العجل گفتيم اما قلبمان آماده نيست
اين همان سدّي که در راه ظهور افتاده نيست؟
العجل گفتيم اما قلبمان آماده نيست
گر بميريم از خجالت بهتر از اين زندگيست
العجل گفتيم اما قلبمان آماده نيست
با دلي اينگونه سهمت همچنان آوارگيست
العجل گفتيم اما قلبمان آماده نيست
منتَظَر در انتظارِ عاشقانِ واقعيست
العجل گفتيم اما قلبمان آماده نيست
باوري بر اضطرارِ صاحب اين خانه نيست
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
ـــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🕊️بسم رب الشهدا والصدیقین🕊️
هفده سال بیشتر تو این دنیا نبود....
سال ۶۳ شناسنامه اش رو دستکاری کرد و رفت جبهه.....🌹
دوبار تو جبهه مجروح شد...🌹
یکبار اصابت ترکش در اهواز از ناحیه پا....🌹
دومین بار تو کردستان از بالای کوه افتاد و از ناحیه مهره کمر مجروح شد.
آخرشم سال ۶۷ تو #شلمچه رفت رو مین و به شهادت رسید.🌹
#شهید_سیدیوسف_موسوی
شهادت ۲۱ تیر سال ۱۳۶۷
#روزتون_شهدایی
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥با «دزد دزد» گفتن، دزد از دزدی دست برنمیدارد
✍مرور فرمان هشت مادهای مبارزه با مفاسد اقتصادی که در سال ۱۳۸۰ از سوی رهبر انقلاب به سران قوا ابلاغ شد
@khamenei_shohada
🕊️بسم رب الشهدا والصدیقین🕊️
نامه یک رزمنده جانباز به حضرت امام(ره):
🌹عشق جبهه رفتن مرا آرام نمی گذارد. مدتی پیش به هر نحو که بود، برای دعاخوانی به جبهه اعزام شدم.
ولی هرچه خواهش کردم که با برادران به خط مقدم و علملیات بروم اجازه ندادند.🌹
جواب نامه:
فرزند عزیزم!🌹
من از خداوند منان مسألت می کنم که شما را با شهدای اسلام محشور نماید. شما که سلامت خودتان را در راه اسلام داده اید، از زمره شهیدان هستید و حق خودتان را به اسلام عزیز ادا نمودید و از این که به جبهه نمی شود بروید، ناراضی نباشید.🌹
@khamenei_shohada
❤️شهید مصطفی چمران❤️
🍂از در آمد تو. گفت "لباسای نظامی من کجاست؟ لباسامو بیارین. "
رفت توی اتاقش، ولی نماند. راه افتاده بود دور اتاق. شده بود مثل وقتی که تمرین رزم تن به تن می داد. ذوق زده بود. بالاخره صبح شد و رفت.
فکر کردیم برگردد، آرام می شود. چه آرام شدنی! تا نقشه ی عملایت را کامل کند. نیروها را بفرستد منطقه، نه خواب داشت نه خوراک. می گفت "امام فرمودن خودتون رو برسونید کردستان. " سریک هفته، یک هواپیما نیرو جمع کرده بود.🍂
منبع:کتاب یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 38📚
#شهید #مصطفی_چمران
#خاطرات_شهدا
آخر آذرماه بود. با ابراهیم برگشتیم تهران. در عین خستگی خیلی خوشحال بود.💢🌹
می گفت: هیچ شهیدی یا مجروحی در منطقه دشمن نبود، هرچه بود آوردیم. بعد گفت: امشب چقدر چشم های منتظر را خوشحال کردیم، مادر هرکدام از این شهدا سر قبر فرزندش برود، ثوابش برای ما هم هست.💢🌹💢
من بلافاصله از موقعیت استفاده کردم و گفتم: آقا ابرام پس چرا خود دعا می کنی که گمنام باشی!؟
منتظر این سوال نبود. لحظه ای سکوت کرد و گفت: من مادرم رو آماده کردم، گفتم منتظر من نباشه، حتی گفتم دعا کنه که گمنام شهید بشم! ولی باز جوابی که می خواستم نگفت💢🌹💢
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
ـــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
سردار #بی_سر شهید مدافع حرم
جاویدالاثر حاج #عبدالله_اسکندری
شهیدی که #سر مطهرش را به #نیزه کردند...😔
از لحاظ عشق ، اخلاق ، ايمان و دينداري زندگي ما در ميان آشنايان و بستگان سرآمد بود🙏❣
و برای ما از محبت هیچی کم نمیگذاشت، اين را هم بگويم كه شهيد اسكندري يك هفته بعد از ازدواج، راهي مناطق عملياتي شدند.😔
من نامه هاي ايشان را كه از جبهه برايم
مي فرستاد ، نگه داشته ام، نامه ها پر از عشق و #محبت، كه همه را بايگاني كردم،
او در نامه هايش به ما #دلگرمي و اميدواري
مي داد .
جنگ كه تمام شد ، نگراني ايشان جا ماندن از #قافله_شهدا بود ،هميشه يك دلواپسي داشتند كه از دوستان شهيدشان جامانده 😔
تاريخ ازدواج و شهادتشون يكي بوده
تاريخ ازدواجشون هم يك خرداد ١٣٦٠ بوده
تاریخ شهادتشان هم یک خرداد 93 بوده است
سال وصال و فراق در يك روز بوده ❣😔
همسر محترم شهید
او خاطرات عجیبی دارد از جمله اینکه؛ مادرش نقل می کند:
سیدرضا حسینی که دایی محمد حسین بود، سال 1366 به شهادت رسید.😔 ایشان را در امامزاده علی اکبر چیذر دفن کردیم.
سال های بعد که پسرخاله ی محمد حسین فوت کرد، تابوت او را به امامزاده برده و اتفاقا کنار قبر دایی اش گذاشته بودند تا مزارش برای دفن آماده شود.😔
محمد حسین آن روز دست روی تابوت پسرخاله اش گذاشته و گفته بود:
آقا محسن، از جای من پاشو اینجا جای من است!😳
آن موقع همه این کلام را شنیدند اما کسی متوجه نشده بود که منظور پسرم از این حرف چیست.
چند سال بعد که محمد حسین در سوریه به شهادت رسید،😭 او را درست در کنار مزار دایی اش، یعنی همان جا که آن روز اشاره کرده بود، دفن کردند. 😔
برای همه عجیب بود که پسرم از همان زمان می دانست که شهید می شود و حتی مکان دفنش را مشخص کرده بود!
#شهید_محمد_حسین_مرادی
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🌹 خانه مان روضه امام حسین (ع) بود...مصطفی آن زمان 4 سال داشت. اواخر روضه نزدیک اذان ظهر بود که صدای ترمز شدیدی از خیابان آمد.....❗️
بلافاصله یکی از همسایه ها خطاب به من با صدای وحشت زده ای داد زد و گفت: حاج خانم بچه ات مرد!😱
از ترس خشکم زده بود و نمیتوانستم حرف بزنم، به دیوار تکیه زدم و آرام نشستم، درست روبه روی کتیبه #یا_اباالفضل_العباس بودم💔
همین که چشمم به کتیبه افتاد گفتم: یا ابالفضل العباس این پسر نذر شما😔، سرباز و فدایی شما...
بعد هم به آقا متوسل شدم که بلایی سرش نیامده باشد.....
🌹و خدارو شکر آن روز به خیر گذشت.سرش شکسته بود اما به خیر گذشت. از این نذر سال ها گذشت و با هیچکس در میان نگذاشتم...
فقط برای حضرت اباالفضل شیر نذری هر سال در روضه پخش میکردم. این نذری در همه ی سال ها ادامه داشت و این راز بین من و حضرت ابالفضل بود.❤️
راوی: مادر شهید مدافع.حرم
مصطفی صدرزاده🌷
#شهید_روز_تاسوعا
شادی روح این شهید صلوات✨
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃
📖🕋📖🕋📖
🕋📖🕋📖
💠همراهان گرامی کانال
🌷ختم دسته جمعی صلوات مخصوص امام رضا ( ع ) به مناسبت میلاد روزهای زیارتی امام رضا علیه السلام در کانال برگزار میشود
✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر
🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂 🍃
از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود
❇️فرصت اعلام و خواندن تا آخر روز شنبه ، 28/ 4 / 99
❇️ به نیابت از امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف، هدیه به امام رضا علیه السلام و برآورده شدن حاجت افراد شرکت کننده
📣لطفا تعداد صلوات مخصوص امام رضا علیه السلام را که می خوانید ،به آیدی زیر بفرمایید تا آمار ثبت مجموعه یا ضامن آهو شود و جمع آن توسط متصدی آمار در حرم مطهر امام رضا( ع )ثبت شود
تشکر و عاقبت بخیری از حضور پر رنگتون 🌹
⬅️آیدی جهت پیام دادن برای اعلام تعداد تلاوت زیارت امام رضا (ع) و صلوات خاصه امام رضا(ع) در ختم دسته جمعی 👇👇
🆔 @ZZ3362
⬇️⬇️⬇️❣متن صلوات مخصوص امام رضا علیه السلام ❣
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الَّذِي ارْتَضَيْتَهُ وَ رَضَّيْتَ بِهِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ وَ قَائِما بِأَمْرِكَ وَ نَاصِرا لِدِينِكَ وَ شَاهِدا عَلَى عِبَادِكَ وَ كَمَا نَصَحَ لَهُمْ فِي السِّرِّ وَ الْعَلانِيَةِ وَ دَعَا إِلَى سَبِيلِكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ إِنَّكَ جَوَادٌ كَرِيمٌ .
⭕️ وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود ۱۳:۴۵ دقیقه بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.
دنبال آشنایی میگشتم تو صف تا بتونم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی رو دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون رو بهش دادم و گفتم: برای من هم بگیر!
چند لحظه بعد نوبتش شد و ژتون منو داد و یک ظرف غذا گرفت.
و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و تو صف ایستاد!
گفتم: چرا این کار رو کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟
گفت: من یک حق داشتم و ازش استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم. حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.
این لحظهای بود که بهش سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیم تغییر کرد...
پ_ن: یه زمانی همچین
نمایندههایی داشتیم تو مجلس که حتی حاضر نبودن یک حق کوچک از کسی ضایع کنن...
#شهید_دکترعبدالحمید_دیالمه
ــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی(ب) چشمانش حرف میزد،اما زبانش نه. گونه هایش پر شد از مرواری
💐🍃🌸
🍃💖
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_سی_و_یک
✍ نشستن در یک تاکسی زرد،آن هم در کشوری که کابوسِ حاکمیتش تیشه شد بر ریشه ی زندگیمان٬ناباورانه ترین ممکنِ دنیا بود.
بیچاره پدر که عمرش به مستی و سلامِ بی جوابِ هیلتری در دنیایِ سازمانی اش گذشت و نفهمید که خلق ایران در گیرودارِ روز مرگی فراموششان کرده اند.
خیابان ها هر چند پر از دست اندازهای ماشین افکن اما زیبا بود.
پر از هجوم زندگی،ریتمی از #هالیوود زدگی و سنت گرایی که در ظاهر عجیب مردم و صفِ غری
به نانوایی هایشان کاملا مشهود بود.
حکایتی از کلاغ و تلاش بی فرجام برای طاووس شدن...
چقدر تاسف داشت؛حال این مردم
در ترافیکی بی انتها.
زندانی شدیم،دلهره ای ملس به وجودم چنگ میزد.
پیرمرد راننده سری تکان داد:
- هی یادش بخیر این آدرستون خیلی از خاطرات گذشته رو برام زنده کرد.
چه روزایی بود،الانمو نبین،تو جوونی یه یَلی بودم واسه خودم.
اعلامیه میذاشتیم زیر لباسامو دِ برو که رفتیم.
مامورای ساواک خودشونو میکشتن هم به گرد پامم نمیرسیدن.
آه کشید٬بلند و پر حزن.
- داداشم واسه این انقلاب #شهید شد.
خیلی از رفیقام جون دادن زیر دست و پای اون ساواکی های از خدا بی خبر
به قول نوری گفتنی:
"ما برای آنکه ایران... خانه ی خوبان شود.. رنج دوران برده ایم"
اما آخرش از کل انقلاب سهممون شد همین یه ماشین و کرایه اش که نون زن و بچمونو باهاش میدیم.
اما بازم خدارو شکر راضیم امنیت باشه٬ما به نون خشکم راضی هستیم
@khamenei_shohada