بصیـــــــــرت
🎥 #شهید_مهدی_نوروزی که بود؟؟؟ 🔹پلیسی که یکی از سرکرده های عبدالمالک ریگی را در زاهدان بدون نقاب در
🖌 #خاطرات
❣یکی از کارهایی که خیلی دوست داشتم #نماز_خواندن پشت سر آقا مهدی بود، ما حتی نماز صبح را هم #جماعت می خواندیم، اگر یک روز بدون من نماز می خواند #ناراحت میشدم و گله میکردم.
❣وقتی مهدی را نمیدیدم #مریض میشدم، قلبم درد می گرفت، سردرد می گرفتم، ولی وقتی میدیدمش خوب میشدم، این جور موقع ها می گفت: "فکر کنم مریضی هایت #احساسی هست"
❣زمانی که محمد هادی فرزندم بدنیا آمد، مهدی #غسل_شهادت انجام داد، می گفت دوست دارم بچه ام را با غسل شهادت #بغل بگیرم.
❣لحظه ای که صدای محمد هادی را موقع بدنیا آمدنش شنیدم تنها دعایی که بعد از #ظهور امام عصر (عج) کردم، دعا برای #شهادت آقا مهدی بود، نمی دانم چرا آن دعا را کردم، مهدی خیلی در کارهای مربوط به محمدهادی کمکم می کرد، مثل #پروانه دورم می چرخید.
#شهید_مهدی_نوروزی🌷
#شیر_سامرا
╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮
@khamenei_shohada
╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
بصیـــــــــرت
#شهید_سید_رضا_ترابی 🌷نام پدر :سید علی اصغر 🌷تاریخ تولد :۱۳۴۱/۰۲/۰۲ 🌷محل تولد :دامغان 🌷مسئولیت :آرپی
#راوی_همرزم_شهید
🔰روز قبل از عملیات بازگشایی جاده سر دشت – بانه، انبار تنباکو توقف کرده بودیم 🌹
قرار شد فردا ساعت دوازده🕛 عملیات داشته باشیم
وقتی صبح داخل حیاط شدم،
با تعجب دیدم سیدرضا یخ های حوض را شکسته و در حال غسل کردن است. گفتم: «تو این سرما چیکار میکنی❓»
🙂لبخندی زد و گفت: « #غسل_شهادت.»
وسوسه شدم.
من هم غسل کردم. دندونهام از سرما🌬 به هم می خورد. عازم عملیات شدیم.
او شهیــــــــــ🌷ـــــــــد شد و من سالم برگشتم.😔
#روحمان_با_یادش_شاد
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
(خاطره ایی از سیدمهدی هراتیان – همرزم شهید)
http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
بصیـــــــــرت
🌹 #سالروز_آسمانی_شدن #شهید_سید_علی_دوامی🌹 به سید علی شیر مازندران میگفتند میرفت وسط عراقی ها و کار
#خاطرات_شهدا
#غسل_شهادت با آب یخ
🔰مادر شهید دوامی از خاطرات پسرش به نقل از همرزمانش سخن گفت، وی با بیان اینکه مصطفی علمدار جانباز و از دوستان سید علی است که در استانداری مشغول است، یاد آور شد: آقای طوسی وقتی شهیـ🌹ـــد شد، دخترش کوچک بود، مادر برای دختر شهید تعریف کرد که پدرت میگفت: ما برای وضو آب نداشتیم برای همین یخها را میشکستیم و آب میکردیم و وضو میگرفتیم.
مژههایش یخ میکرد، انگار چشمهایش بسته شده باشد.
مصطفی علمدار گفت: «اینها که چیزی نیست، سیدعلی زمین را کند و حوضچه مانند درست و آب در آن جمع شد، رفت و غسل شهادتی کرد. گفتم:«سنگ کوب میکنی!»گفت :«میخواهیم برویم خط مقدم!»اما وقتی آب در دسترس نبود یخها را خرد میکرد، آب که میشدند در آن آب غسل شهادتـــ انجام میداد. میگفتم:« علی جان! سنگ کوب میکنیها» اما غسل شهادت و جمعه و... برایش خیلی مهم بود، سید علی کارهای بزرگی انجام میداد.
#روحمان_با_یادش_شاد
#سالروز_شهادت
ـــــــــــــــــ🕊🌷ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada