#شلمچه یعنی همین عکس👆
در عکس پیکر پاک یک شهید🕊
#رزمنده ای برای وضو ساختن#نماز؛
رزمنده ای بر روی تانک درحال مسلح کردن سلاحش؛
رزمنده ای در حال دولا راه رفتن...
✍#کربلای_پنج_دی ماه ٦۵
📷علی فریدونی
📸 پیکر پاک و مطهر دو شهید حادثه #تروریستی #مرزمیرجاوه، بر دستان مردم انقلابی سیستان و بلوچستان#تشییع شد.
@khamenei_shohada
#یا-زینب
پرچمٺ بالاس از هموݩ روز که رو گنبد پرچم سقاس
پرچمٺ بالاس از هموݩ روز که مدافعت گل لیلاس
پرچمٺ بالاس تا هموݩ روزی که پرچم حسین بالاس
#کلنا_عباسک_یا_زینب
@khamenei_shohada
4_646301975712891512.mp3
4.46M
•✦ @khamenei_shohada✦•
2⃣4⃣⇦قسمت چهل و دوم
📚 کتاب #من_زنده_ام
خاطرات اسارت معصومه آباد
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 7⃣5⃣ 🌺 شوخ طبعی ابراهيم در موارد جديّت كار
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠
🌺 قسمت 8⃣5⃣
🌺 دوبرادر
براي مراســم ختم شهيد شهبازي راهي يكي از شهرهاي مرزي شديم. طبق
روال و سنّت مردم آنجا، مراسم ختم از صبح تا ظهر برگزار ميشد.
ظهر هم براي ميهمانان آفتابه و لگن ميآوردند! با شســتن دستهاي آنان، مراسم با صرف ناهار تمام ميشد.
در مجلس ختم كه وارد شدم جواد بالاي مجلس نشسته بود و ابراهيم كنار
او بود. من هم آمدم وكنار ابراهيم نشستم.
ابراهيم و جواد دوســتاني بســيار صميمي و مثل دو بــرادر براي هم بودند.
شوخي هاي آنها هم در نوع خود جالب بود.
در پايان مجلس دو نفر از صاحبان عزا، ظرف آب و لگن را آوردند. اولين كسي هم كه به سراغش رفتند جواد بود.
ابراهيم در گوش جواد، كه چيزي از اين مراسم نميدانست حرفي زد! جواد با تعجب و بلند پرسيد: جدي ميگي؟! ابراهيم هم آرام گفت: يواش، هيچي نگو!
بعد ابراهيم به طرف من برگشــت. خيلي شــديد و بــدون صدا ميخنديد.
گفتم: چي شده ابرام؟! زشته، نخند!
رو به من گفت: به جواد گفتم، آفتابه رو كه آوردند، سرت رو قشنگ بشور!!
چند لحظه بعد همين اتفاق افتاد. جواد بعد از شســتن دســت، سرش را زير
آب گرفت و...
جواد در حالي كه آب از ســر و رويش ميچكيد با تعجب به اطراف نگاه ميكرد.
گفتم: چيكار كردي جواد! مگه اينجا حمامه! بعد چفيه ام را دادم كه سرش را خشك كند!
٭٭٭
در يكي از روزها خبر رسيد كه ابراهيم و جواد و رضاگوديني پس از چند روز مأموريت، از سمت پاسگاه مرزي در حال بازگشت هستند. از اينكه آنها سالم بودند خيلي خوشحال شديم.
جلوي مقر شــهيد اندرزگو جمع شــديم. دقايقي بعد ماشــين آنها آمد و ايســتاد. ابراهيم و رضا پياده شــدند. بچه ها خوشــحال دورشان جمع شدند و روبوسي كردند.
يكي از بچه ها پرسيد: آقا ابرام، جواد كجاست؟! يك لحظه همه ساكت شدند.
ابراهيــم مكثي كرد، در حالي كه بغض كرده بود گفت: جواد! بعد آرام به سمت عقب ماشين نگاه كرد.
يك نفر آنجا دراز كشيده بود. روي بدنش هم پتو قرار داشت! سكوتي كل بچه ها را گرفته بود.
ابراهيم ادامه داد: جواد ... جواد! يك دفعه اشك از چشمانش جاري شد
چند نفر از بچه ها با گريه داد زدند: جواد، جواد! و به ســمت عقب ماشــين رفتنــد! همينطور كه بقيه هم گريه ميكردنــد، يكدفعه جواد از خواب پريد!
نشست و گفت: چي، چي شده!؟
جواد هاج و واج، اطراف خودش را نگاه كرد.
بچه ها با چهره هايي اشــك آلود و عصباني به دنبال ابراهيم ميگشــتند. اماابراهيم سريع رفته بود داخل ساختمان!
📚کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه ۱۴۵ الی۱۴۶
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
ادامه دارد.....
@khamenei_shohada
﷽
#شهید_بهشتی:
✅ آنهایی که #ولایت_فقیه را قبول ندارند، در هر مقامی که باشند، #سرنگون خواهند شد!
(سخنرانی ها و مصاحبه های دکتر بهشتی، سرابندی، ج1)
#عکس_باز_شود.
#نشر_دهید
🔸 @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#پرواز_پرستویـی_دیگر . . . رزمندہ مدافع حرم #موسی_رجبی اعزامی از #اسلامشهر در راہ دفاع از حرم حضرت
🔹️
ای شهید سر جدا، یا لیتنا کنا معک
کشتۀ راه خدا، یا لَیتَنا کُنامَعَک
ای به موج خون زده در پیش چشم فاطمه
زیر خنجر دست و پا، یا لیتنا کنا معک
صبح روز چهارشنبه ۶ تیر ماه سال ۱۳۹۷ پیکر مطهر #شهید_مدافع_حرم_موسی_رجبی وارد ستاد معراج شهدا شد .
جمعی از دوستداران و خانواده محترم شهید ساعت ۱۵ با حضور در حسینیه معراج شهدا با پیکر مطهرش وداع کردند.
از این شهید سر جدا دو فرزند پسر یه یادگار مانده است.
شهید موسی رجبی اهل میانه و ساکن شهرستان اسلامشهر در استان تهران چندی پیش برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) راهی سوریه شد و توسط تروریستهای تکفیری به شهادت رسید.
.
هدیه به روح پرفتوح شهید مدافع حرم موسی رجبی
@khamenei_shohada
1_11866506.pdf
8.22M
📘 کتاب بسیار جالب
« روزی روزگاری القاعده »
خاطرات یکی از اعضای جدا شدۀ گروه تروریستی القاعده و جاسوس دستگاه امنیتی انگلیس ( ایمن دین )
#کانال_خامنه_ای_شهدا
@khamenei_shohada
فرقی نمی کند
کجای جهان ایستاده ای !
فکر کردن به تو،
همان
دلشورهٔ شیرینی ست که ...
مدام به جان
واژه هایم می ریزد !
#شهید_جاویدالاثر_ابراھیم_ھادے
#شبتون_شهدایی
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماهنگ جدید فتبارک الله 3 -با نوای حاج محمودکریمی برای مولایش و مولایمان امام خامنه ای|در نشر نماهنگ جهت به آتش کشیدن ضدانقلاب و منافق کوشا باشید
#صبحتون_شهدایی
@khamenei_shohada
#شهیدبهشـــــتی:
هر جا كہ ميگويند دين و اسلام هست و عدالت اجتماعے نيست بدانيد كہ آن دين و اســـــلام قلابے است
#سالروز_ترور_۷۲_تن_تسلیت_باد
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
ว໐iภ ↬ @khamenei_shohada🕊🕊
چشم هایت کو برادرم!؟
چی..؟چی..؟
فدایش کردی؟
برای چی؟برای کی؟
برای دفاع از ناموست؟!!
آه...خوب شد که
امروز دیگر
#نیستی_نیستی تا ببینی.
_چی رو؟!؟
هیچی..!!هیچی..!!
شرمنده ایم😔
@khamenei_shohada
عشق مولا دردلت پرمیڪشید
توشھادت راچہ زیبا دیده اے
قفس دنیابرایت تنگ بود
حب #دنیاازبرایت ننگ بود
رفتی وجاویدماندے تاابد
ای برادرتوچہ زیبارفته اے
#شهید_مهدے_نعیمایی
ว໐iภ ↬ @khamenei_shohada🕊🕊
بصیـــــــــرت
((جلوه محبت حضرت زهرا (س) در سیره
🌷 #شهید_سیدصادق_آقااعلایی))
🍃🌷
🍀اواخر جنگ بود. آمد سراغم که روی سینه اش بنویسم «یا زهرا (س)» و پشت پیراهنش «می روم تا انتقام سیلی زهرا (س) بگیرم».
روزی که قطعنامه پذیرفته شد، می گفت: «مگر می شود وعده حضرت زهرا (س) عملی نشود. خودش به من وعده شهادت در این جنگ را داده است».
🍀بعد از قبول قطع نامه برای دفع تجاوز صدام، به شلمچه اعزام شدند. کنار خاکریز برای بچه ها صحبت می کرد که «اسم حضرا زهرا را بدون «سلام الله علیها» بر زبان نرانید» ترکش خمپاره ای شد قاصد حضرت زهرا (س).
🌸راوی: هم رزم شهید
📚کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره ۲۳٫ به نقل از کتاب مهر م ادر، گروه فرهنگی شهید هادی، ص ۹۹٫
🍃🌷@shahdanzende
🌷 #شهید_سیدصادق_آقااعلایی
ولادت تهران، ۹/ ۱۱/ ۴۵
🌹 #شهادت: شلمچه، عملیات غدیر
۶۷/۵/۶
✨مزار:
بهشت زهرا(س)تهران قطعه ۲۶
#شادی_روحشان_صلوات
🍃🌷
@khamenei_shohada
1_15331409.mp3
5.75M
🏴#وفات_حضرت_عبدالعظیم...
🏴داغ از دل دو عزا شدی
🎤کربلایی جواد مقدم
.
#التماس_دعا
#یازینب...
@khamenei_shohada
🌷🍃🌷
🌷
مهندسی که ؛
سعادتش را با شهادت
معماری کرد ..
#شهید_مدافع_حرم
#مصطفی_کریمی
#روز_مهندس
#نخبه_فاطمیون
@khamenei_shohada
#کلام_شهید
◈مرتّب خود را زیر ذرّهبین معیارهای #اسلام قرار دهید و در كارها و دیدگاههایتان #دقّت داشته باشید..
#شهید_عبدالحمید_دیالمه🌷
#سالگرد_شهادت
@khamenei_shohada🕊🕊
#پنجشنبه که می آید...🌹
باز دلتنگ#شهیدان. می شوم
بی قرار یاد #یاران می شوم
یادآنانی که مجنون بوده اند
تشنه اروندوکارون بوده اند
#شهدا. را یاد کنیم با ذکر یک#صلوات
#شهید_محسن_حججی
@khamenei_shohada
خوابش را دیدن گفتن
چگونه توفیق
شهادت پیدا کردے؟!
گفت: از آنچه
دلم مےخواست گذشتم!
#شهید_سیدمجتبے_علمدار
#ساری
پنج شنبه است و یاد شهدا صلوات
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠 🌺 قسمت 8⃣5⃣ 🌺 دوبرادر براي مراســم ختم شهيد شهبازي
💠💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠💠
🌺 قسمت 9⃣5⃣
🌺 سلاح کمری(قسمت اول)
آخرين روزهاي ســال 1360 بود. با جمع آوري وسائل و تحويل سلاحها،
آماده حركت به سمت جنوب شديم. بنا به دستور فرماندهي جنگ، قرار است
عمليات بزرگي در خوزستان اجرا شود. براي همين اكثر نيروهاي سپاه و بسيج
به سمت جنوب نقل مكان كرده اند.
گروه اندرزگو به همراه بچه هاي سپاه گيلان غرب عازم جنوب شد. روزهاي
آخر، از طرف سپاه كرمانشاه خبر دادند: برادر ابراهيم هادي يك قبضه اسلحه
كلت گرفته و هنوز تحويل نداده است!
ابراهيم هر چه صحبت كرد كه من كلت ندارم بي فايده بود. گفتم: ابراهيم، شايد گرفته باشــي و فراموش كردي تحويل دهي؟ كمي فكر كرد و گفت:
يادم هست كه تحويل گرفتم. اما دادم به محمد و گفتم بياره تحويل بده. بعد پيگيري كرد و فهميد ســلاح دست محمد مانده و او تحويل نداده. يك هفته قبل هم محمد برگشته تهران.
آمديم تهران، سراغ آدرس محمد. اما گفتند: از اينجا رفته. برگشته روستاي خودشــان به نام كوهپايه در مســير اصفهان به يزد. ابراهيم كه تحويل سلاح برايش خيلي اهميت داشت گفت: بيا با هم بريم كوهپايه.
شب بود كه به سمت اصفهان راه افتاديم. از آنجا به روستاي كوهپايه رفتيم.
صبح زود رسيديم. هوا تقريباً سرد بود، به ابراهيم گفتم: خب، كجا بايد بريم!
گفت: خدا وسيله سازه، خودش راه رو نشان ميده.
كمي داخل روســتا دور زديم. پيرزني داشت به سمت خانه اش ميرفت. او به ما كه غريبه اي در آن آبادي بوديم نگاه ميكرد. ابراهيم از ماشين پياده شد.
بلند گفت: سلام مادر.
پيرزن هم با برخوردي خوب گفت: ســلام جانم، دنبال كسي ميگردي؟!
ابراهيم گفت: ننه، اين ممد كوهپائي رو ميشناسي؟!
پيــرزن گفت:كدوم محمد!؟ ابراهيــم جواب داد: همان كــه تازه از جبهه
برگشته، سنش هم حدود بيست ساله
پيرزن لبخندي زد و گفت: بياييد اينجا، بعد هم وارد خانه اش شد.
ابراهيم گفت: امير ماشين رو پارك كن. بعد با هم راه افتاديم.
پيرزن ما را دعوت كرد، بعد صبحانه را آماده كرد و حســابي از ما پذيرايي نمود و گفت: شما سرباز اسلاميد، بخوريد كه بايد قوي باشيد.
بعد گفت: محمد نوه من اســت، در خانه من زندگي ميكند. اما الان رفته شهر، تا شب هم برنميگردد.
ابراهيم گفت: ننه ببخشيد، اين نوه شما كاري كرده كه ما را از جبهه كشانده اينجا!
پيرزن با تعجب پرسيد: مگه چيكار كرده؟!
ابراهيم ادامه داد: اســلحه كلت را از من گرفته، قبل از اينكه تحويل دهد با
خودش آورده، الان هم به من گفتند: بايد آن اسلحه را بياوري و تحويل دهي.
پيرزن بلند شد و گفت: از دست كارهاي اين پسر!
ابراهيم گفت: مادر خودت رو اذيت نكن. ما زياد مزاحم نميشيم.
پيرزن گفت: بياييد اينجا! با ابراهيم رفتيم جلوي يك اتاق، پيرزن ادامه داد:
وســايل محمد توي اين گنجه اســت. چند روز پيش من ديدم يك چيزي را آورد و گذاشت اينجا. حالا خودتان قفلش را باز كنيد.
ابراهيم گفت: مادر، بدون اجازه سر وسايل كسي رفتن خوب نيست!
پيرزن گفت: اگر ميتوانستم خودم بازش ميكردم. بعد رفت و پيچگوشتي
آورد. من هم با اهرم كردن، قفل كوچك گنجه را باز كردم.
َدر گنجه كه باز شــد اســلحه كمري داخل يك پارچه سفيد روي وسائل
مشخص بود. اسلحه را برداشتيم و بيرون آمديم.
موقع خداحافظي ابراهيم پرسيد: مادر، چرا به ما اعتماد كردي!؟
پيرزن جواب داد: ســرباز اسلام دروغ نميگه. شما با اين چهره نوراني مگه ميشه دروغ بگيد!
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
📚کتاب سلام بر ابراهیم، صفحه ۱۴۷ الی۱۴۹
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
ادامه دارد.....
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#شهید_دکتر_عبدالحمید_دیالمه #سالـروز_شهـادت #کانال_خامنه_ای_شهدا @khamenei_shohada
#ڪلام_شهیـد
خط های کج، بالاخره یک جایی با
خـط مســتقیم تلاقــی میکند و
خط مستقیم یک جایی آن ها را
قطع میکند. خط مسـتقیم
همــان خــط رســـــول الله
و همان ولایـــت فقـــیه اســت.
🔹شهادت : ۱۳٦۰/۰۴/۰۷
نماینده مردم مشهد در مجلس
#شهید_دکتر_عبدالحمید_دیالمه
#سالـروز_شهـادت
@khamenei_shohada
#شهید_مدافع_حرم_حشمت_سهرابی: 💢میگفت:غیرتم اجازه نمیدهد تحمل کنم به ناموس اهل بیت(س)تعرض شود.خیلی وابسته حضرت زینب(س) بود.خیلی صبور و با گذشت بود و آرامش خاصی داشت.
#روای:همسر شهید
#شهادت:۱۳۹۳/۴/۲