بصیـــــــــرت
#شهیدی_که_به_مادرش_قران_خواندن_یاد_داد درادامه بخوانید 🔰🔰 ـــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــ @khamenei_
○مادر در خواب پسر شهیدش را میبیند. پسر به او میگوید: توی بهشت جام خیلی خوبه. چی میخوای برات بفرستم؟
○مادر میگوید: «چیزی نمیخوام؛ فقط جلسه قرآن که میرم، همه قرآن میخونن و من نمیتونم بخونم خجالت میکشم. میدونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون.».
○پسر میگوید: «نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!»بعد از نماز یاد حرف پسرش میافتد.
○قرآن را بر میدارد و شروع میکند به خواندن. خبر میپیچد.
○پسر دیگرش اینرا به عنوان کرامت شهید محضر آیت الله نوری همدانی مطرح میکند و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند.
○حضرت آیتالله نوری همدانی نزد مادر شهید میروند. قرآنی را به او میدهند که بخواند. به راحتی همه جای قرآن را میخواند؛ اما بعضی جاها را نه.
○میفرمایند:«قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!».مادر شهید شروع میکند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط.
○آیت الله نوری گریه میکنند و چادر مادر شهید را میبوسند و میفرمایند:«جاهایی که نمیتوانستند بخوانند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم»
شهید #کاظم_نجفی_رستگار
🔻اول خودت برو بعد بگو بیا
🔹چیزی که باعث شد هشت سال جلوی شرق و غرب سرخم نکنیم روحیه فرمانده هوایی بود که به کسی دستور نمی داد «برو» ! خودشون اول حضور داشتند و بعد میگفتند «بیا»! در جنگ اقتصادی نمیشه مسئولین غرق در امکانات و رانت و ثروت باشند و به مردم بگن تحمل کنید!
« تصویر رهبر انقلاب در زمان دفاع مقدس»
ــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
📸اطمینان دلها با دیدن وعدههای الهی به دست میآید
رهبر معظم انقلاب:
🔹️ بعضی از حوادث دلهایی را میلرزاند؛ ما در طول انقلاب هم شاهد بودیم... حتّی در خود دفاع مقدّس بعضی از شکستها، بعضی از دلها را میلرزاند. وقتی که مجموع این حوادث با پیروزی، با نشانههای لطف الهی تمام میشود، این طبعاً این دلها اطمینان پیدا میکنند، آرامش پیدا میکنند، میفهمند که وعدهی الهی راست است، درست است...این را وقتی که شما برای مخاطبین خودتان نقل میکنید، آنها به خودشان مطمئن میشوند، اطمینان نفس پیدا میکنند، آرامش پیدا میکنند. ۹۸/۸/۳۰
ـــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃🌸 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هشتاد_و_ششم ✍ آن شهید، پدریِ مردی که دچارش شده بودم، پدرانه ه
💐🍃💖
🍃💖
💖
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_هشتاد_و_هفتم
✍ - اصلا میفهمی داری چیکار میکنی؟
میفهمی خواستگاریِ کی اومدی؟ من نفسم امروز فرداست.. تو یه جوونِ سالمی که حالا حالاها وقت داری واسه زندگی...
این مسخره بازیا چیه که راه انداختی؟
با آرامشی عجیب بلند شد و در مقابلم قرار گرفت:
- پدرم وقتی شهید شد، تنش سالم بود حتی یه دندونِ خراب هم نداشت..
ورزش میکرد.. میخندید.. یه تنِ یه لشگرو آموزش میداد..
اما عموم همیشه مریض بود. همه میگفتن آخرش جوون مرگ میشه.
جنگ شروع شد. هر دو تا رفتن جبهه.. پدرِ سالمم شهید شد..
عمویِ بیمارم، هنوز هم زندست..
خدا واسه عمرِ بنده هاش سند صادر نمیکنه...
پس شمام صادر نکنید و به جای خودتون تصمیم بگیرین .. نه خدا..
لحنش زیادی محکم و قاطعانه بود و حرفهایش منطقی و بنده وار..
سر به زیر انداختم..
راست میگفت... خدا را اندازه ی کفِ دستم کوچک میدیدم و او دست و دلبازانه بزرگ بود..
نمیدانم چرا اما دلم فقط و فقط گریه میخواست و من خوشحالیم در اوجِ بزرگیش، رنگِ غم داشت.
کجا بود پدر تا ببیند.. مسلمان شدم.. شیعه شدم..
و جوانی پاسدار، شیعه و از اولادِ علی، فاتحِ قلبِ یخ زده ی تک دخترش شده...
بصیـــــــــرت
💐🍃💖 🍃💖 💖 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هشتاد_و_هفتم ✍ - اصلا میفهمی داری چیکار میکنی؟ میفهمی خواستگا
وقتی سکوتم را دید، دست در جیبش کرد و شکلاتی را به سمتم گرفت:
- حالا من باید چقدر منتظرِ جوابِ “بله” اتون بمونم؟
به صورتش نگاه کردم:
- از کجا مطمئنید که انتخابِ من درسته؟
شما چیزی از گذشته ام میدونید؟
سری تکان داد و لبهایش را جمع کرد:
- اونقدر که لازم باشه میدونم..
در ضمن گذشته، دیگه گذشته.
مهم حالِ الانتونه که ظاهرا پیش خدا خریدار زیاد داره
تعجب کردم:
- از کجا می دونید؟
لبخند زد:
- دور از جون با یه نظامی طرفیدها.. ما همیشه عملیاتی اقدام میکنیم.. دقیق و مهندسی شده..
شما جواب ” بله” رو لطف کنید،
بنده در اسرع وقت کروکی رو با مشخصات دقیق تحویلتون میدم.. حله؟
شک داشتم.. به انتخابش شک داشتم:
- فکرِ همه چیزو کردین؟ من.. بیماریم.. حالِ بدم...
نگذاشت حرفم تمام شود:
- وجب به وجب حالا دیگه، یا علی؟
خدایا عطرت را جایی همین نزدیکی حس میکنم...❤️
خجالت زده با گرمایی که انگار از زیر پوستِ صورتم بیرون میزد، سر تکان دادم:
( یا علی..)
❤️ یا علی گفتیم و عشـق آغاز شد... ❤️
⏪ #ادامہ_دارد...
❣ #سلام_امام_زمانم❣
ای زیباترین فصل
فصل ظهور تـــــو🌸
پاییز هم آمد
برگها بر سرم باریدند
اما تــــــو باز نیامدی🍃🌸
ای غائب از نظر!
پاییز را با ظهور تـــــو
دوست تر می دارم🍃🌸
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب🌸
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
ــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
ﺷﻬﺪﺍ ﺁﺧﺮ ﺗﯿﭙﯿﻮﻟﻮﮊﯼ ﺑﻮﺩﻥ !!!...
ﺷﻬﺪﺍ ﯾﻪ ﺗﯿﭙﯽ ﺯﺩﻥ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﮕﺎﺷﻮﻥ ﮐﺮﺩ...
🌷سمت چپ شهید #عباس_کمال_پور ...
🌷سمت راست سردار عطایی...
از فرماندهان لشکر امام حسین ع
ــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
#خاطرات_شهید
🔹در مورد مهریه نظر خانوادهها را ملاک قرار دادیم، من از آقا وحید خواسته بودم در کنار هر مهریهای که خانوادهها صحبت کنند 12 شاخه گل نرگس به نیت حضور حضرت مهدی ذکر کنند.
🔸بعد از صحبتها آقا وحید یک دسته گل آورده بودند وقتی با دقت نگاه کردم دیدم چند شاخه گل نرگس بینشان است و این برای من نشانه خوبی بود. مهریه من 114 سکه بهار آزادی به همراه سفر حج بود که من مهریهام را بخشیدم.
🔹من به او میگفتم «از خدا خواستهام اگر قرار بر جدایی بین ماست این جدایی با شهادت باشد ولی اگر مرگ بین ما جدایی میاندازد مرگ اول برای من باشد، چرا که من طاقت جدایی و تنها ماندن را ندارم و امیدوارم شهادتت در رکاب آقا امام زمان(عج) باشد. میگفتم وحیدم لایق شهادت هستی و او میگفت شهادت لیاقت میخواهد.
✍ به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید #وحید_فرهنگی والا 🌷
ــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پارس آباد مغان اردبیل خبر شهادت به مادر رسید
🔹ناله هایی که تن هر کسی را به لرزه در می آورد...
🔹شهادت و امنیت را در قوم و نژاد بایکوت خبری نکنید از داغ دل مادران شهدای مرزبان کسی خبر دارد؟
🌷 امنیت اتفاقی نیست #شهید_بیرامی
ــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیف این لحظهها در واژه نمیگنجند ...
پشت صحنه گفتوگوی فضه سادات حسینی با همسر شهید مدافع حرم #محمدجعفر_حسینی با حضور دو فرزند شهید
ــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🔻 #فوری شناسایی پیکر مطهر هفت شهید مدافع حرم در سوریه
🔹 طبق اعلام واحد ایثارگران سپاه پاسداران، اسامی شهدای تفحصشده به شرح ذیل است : شهیدان والامقام «رضا حاجی زاده»، «علی عابدینی»، «محمد بلباسی» و «حسن رجاییفر» از استان مازندران ، شهید «زکریا شیری» از استان قزوین، شهید «مجید سلمانیان» از استان البرز و شهید «مهدی نظری» از استان خوزستان.
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🔻 #فوری شناسایی پیکر مطهر هفت شهید مدافع حرم در سوریه 🔹 طبق اعلام واحد ایثارگران سپاه پاسداران، اسا
شهدای تازه تفحص شده مدافع حرم در سوریه
🌷شهیدان والامقام رضا حاجیزاده، علی عابدینی، محمد بلباسی، حسن رجاییفر، زکریا شیری، مجید سلمانیان و مهدی نظری
ـــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
Z.Z:
🕋📖🕋📖
📖🕋📖
🕋📖
📖
📖✨ختم صلوات خاصه امام رضا علیه السلام به مناسبت آخر صفر ، شهادت این امام بزرگوار در کانال برگزار میشود
❇️به نیابت از امام زمان عج الله تعالی فرجه شریف هدیه به امام رضا علیه السلام
و بر آورده شدن حاجات افراد شرکت کننده 🙏
❇️ فرصت اعلام و خواندن از اکنون، اعلام ختم در کانال ، تا آخر ماه صفر
📣از دوستانی که تمایل دارند در این ختم آسمانی شرکت کنند 😊
🌸تقاضا میشود تعدادصلوات های مخصوص را که میخوانید به آیدی زیر👇👇👇 اعلام کنید تا مجموع ختم دسته جمعی در حرم امام رضا علیه السلام ثبت شود 🌹
⬇️⬇️⬇️⬇️به آیدی زیر پیام دهید جهت شرکت در ختم صلوات خاصه امام رضا علیه السلام
🆔 @ZZ3362
👑🌹⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️🌹👑
🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸🍃
بصیـــــــــرت
میبینی؟
نگاهشان به ماست!
فراموش کردیم سختی مسیرشان را
گم کردیم...
رد نگاهشان را...
🌷 #مصطفی_شیخ_الاسلامی🌷
🌷 #رضا_حاجی_زاده🌷
🌷 #روح_الله_صحرایی
ــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
⭕️ شناسایی پیکر ۷ تن از شهدای مدافع حرم در سوریه/پیکر شهیدان رجاییفر، عابدینی، حاجیزاده و بلباسی در راه مازندران
🔸سردار سرتیپ دوم پاسدار ابوالقاسم شریفی مسئول ایثارگران کل سپاه:
🔹پیکر هفت تن از شهدای مدافع حرم منطقه خان طومان سوریه در عملیات تفحص شناسایی و تایید هویت شدند.
🔹پس از تطبیق نمونه DNA در مرکز ژنتیک سپاه ، هویت پیکر هفت تن از شهدای مدافع حرم استان های مازندران، البرز، قزوین و خوزستان شناسایی و تایید شد و پیکرهای مطهر شهدا به میهن اسلامی بازگشت.
🔹پیکر مطهر این شهدای والامقام صبح فردا(دوشنبه) توسط خادمان آستان قدس رضوی، در حرم مطهر امام علی بن موسی الرضا(ع)زیارت و طواف داده خواهد شد.
🔹با توجه به شیوع گسترده ویروس کرونا، این مراسم در مشهد مقدس بدون حضور مردم قدرشناس و شهید پرور برگزار شده و به صورت زنده از شبکه های سیما پخش خواهد شد.
🔹شهیدان والامقام رضا حاجی زاده، علی عابدینی، محمد بلباسی و حسن رجایی فر از استان مازندران، شهید زکریا شیری از استان قزوین، شهید مجید سلمانیان از استان البرز و شهید مهدی نظری از استان خوزستان از شهدای تفحص شده منطقه خان طومان هستند.
ـــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃💖 🍃💖 💖 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هشتاد_و_هفتم ✍ - اصلا میفهمی داری چیکار میکنی؟ میفهمی خواستگا
💐🍃💖
🍃💖
💖
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_هشتاد_و_هشتم
✍ “یاعلی” را که از دهانم شنید، لبهایش متبسم شد.. چ
چشمانش خندید..
و نفس شوق زده اش را با صدا بیرون داد:
- کشتین ما رو خدایی.. از برگردوندنِ مناطق اشغال شده سخت تر بود..
سر بلند کرد.
چشمانش را دیدم.. اما مسیرِ نگاهش باز هم مرا هدف نمیگرفت...
یعنی میشد که در پنجره ی چشمانم زل بزند؟
شکلاتِ جدا شده از پوست را به طرفم گرفت:
- واجب شد دهنمونو شیرین کنیم.. بفرمایید.😊🍬
با اجازه من برم این خبر مسرّت بخش رو به دانیال بدم تا حساب کار دستش بیاد...
میشد کنارِ این مذهبی هایِ بی ترمز بود و نخندید؟
با دست به بیرون رفتن از اتاق دعوتم کرد و خودش پشتِ سرم به راه افتاد.
نمیدانم چه خاصیتی در اکسیژن ایران وجود دارد که شرم را به وجودت تزریق میکند.
و منِ آلمان نشینِ سابق، برایِ اولین بار به رسم دخترکانِ ایرانی با هر قدم به سمت سالن خجالت کشیدم و صورت صورت گونه سرخ کردم.☺️🙈
هنوز در تیررسِ نگاهِ سالن نشینان قرار نگرفته بودم که زمزمه ی امیرمهدی را زیر گوشم شنیدم:
- این روسری خیلی بهتون میاد..دستِ کسی که خریده درد نکنه.😁
یک پارچه حرارت شدم و ایستادم. اصلا مگر من را دیده بود یا میدانست چه شکلی ام؟
بی توجه به میخکوبی ام از کنارم عبور کرد.
با سینه ای جلو داده و لبخندی پیروز مندانه که در نیم رخش میشد تماشا کرد.
یک قدم جلوتر از من ایستاد و در دروبین نگاهِ منتظران قرار گرفت.
شیطنتِ عجیبش یارایِ حرکت را از پاهایم دزدیده بود، به همین خاطر ندیدم چه ژستی به چهره اش داد که پروین، فاطمه خانم و دانیال، به محضِ ورودش به سالن با خوشحالی صلوات فرستادند و #مبارک باد، حواله ی مان کردند.
و این آغازی شد برایِ هجومِ زندگی،هر چند کوتاه...
آن شب، تاریخِ عقد برایِ چند روز بعد مشخص شد و من برایِ اولین بار با تمامِ ترس از شدت خوشحالی روی زمین راه نمیرفتم.
فاطمه خانم فردایِ آن شب، برایِ خرید پارچه و دوخت لباس به خانه مان آمد و مادرانه هایش را بی منت و ادعا، به وجودم پاشید.
بصیـــــــــرت
💐🍃💖 🍃💖 💖 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_هشتاد_و_هشتم ✍ “یاعلی” را که از دهانم شنید، لبهایش متبسم شد..
اصلا انگار نه انگار که روزی مخالف بود و حالا با هر برشِ پارچه، صورتم را می بوسید و بخشش طلب میکرد.
بخشش، محض خواسته ایی که حقش بود و من درکش میکردم...
پروین مدام کارهایِ ریزو درشت را انجام می داد و مانندِ زنانِ اصیلِ ایرانی نصیحتم میکرد، که امیر مهدی اولاد پیغمبرست..💚
که احترامش واجب است.. که مبادا خم به ابرویش بیاورم.. که نکند دل بشکنم و ناراحتش کنم..
و من خیره به زندگیِ نباتی مادر، فکر میکردم که میشود در کنار حسام نفس کشید و بد بود؟
بیچاره مادر که هیچ وقتِ طعم خوشی، زیرِ زبانش مزه مزه نشد😔
و حالا بی خبر از همه جا فقط به تماشا نشسته بود کوک خوردنِ لباسِ عقدِ دخترش را...
چند روزی از مراسم خواستگاری میگذشت و حسام حتی یکبار هم به دیدنم نیامده بود.
دلم پرمیکشید برایِ دیدنش و عصبی بودم از این همه بی فکری و بی عاطفگی...
دوست داشتم با تمام وجود اعتراض کنم اما غرورم مهمتر از هر چیزِ دیگر بود.
🎉 صبح روز عقد فاطمه خانم به خانه مان آمد تا به پروین در انجام کارها کمک کند.
هر چه به ساعت عقد نزدیکتر میشدیم، گلبول هایِ استرسِ خونم بیشتر میشد.
و من ریه هایم کمی حسام میطلبید و او انگار پشیمان بود از این انتخاب.
که اگر نبود حداقل یکبار به دیدنم می آمد، اما نیامد...
⏪ #ادامہ_دارد...