eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وداع سوزناک فرزند شهید جهادگر بسیجی با پیکر مطهر پدرش دو شب گذشته تروریست‌های مزدور دو بسیجی را در منطقه اورامان در حال توزیع بسته‌های کمک مومنانه برای مستمندان را به شهادت رساندند ـــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــ @khamenei_shohada
14.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حتما ببینید وقتی شهید این گونه در مورد گناهانش صحبت می کند ما چه چیزی برای گفتن داریم؟ ـــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
به ابومهدی گفتم خسته نشدی این همه مبارزه کردی؟ چرا استراحت نمی‌کنید و تفریح نمی‌روید؟ ابومهدی در پاسخ سؤال ما روایتی از حضرت رسول(ص) خواند: «سیاحت امت من جهاد است» این جمله شاه‌کلید فعالیت تمامی مجاهدین اعم از ابومهدی، حاج قاسم سلیمانی و هادی العامری است. فکر کنم تنها شبی که حاج قاسم و ابومهدی توانستند راحت بخوابند همان شب جمعه‌ای بود که به شهادتـــ🕊🌹ـــــ رسیدند. ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیانات منتشرنشده رهبرانقلاب درباره قطعنامه۵۹۸ انتشار بمناسبت ۲۷ تیر ماه ۵۹۸ توسط حضرت امام خمینـی (ره) ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_دوم(ب) با یان تماس گرفتم آرامش چهره اش را از اینجا هم می
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 ✍حرفهای آن روز یان،آرامشی سوری به وجودم تزریق کرد و قول داد تا برای پیدا کردن پرستاری مطمئن،محض نگهداری از مادر و انجام کارهای خانه با آن دوستِ‌ ایرانی اش هماهنگ کند. عصر برای تسویه حساب و جمع آوری وسایلم به هتل رفتم و با تاریک شدن هوا باز هم آن صوت عربی را از منبعی نامشخص شنیدم. انگار حالا باید به شنیدن چند وعده ی این نوای مسلمان خیز عادت میکردم وقتی به خانه رسیدم کارها تمام شده بود و پیرزنی چادر_مشکی پوش،نشسته روی یکی از آن مبلهای چوبی با روکش قرمز و قدیمی اش انتظارم را میکشید. گوشیم زنگ خورد،یان بود. میخواست اطلاع دهد که دوستش،پیرزنی مهربان و قابل اعتماد را برای کمک و پرستاری از مادر،روانه خانه کرده. من در تمام عمر از زنانی با این شمایل فراری بودم حالا باید یکی شان را در دیدار روزانه ام تحمل میکردم و مزحکترین ایده ی ممکن،اعتماد به یک ایرانی! چاره ای نبود،من اینجا کسی را نمیشناختم پس باید به یان و انتخاب دوست ایرانی اش اعتماد میکردم. مدتی گذشت. مادر همان زن بی زبان چند ماه اخیر بود و فقط گاهی با پیرزن پرستار چای میخورد و به خاطرات زنانه اش گوش میداد و من متنفر از عطر چای به اتاقم پناه میبردم. اتاقی به سکوت نشسته با پنجره هایی رو به باغ در این چند وقت از ترس خوی جنگ طلبی مسسلمانان ایرانی،پای از خانه بیرون نگذاشتم و دلم پر میکشید برای میله های سرد رودخانه. خاطرات دانیال،عطر قهوه شیشه ی باران خورده و عریض کافه ی محل کار عثمان! اینجا فقط عطر نان گرم بود و چای مسلمان طلب. گاهی هم پچ پچ کلاغهای پاییز زده در لابه لای شاخ و برگِ درختان باغ. اینجا بارانش عطر خاک داشت،دلیلش را نمیدانم اما به دلم می نشست. یان مدام تماس میگرفت و اصرار میکرد تا برای آموزش زبان آلمانی به عنوان مربی به آموزشگاهی که دوستش معرفی کرده بود بروم،‌ بی خبر از ناتوانیم برای فارسی حرف زدن. پس محض خلاصی از اصرارهایش هم که بود واقعیت را به او گفتم و او خندید، بلند و با صدا، اما رهایی در کار نبود چون حالا نظرش جهتی دیگری داشت و آنهم رفتن به همان آموزشگاه برای یادگیری زبان فارسی بود. یان دیوانه ترین روانشناسی بود که میشناختم چند روزی به پیشنهادش فکر کردم،بد هم نمیگفت. هم زبان مادری را می آموختم،هم تنفرم را با زبانشان ابراز میکردم. نوعی فال و تماشا! یان با دوستش هماهنگ کرد و مدتی بعد از آموزشگاه برای دادن آدرس،تماس گرفتند و پروین، پیرزن پرستار،آن را در کاغذی یادداشت کرد و به دستم داد. دو روز بعد،عزم رفتن کردم با شالی مشکی که به زور موهای طلاییم را میپوشاند. @khamenei_shohada
⤴️ خاطره ای از شهید جواد مربی تخریب بود یک روز در میدان نبرد در حالی که تیرها مثل رگبار از روی سرش رد میشدند در حال جمع آوری مین ها بود تا راه را باز کند همان چند روزی که در عراق بود خیلی عرب ها با او دوست شده بودند آنقدر که حاظر نبودند به مناطق خطرناک برود اما جواد میگفتند من اومدم تا به هرشکلی که هست هرکاری که از دستم بر می آید انجام دهم و در نهایت به شهادت برسم ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
شما بگید این لحظه چقدر می ارزه رفقات اومدن چرا پس باباییم توی سوریه جا مونده منتظرتم بابایی... 🌷فرزند 🌷 ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴾﷽﴿ ما ڪاخ نداریم بدان فخر فروشیم اموال نداریم کہ بر فقر بپوشیم داریم گرانمایہ ترین ثروت عالم یڪ رهبر و او را به جهانے نفروشیم ــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔰خدمتی که ذخیره آخرت شد؛ در سفری که به کربلا داشتیم شهید حسین هریری در حال قدم زدن در اطراف بین الحرمین بود ،که یکی از خدام حرم حضرت عباس(ع) اشاره ای کرد به حسین و چند نفری که با هم بودیم برای کمک به ساخت برخی کفشداری­ های اطراف حرم که در حال حاضر ساخته و آماده شده است. با شهید بزرگوار تا پاسی از شب در حال خدمت و ساخت بخشی از کفشداری حرم حضرت عباس (ع) بودیم، در همان حال به فکر گرفتن روزی از حضرت علمدار کربلا و ارباب بی کفن بودیم که شهید هریری عنوان داشت: "خدا همین کار ما را ان شالله ذخیره آخرت قرار بدهد و وسیله شفاعت باشد." و این رفتار شهید هریری از علاقه شدید او به حضرت سیدالشهدا(ع) و ساقی العطاشا حضرت عباس(ع) برای من خاطره شد. 🌷شهید 🌷 📎به روایت دوست شهید ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ @khamenei_shohada
12.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 ببینید دل که هوایی شد پرواز است که آسمانیت می کند و اگر بال خونین داشته باشی آسمان هم طعم کربلا میگیرد کلیپ دیدنی از پروازهای 🌷سردار شهید حاج 🌷 ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada