eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2هزار ویدیو
68 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
عجِّل فرج به روی لب و توشه‌ها سیاه هجران که با شعار به پایان نمی‌رسد... ▪️اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ ▫️مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیها ـــــــــــ🕊🌹ــــــــــــ @khamenei_shohada
💖🌸 در سایه لطف ایزد رحمانیم بر امر ولی همیشه چون سلمانیم فرمود به ما مقاومت پیشه کنیم مرد عملیم و تابع فرمانیم ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
♥️ رهبـرم! فرقی نمی‌کند؛ شلمچه، حلب، موصل... یا کوچه پس کوچه‌هاے کشور عزیزم ایران؛ سهمِ دویدن، پابه‌پاے انقلاب است🌱 بسیـجی سهمـش را با جان و دل ادا خواهد کرد...❣ ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🎒درون کیف مدرسه‌اش، دو دفترچه کوچک داشت؛ ⚫️⚪️یکی از آن‌ها را با کاغذ سفید جلد گرفته بود و دیگری را با کاغذ سیاه؛ 📝بعضی وقت‌ها چه در خانه و چه در مدرسه، یکی از آنها را از کیفش بیرون می‌آورد و چیزهایی داخل آن می‌نوشت؛ 🧐این کار همیشگی او توجه دوستان و همکلاسی‌هایش را به خود جلب کرده بود. ❓یک روز یکی از همکلاسی‌هایش در مورد دفترچه‌ها از او سوال کرد؛ ➕حیدر جواب داد: اینها دفتر روزانه من هستند؛ کارهای خوبی را که انجام می‌دهم در دفتر جلد سفید و کارهای بدی را که ناخواسته از من سر می‌زند، در دفتر جلد سیاه می‌نویسم. 😳دوستش از شنیدن حرف‌های او تعجب کرد و گفت: «اجازه می‌دهی نگاهی به نوشته‌های داخل آنها بیندازم؟» ➕حیدر کمی فکر کرد و بعد اجازه داد. صفحات داخل دفتر سفید بسیار کم بود و نوشته داخل آن دیده نمی‌شد اما صفحات دفتری که جلدش سیاه بود، کامل و تا نیمه پر از نوشته بود؛❗️همکلاسی‌اش باز هم بیشتر از قبل تعجب کرد. ➕این بار حیدر زودتر از آنکه او سوالش را بپرسد، گفت: کارهای خوبی را که انجام می‌دهم بعد از نوشتن پاره می‌کنم تا غرور مرا نگیرد و همیشه فکر کنم هنوز کار خوبی انجام نداده‌ام اما کار‌های بدم را نگه می‌دارم تا یادم بماند چقدر بدی کرده‌ام. گرامبباد @khamenei_shohada
🕊۲ آذر ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم " محمد امین زارع " گرامی باد ✍ناوبان سوم پاسدار شهیـد محمد امین زارع ۳۱ساله از اهالی روستای سنان ساکن شهرستان فسا و از تکاوران تیپ امام سجاد(ع) نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی این شهید عزیز در آبانـماه سال ۱۳۹۴ جهت دفــاع از حرم آل الله حضرت زینب (س) این دعوت را لبیک و عازم سوریه جهت مبارزه علیه تکفریهای داعش میشود.و سرانجام در منطقه حلب و خان طومان برا اثر آلودگی شیمیایی مجروح و جهت سیر مراحل درمان به ایران اعزام میشود. ✍این شهید عزیز پس از تحمل ماهها رنج و سختی بر اثر عارضه شیمیایی سرانجام در تاریخ ۹۵/۹/۲ دعوت حق را لبیک و به خیل همرزمان شهیدش می پیوندد 💐شادی روح پرفتوح شهید ـــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ @khamenei_shohada
💌 شهید ضیایی از وضعیت مالی خوبی برخوردار بود؛ حمیدرضا به رزمندگان پاکستانی کمک‌های مالی می‌کرد؛ رزمندگان پاکستانی را همچون برادران خودش می‌دانست و به قومیت و ملیت رزمندگان توجه نمی‌کرد؛ مدافعان حرم تیپ زینبیون بسیار مظلوم هستند. حمیدرضا فرمانده قرارگاه نبود بلکه در کنار همین رزمندگان در گرما و سرما می‌خوابید و در میدان نبرد در صف اول بود؛ با وجود اینکه رابطه صمیمی بین رزمندگان پاکستانی و حمیدرضا برقرار بود اما در خصوص آموزش بسیار رابطه جدی داشتند.زمانی هم که حمیدرضا به تهران می‌آمد،از حال نیروهایش بی‌اطلاع نبود و به آنها سر میزد و در صورتی که نیاز به کمک داشتند،کمک‌شان می‌کرد. 📀راوے: همرزم شهید ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
مقام معظم رهبری: امام با تشکیل ، سرنوشت انقلاب را به دست جوانان سپرد. ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
♦️کی غیرت مردانه ی مابگذارد دشمن به حریم خانه پا بگذارد هرکس که قدم بخاک مابگذارد بایدسرخویش را به جا بگذارد بر همه ی دلاورمردان بسیجی مبارک ـــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یعنی سینه سپر کردن در برابر خطرها! رهبر انقلاب: من هم افتخار می‌کنم که بسیجی باشم...‌‌ ‌ آغاز گرامی باد. ـــــــــــ🕊🌹ــــــــــــ @khamenei_shohada
4_5774152177316528233.mp3
3.01M
جایی که حاج حسین یکتا کم آورد روایتگری :حاج اردات جوانان کشورهای هند و پاکستان به شهدای ایران... ــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
: غریب ترین ڪلمه است... مظلوم ترین ڪلمه... ڪلمه اے ڪه هزارن هزار درد دارد... دردهاے ناگفته... حرف هاے نزده... بغض هاے سرخورده... یعنی:🕊 هنوز مادرے منتظر است... هنوز پدر شڪسته اے امیدوار است... شهید گمنام یعنے دلتنگے فرزندے براے پدرش ڪه حتے مزار هم ندارد... یعنے اشک هاے سرد زنے براے گمنام بودن مرد زندگیش... شهید گمنام یعنے فقط چند استخوان... یعنے غربت... یعنے پلاڪے گم شده... شهید گمنام یعنے مزارے خلوت... یعنے بے سروصدا اوج گرفتن... شهیدگمنام یعنے پسرم دیگه بیا... یعنے پدرم به چند استخوانت هم راضیم فقط بیا... شهید گمنام یعنے معلوم نیست چگونه شهید شده است؟😭 شهید گمنام یعنے دیگر برنمیگردد... یعنے بے خبری... 🌷شهید گمنام یعنی: فدایی شادی روح همه شهدای گمنام پنج ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🌹تاریخ تولد: ۱۳۵۵ 🌹تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۹/۳ 🌹محل شهادت: حلب، سوریه ـــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ @khamenei_shohada
شهید عبدالحمید سالاری سال ۱۳۵۵ در روستای سردر از توابع شهرستان حاجی‌آباد در استان هرمزگان به دنیا آمد، دوران کودکی تا پایان دوران راهنمایی را در زادگاهش گذراند. ایشان در ۲۶ مهرماه سال ۱۳۹۴ مصادف با چهارم ماه محرم از طریق بسیج استان سیستان و بلوچستان پس از گذراندن دوره‌های آموزشی در تهران برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) و مبارزه با گروه‌های تکفیری و داعش عازم شهر دمشق در کشور سوریه می‌شود و پس از زیارت حرم مطهر حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) عازم شهر حلب می‌شوند تا اینکه در روز سه‌شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ مصادف با دوازدهم ماه صفر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. پیکر مطهرش پس از ورود به کشور عزیزمان ایران با شکوه خاصی در تاریخ ۱۴ آذرماه ۱۳۹۴ بر روی دستان مردم شهیدپرور بندرعباس تشییع و در تاریخ ۱۵ آذر ۱۳۹۴ در روستای سردر زادگاهش به خاک سپرده شد. از ایشان دو فرزند به نام‌های محمدامین و زهرا به یادگارمانده است ـــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃 ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 📖🕋📖🕋📖 🕋📖🕋📖 💠همراهان گرامی کانال 🌷ختم دسته جمعی ⬅️ صلوات خاصه امام حسن عسکری( ع ) ، پدر بزرگوار امام زمان (عج )➡️ به مناسبت میلاد ایشان در کانال برگزار میشود ✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر 🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂 🍃 از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود ❇️فرصت خواندن تا چهارشنبه ظهر ۵/ ۹ / ۱۳۹۹ ❇️ به نیابت از امام زمان( عج ) الشریف، هدیه به امام حسن عسکری( ع) و برآورده شدن حاجت افراد شرکت کننده 📣لطفا تعداد صلوات خاصه امام حسن عسکری( ع ) را که‌ می خوانید ،به آیدی زیر بفرمایید تا آمار ثبت مجموعه یا ضامن آهو شود و جمع آن توسط متصدی آمار در حرم مطهر امام رضا( ع )ثبت شود تشکر و عاقبت بخیری از حضور پر رنگتون 🌹 ⬅️آیدی جهت پیام دادن برای اعلام تعداد تلاوت صلوات خاصه امام حسن عسکری( ع ) در ختم دسته جمعی 👇👇 🆔 @ZZ3362 ♥️متن صلوات خاصه امام حسن عسکری (ع) 👇 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرِّ التَّقِيِّ الصَّادِقِ الْوَفِيِّ النُّورِ الْمُضِي‏ءِ خَازِنِ عِلْمِكَ وَ الْمُذَكِّرِ بِتَوْحِيدِكَ وَ وَلِيِّ أَمْرِكَ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ الْهُدَاةِ الرَّاشِدِينَ وَ الْحُجَّةِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ حُجَجِكَ وَ أَوْلادِ رُسُلِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ
🔸نماد بارز ، دفاع مقدس است و دفاع مقدس ظهور فرهنگ بسیج بود، ما می بینیم در فضای امروز بالاترین مقام نظام در تمام جلسات رسمی از چفیه استفاده می‌کند که نماد بسیج است و این چفیه یک تذکر است به تمام افرادی که به بسیج معرفت دارند و کسانی که به بسیج معرفت ندارند و این چفیه دور گردن رهبری یک تذکر است، لذا در دفاع مقدس بسیج یک ظهور عملی کرد و امروز یک سازمان به نام بسیج است، اما مهم تر فرهنگ بسیج است. به همین دلیل بسیج کانونی است که همه ی صنوف و سنین و مشاغل و طوایف را در خود جای داده و این ویژگی بسیج است و این شجره طیبه ای است که امام آن‌را کاشت و رهبری آن را رشد داد. 🔹سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــ @khamenei_shohada
💝📿💝 📿💝 💝 ✍ وقتی به خاک ایران رسیدیم، دیگر دم و بازدمی برایِ قطع شدن نداشتم... هوایِ ایران پر بود از عطرِ نفسهایِ امیرمهدی... فاطمه خانم با دیدن من و تابوتِ پیچیده شده در پرچمِ فرزندش، دیگر پایی برایِ ایستادن نداشت. پدر که مُرد، حتی نشانیِ قبرش را نپرسیدم... اما حسام همه ی احساسم را زیرکانه تصاحب کرده بود. و منو دانیالِ بی تفاوت به مرگ پدر، حالا بی تابی مان سر به عرش میکشید محضِ نداشتنِ امیرمهدی...😭 فاطمه خانم به آغوشم کشید و مادرانه صورتم را بوسید: - زیارتت قبول باشه مااادر دست به تابوت پسرش کشید و نالید: - شهادت تو ام قبول باشه ماااادرم... یکی یه دونه ی من...😭 راستی فاطمه خانم دیگر چیزی برایِ از دست دادن داشت؟ مردهای نظامی پوش با صورت هایی حزن زده تبریک می گفتند و دوستان حسام سینه زنان اشک می ریختند... ضعف و تماشا، دیدم را تار کرد و خاموش شدم... نمیدانم چند ساعت را از بودن کنارِ جسمِ بی جانِ حسام محروم ماندم،اما وقتی چشم باز کردم شب بود و تاریکی و سکوت... رویِ همان تختی که حسام لقمه های نان و پنیر درست و چای هایش را به طعم خدا شیرین میکرد... چشم چراخاندم، انگار گوشه ی اتاق به نماز ایستاده بود و الله اکبر میگفت... صدایِ خنده هایش را شنیدم، درست زیر پنجره نشسته بود و دلبری میکرد...💔 این اتاق پر بود از بودن هایش.. از خنده هایش.. از عاشقانه هایِ مذهبی اش... ته دلم خالی شد... دیگر نداشتمش... حالا و من بودمو دیوارهایی که حسرت به دلِ خنده هایش میشدیم... لبخند روی لبهایم نشست، خوب بود که چیزی به انتهایم نمانده بود و باز دیدم همان اخمهایش را وقتی که از کاسه ی کوچک عمرم میگفتم... روی تخت نشستم که چشمم در آن تاریکی محض، به برادر همیشه نگران و خوابیده رویِ زمینِ اتاقم افتاد... آرام به سمتِ میزِ گوشه ی اتاقم رفتم. باید عکسهایش را میدیدم... قلبم تپش نداشت...💔
گوشی را برداشتم و یک به یک یادگاری هایمان را چک کردم. از اولین روز عقدمان تا آن شبِ اربعین... از اولین شانه به شانه شدن هایمان تا آخرین عاشقانهایِ حسینی مان...💔 چمدانِ چسبیده به دیوار را باز کردمو موبایل خونی و پیچیده در نایلونِ حسام را درآوردم. خاموش بود. به شارژ زدمو روشنش کردم. دوست داشتم گالریش را چک کنم. حتما پر بود از عکسهایِ دو نفره مان... باز کردم... خالی از عکسهایِ دو نفره و مملو از عکسهای مذهبی و شهدا... دلم گرفت.. او از اول هم برایِ من نبود😔 فایل فیلمهایش را باز کردم و یک نگاهی کلی انداختم... حدسش سخت نبود. مداحی.. روضه... تصویر از حرم تا الی آخر... قصد خروج از فایلِ کلیپ ها را داشتم که ناگهان فیلمی توجه ام را جلب کرد. حس خوبی نداشتم... هنذفری را داخل گوشهایم گذاشتم تا با صدایش دانیال را بیدار نکنم. فیلم پخش شد و نفسم قطع... حسام بود... لحظاتِ آخر، قبل از شهادت💔 تکانهایِ شدید ونامرتب گوشی نشان میداد که به سختی آن را در دستش گرفته... گاهی صورتش در کادر بود، گاهی نه... اما خس خس صدا و کلماتِ تکه تکه اش در میانِ همهمه ی ناجوانمردانه ی گلوله ها، به خوبی شنیده میشد: - سلام سارایِ من... ببخش که دیشب ناراحتت کردم.. به خدا، از دهنم پرید.. و اِلا هیچی نمیگفتم.... الان محاصرمون کردن.. بقیه بچه ها پریدن.. اما من هنوز دارم دست و پا میزنم... خشابامون خالیه و دیگه هیچ گلوله ای نمونده... ولی الاناست که نیروهایِ خودی برسن... بانو! میدونم وقتی گوشی به دستت برسه، به امید دیدن عکسامون زیرو روش میکنی... نگرد، هیچی توش نیست... آخه ما مذهبی ها عکس ناموسمونو این تو نگه نمی داریم... موبایله دیگه، یه وقت دیدی گم شد... پس نذار به پایِ بی علاقگیم...که به اندازه ی تک تک نفهسایِ عمرم دوستت دارم... اما یه سی دی تو کشویِ اتاقمه که پر از عکسای خودمونه... ⏪ ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببار‌ بارون‌ دلم‌داغون ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش امسال جشن میلاد به میزبانی پسر باشد ... ما همراهی کنیم و او تکبیر بگوید ما مُحبّ شویم و او محبوب شود ما عاشق شویم و او دلبری کند ما سربازی کنیم و او قیام کند ما پیروی کنیم و او فرمان دهد... "چه زیبا می شود اگر این عید بگوییم به تبریک حضورش صلوات" ولادت را به محضر فرزند عزیزشان امام زمان عجل الله فرجه تبریک میگوییم ... (ع) مبارکباد
🔻ناگفته شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید حاج احمد متوسلیان ✍چند وقتی بود که شدیدا دنبال این بودم تا چند نفر که مطمئن بودم و هستم کامل ترین اطلاعات را از حاج احمد متوسلیان فقط آنها دارند، حضوری ببینم و در این رابطه سوال کنم تا اطمینانم از اطلاعاتی که تا امروز داشتم، کامل شود. حاج قاسم سلیمانی یکی از آنها بود که اطلاعات و نظرش خیلی برایم اهمیت داشت و به نوعی ختم کلام بود. دوست عزیزم "احسان محمدحسنی" - رئیس سازمان هنری رسانه اوج - با حاج قاسم ارتباط کاری زیادی داشت. یکی دو بار به او گفتم ترتیبی دهد با حاج قاسم جلسه ای کوتاه داشته باشم. یک بار قرار شد هنگامی که حاج قاسم به شهرک سینمایی دفاع مقدس برای بازدید از صحنه های فیلمبرداری "به وقت شام" می رود، برویم آن جا که به دلایلی جور نشد. 🔹گذشت تا اینکه بنده و خانواده ام برای جشن عروسی دختر آقا احسان که جمعه شب 24 اسفند 1397 در تالار طلائیه بود، دعوت شدیم. ساعت حدود 8 شب، دور میز کنار دوستان نشسته بودیم که ناگهان چشمانم از تعجب گرد شد. حاج قاسم سلیمانی، یکّه و تنها، با لباس شخصی‌و خیلی معمولی، وارد سالن شد.از همان اول به ذهنم رسید بروم سراغش، ولی مانده بودم چطور؟ نمی دانم چرا کم آوردم؟ احسان حسنی لطف کرد، دستم را گرفت و برد سر میزی که افرادی خاص نشسته بودند. مرا برد جلوی حاج قاسم. حاجی محترمانه و با ادب همیشگی، سریع از جا برخاست. تا احسان گفت: 🔹- ایشون آقای داودآبادی هستند که ...حاج قاسم لبخند زیبایی زد و گفت: - بله، ایشون رو که می شناسم ... قند در دلم آب شد. چه کیفی کردم از این حرف سردار. همین طور که روی صندلی سمت راستش می نشسستم، با خنده گفتم: - خب خدا رو شکر که بنده رو می شناسید، پس نیازی به معرفی نیست. و با خنده جوابم را داد. دور میز گرد، از سمت چپِ حاج قاسم، ابراهیم حاتمی کیا کارگردان، گلعلی بابایی نویسنده، مرتضی سرهنگی رئیس دفتر ادبیات و هنر مقاومت، و محسن مومنی رئیس حوزه هنری، که پهلوی من قرار داشت، نشسته بودند. 🔹حاجی داشت با آقای سرهنگی درباره نوشتن کتاب زندگی سردار شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع) صحبت می کرد که ظاهر برای این کار دو تن از نویسندگان معروف حوزه هنری را برده بودند پیش حاج قاسم. آقای سرهنگی که فهمید با حاجی کار دارم، لطف کرد، زود حرفش را تمام کرد و به صحبت با محسن مومنی مشغول شد. سعی کردم از فرصت پیش آمده که معلوم نبود مجددا نصیبم شود و نشد! در کمترین زمان، بیشترین و بهترین بهرۀ ممکن را ببرم! آرام دهانم را بردم دم گوشی حاجی و گفتم: - حاج آقا، من تقریبا 25 ساله که در ایران و لبنان پی گیر قضیه حاج احمد متوسلیان هستم ... نگاهش به روبه رو بود. همان طور حرف می زد. جرات نکردم به چشمانش نگاه کنم. با همان لبخند روی لبش، رو کرد به من و گفت: - خب، ببینم تو که 25 سال روی این پرونده کار کردی، به چه نتیجه ای رسیدی؟! آرام گفتم: "به این رسیدم که همون روز اول همشون شهید شده اند." با لحنی ملایم گفت: "درسته. دقیقا. تا همون شب اول همشون شهید شدند." 🔹با تعجب گفتم: "پس این حرفها که بعضیا می زنند که زنده اند و در زندان های اسرائیل هستند چیه؟" لبخند تلخی زد و گفت: "این حرف ها رو ول کن." و ادامه داد: خب دیگه به چی رسیدی؟جرات نمی کردم بگویم. نه این که از حاج قاسم بترسم، نه اصلا. بلکه از ادعای خود هراس داشتم. دهانم را به گوشش نزدیک کردم تا آن که بغلش نشسته بود، نشنود. و صحبت ادامه داشت و من، ساکت، ولی مات و مبهوت، مانده بودم! حمید داودآبادی ۲بهمن ۱۳۹۸ ـــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔰اگر در حال حاضر در جبهه سخت تعدادی از برادران در حال جهادند دلخوش هستند که جبهه فرهنگی که عقبه هستند ، عقبه ای که تداوم جبهه سخت را شامل می شوند و عامل اصلی جهادگران جبهه سخت می باشد توسط تمامی جوانان رعایت می شود و امید است که خواهران در این زمینه با حفظ حجابشان پیشگام این جبهه باشند ان شاالله ...
اگر بنا بود آمریکا را سجده کنیم ، انقلاب نمی کردیم ؛ ما بنده خدا هستیم و فقط برای او سجده می کنیم ؛ سر حرفمان هم ایستاده ایم ؛ اگر همه ی دنیا ما را محاصره نظامی و تسلیحاتی کنند باکی نیست ؛ سلاح ما ایمان ماست ؛ ایمان بچه هاست که توی خلیج فارس با ناوهای غول پیکر می جنگند ؛ حاضریم که همه ی سختی ها را قبول کنیم ، فقط یک لحظه قلب امام عزیزمان شاد شود ؛ همین ...🥀 "شهید حاج علی چیت سازیان"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب صبح امروز 🔻رهبر انقلاب: برای علاج تحریم ها دو مسیر داریم: رفع تحریم و غلبه بر تحریم. 🔹مسیر رفع تحریم را یک بار تجربه کردیم و به نتیجه نرسیدیم @khamenei_shohada
بخشی از کتاب : به در ورودی معراج که رسیدم عطر اسپند و گلاب همه جا رو گرفته بود . معراج شهدا بیست تا پله بیشتر ندارد اما تا به بالا برسم یک ساعت طول کشید . دقایق آخر کلی حرف آماده کرده بودم ولی همه یادم رفته بود . سرم رو بردم کنار گوشش و گفتم : حمیدجان دوستت دارم خیلی دوستت دارم....... ببخش اگه دلت رو لرزوندم حلالم کن . شهادتت مبارک عزیزم ..... سلام من رو به سید الشهدا برسون .... @khamenei_shohada
❤️حسین.جان ⚜ذڪرِ خیرِ تو بہ هر جا شد و یادٺ ڪردیم 💫دسٺ بر سینہ بہ تو عرضِ ارادٺ ڪردیم ⚜پادشاهےِ جهان حاجٺ ما نیسٺ حسین 💫بہ غلامے درِ خانہ اٺ عادٺ ڪردیم ✋السلام.اے‌ساڪن‌کرببلا ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ @khamenei_shohada