رویم،تکیه زده به دیوار نشست
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🍃🌸🌺 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_بیست_و_پنجم(الف) ✍صدایی نا آشنا و مردانه به گوشم رسید. تعجب ک
💐🍃🌸
🍃💖
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_بیست_و_پنجم(ب)
- ببخشید که بی اجازه وارد خونت شدیم.
تو الان میتونی با پلیس تماس بگیری و یا حتی از هر دومون شکایت کنی.یا اینکه
مکث کرد طولانی...
- یا اینکه به چشم یه دوست که اومدیم اینجا تا کمکت کنیم نگاهمون کنی
باز هم میل خودته
راست میگفت میتوانستم شکایت کنم اما عثمان مهربانی هایش هرچند هدفدار،اما زیاد بود ولی من کمک نمیخواستم
وقتی با سکوتم مواجه شد از نفسش کمک گرفت،نفسی عمیق و پر صدا
- من همه چیز رو میدونم و اینجام تا کمکت کنم
اما من تقاضایی برای کمک نداشتم پس ایستادم و آماده رفتن
- من احتیاجی به کمکتون ندارم
در سکوت نگاهم کرد،سری تکان داد و لبانش را جمع کرد
- شک دارم،البته راجع به شما اما در مورد اون زن نه مطمئنم که نیاز به کمک داره
جسارتش عصبیم میکرد
- بلند شو و از خونه ی من برو بیرون
ایستاد و دستی به کت و شلوار سرمه ای رنگش کشید:
- در مورد مهمون نوازی ایرانی ها افسانه های عجیب غریبی شنیده بودم،اما انگار فقط در حد همون افسانست
عثمان لیوان به دست رسید.
- چیزی شده؟
این مرد قبل از یک روانشناس،دیوانه ای عصبی کننده بود
دندانهایم روی هم دیگر ساییده میشد.
به سمتم آمد
درست رو به رویم ایستاد و در چشمانم خیره شد:
- عثمان من که میگم فکر ازدواجو از سرت بیرون کن
ایشون بیشتر از مادرشون احتیاج به کمک دارن
صدای اعتراض عثمان بلند شد:
- یان،ساکت شو
⏪ #ادامہ_دارد
@khamenei_shohada
پیامبر اکرم(ص) :
بهترین کارها پس از ایمان به خدا، دوستی با مردم است
🌷شهید مدافع حرم حاج #محمد_پورهنگ🌷
درحال هدیه دادن به کودکان سوری
#شبتون_شهدایی
ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
یا #امام_زمان
مرا ببخش!
هر زمان خواستم از تو بنویسم و عاشقانه نامت را ببرم نشد؛
آقا!
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است.....!
ـــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🔸🔶 این روزها بیشتر دعا بخوانیم!
زمانی اقدامات برای ریشهکن شدن ویروس #کرونا و یا کشف درمان آن محقق میشود که این تلاشها در راستای خواست الهی قرار گیرد!
این روزها که تمام گردهماییهای دینی محدود شده است، بیشتر از همیشه دعا بخوانیم و به یاد خدا باشیم، زیرا زمانی خواست انسان از قوّه به فعل درمیآید که خدا اجازه صدور آن را بدهد، همان طور که در آیه ۲۹ سوره تکویر آمدهاست:
«وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»
ـــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#نگاه_شهید
و این شهیـــــــــ🕊🌹ــد است که
دست بر قلبت گذاشته
تو را انتخاب کرده
افتخار کن که به چشمش آمدی
و خریدنی شدی
عاشقانه که ادامه بدهی🕊️
این بار خداوند
خریدارت خواهد شد
#شهید_حجت_الله_رحیمی
ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada