eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.2هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
70 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘﷽⚘ 📎کلام_شهید... بدانید که به دو جای بدنم شلیک خواهد شد *یکی به #مغزم که به #اسلام "می‌اندیشد" ؛ و دیگربر #قلبم که برای# اسلام "می‌تپد" #شهید_محمدتقی_پکوک #یادش_باصلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
⚠️جمهوری اسلامی لفظی نمی‌خواهیم! 🔹۴ تیر ۱۳۵۸ | امام خمینی ؛ما که می گوئیم حکومت باید همانطور که اسلامی است محتوایش هم باشد، یعنی هر جا که شما بروید، در هر وزارتخانه ای شما بروید، در هر اداره ای که شما بروید، در هر کوی و برزن و در هر بازار که شما بروید، در هر مدرسه و دانشگاه که بروید آنجا و احکام اسلام را ببینید. ما خواستیم، ما جمهوری اسلامی لفظی نخواستیم. ⚠️بترسید از ! 🔸۶ تیر ١٣۶٠ | امام خمینی ؛ این جمهوری را تضعیفش نکنید. بترسید از آن روزی که این مردم بفهمند در ذات شما چیست ╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮ @khamenei_shohada ╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
20.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرف های تکان دهنده ی در دین ، عزیز هستند ــــــــــــــــــــ🌷🕊ــــــــــــــــــــــ
بصیـــــــــرت
#معرفی_شهید هرروز معرفی یک شهید #شهید_حسن_آقاسی_زاده شعرباف از مشهد
‌ 💠 رتبه ای دانشگاه تورنتوی کانادا رو به دست آورده بود. وقتی درسش تمام شد و به اومد ، تصمیم گرفت برود جبهه# گفتم: « شما تازه کردی. یه مدت بمون و به جبهه نرو! » گفت: « نه مادر! من پول این مملکت رو در کانادا خرج کردم تا درسم تمام شده. وظیفه ی ام اینه که بروم به جبهه و به و مردم خدمت کنم. » .
🔰 با تعهد کامل به و جمهوری_اسلامی در طول دفاع مقدس از هیچ گونه خدمتی به کشور اسلامی خودداری نکرد. 🔹امام خمینی (ره) | ۱۱ مرداد ۱۳۶۵ 🌷 یاد و خاطره شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، که در ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ به دست منافقین کوردل به شهادت رسید گرامی باد. ـــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
‌ ‌ ‌ •✦✧ نـامہ✧✦• ‌ ✸⇠ای ملت مسلمان ایران!شمارابه خون پاك آن جوانان که تازه داماد بودندوناگه دست خصم زبون بیشرمانه بیرون آمدوقلبشان را شکافت، قسم می دهم که دست از و برندارید، وحدت خودتان را حفظ کنید که وحدت رمز پیروزی است. ــــــــــــــــــــــ🕊🌷ـــــــــــــــــــــ‍ ‍ http://eitaa.com/joinchat/935919616C80381eda88
بصیـــــــــرت
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_دوازدهــم ✍اولش ترسیدم فکر کردم تنها زن اونجام.اما نب
💐🍃🌿🌸🍃 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 (الف) ✍فکر کردم با هم نامزدین انقدر جان فشانی واسه دختری که برادرش دانیاله و خودش تصمیم داره که همرزم داداشش بشه، زیادی زیاد نیست؟ عثمان اخم کرد. اخمی مردانه: - من دانیال نمیشناسم،اما سارا رو چرا و این ربطی به نامزدی نداره. یادت رفته من یه مسلمونم؟ اسلام دینِ تماشا نیست. رنگ نگاه صوفی پر از خشم و تمسخر شد: - اسلام؟ کدوم اسلام؟ منم قبلا یه مسلمون زاده بودم،مثل تو ساده و بی اطلاع اما کجای کاری؟ اسلام اصیل ۱۴۰۰ سال قبل، اسلامِ دانیال و فرمانده هاشه !!! تو چی میدونی از این دین؟؟؟؟ از نظر یعنی خون و سربریدن ...! صوفی راست میگفت. اسلام چیزی جز وحشی گری و ترس نشانم نداد... عثمان با لبخندی بی تفاوت، بدون حتی یک پلک زدن به چشمان صوفی زل زد: - حماقت خودت، دانیال و بقیه دوستانت رو گردن اسلام ننداز😡 اسلام یعنی محمد(ص) که همسایه اش هر روز روده گوسفند رو سرش ریخت اما وقتی مریض شد،رفت به عیادتش☝️🏻 اسلام یعنی دخترایی که به جای زنده به گوری، الان روبه روی من نشستن☝️🏻 اسلام یعنی، (ع) که تا وقتی همسایه اش گرسنه بود،روزشو باز نمیکرد☝️🏻 اسلام یعنی (ع) که غذاشو با گرسنه وسط بیابون تقسیم کرد☝️🏻 من نیستم،اما اسلام و بهتر از رفقای داعشیت میشناسم. تو مسلمونی بلد نیستی،مشکل از اسلامه؟ صوفی با خنده سری تکان داد: - خیلی عقبی آقا! واسم قصه نگو عوضی هایی مثه تو،واسه اسلام افسانه سرایی کردن تبلیغات میدونی چیه؟ دقیقا همون چرندیاتی که از مهربونی و خداش تو گوش منو تو فرو کردن.. چند خط از این کتاب مثلا آسمونیتون بخون،خیلی چیزا دستت میاد مخصوصا در مورد حقوق زنان پدر من هم نوعی داعشی بود فقط اسمش فرق داشت مسلمونا همشون بد اخلاقن.... صوفی به سرعت از جایش بلند شد. چقدر وحشت زدم کرد؛صدایِ جیغِ پایه ی صندلیش... ⏪ ... @khamenei_shohada 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_چهلم ✍مرد که صدای کم توان شده از فرط دردش،گوشهای اتاقم را پر
. اصلا شبیه رفقای اش نبود. ریش داشت اما کم، سرش کچل نبود و موهای مشکی و عرق کرده اش در سرمای پاییز،چسبیده به پیشانی اش خود نمایی میکرد. این چهره حس اطمینان داشت،درست ماننده روزهای اول آوردن دانیال. چرا نمیتوانستم خباثتی در آن صورت بیایم؟ دستمال و دست چسبیده به سینه اش کاملا بودند. یعنی مرده بود؟ خواستم به طرفش برم که پروین چادر به سر،در چهار چوب در ظاهر شد - یا حضرت زهرا آقا حسام؟ حسام چشمانش را باز کرد و لبخندی بی رمق زد. - خوبم حاج خانم فقط سرم گیج رفت،چشامو بستم همین. الانم میرم پیش علیرضا،درستش میکنه،چیزی نیست،یه بریدگی کوچیکه این مرد هم مانند پدرم هفت جان داشت. مسلمانان را باید از ریشه کَند. به سختی روی دو پایش ایستاد، را بوسید و به سمت پروین گرفت - بی زحمت بذارینش تو کتابخونه، خیالتون راحت با دست خونیم بهش دست نزدم. پاکه پاکه سر به زیر،با اجازه ای گفت و تلوتلو خوران از دیدم خارج شد. صدای نگران پروین را می شنیدم. - مادرجون،تو درست نمیتونی راه بری،مدام میخوری به درو دیوار. صلاح نیست بشینی پشت فرمون. یه کم به اون مادر جگر سوختت فکر کن. آخه شما جوونا چرا حرف گوش نمیدین؟ اون از اون دختره ی خیر ندید که این بلا... صدای حسام پر از خنده بود - عه عه عه حاج خانم ؟ماشالله همینطورم دارین تخته گاز میرینا😂 پیرزن پر حرص ادامه داد - غیبت کجا بود؟ صدام انقدر بلند هست که بشنوه. حالا اون زبون منو حالیش نمیشه،من مقصرم بیا بشین اینجا الان میوفتی،رنگ به رخ نداری. حرف گوش کن با آژانس برو. حسام باز هم خندید،اما کم توان - اولا که چشم اما نیازی به آژانس نیست،زنگ میزنم حسین بیاد دنبالم. سرم گیج میره،نمیتونم بشینم پشت فرمون دوما،حاج خانم اون دختر فقط بلد نیست رو خوب حرف بزنه،و اِلا خیلی خوب متوجه حرفاتون میشه هینی بلند از پروین به گوشم رسید و خنده های بی جان حسام، این جوان دیوانه بود. درد و خنده...هیچ تناسبی میانشان نمیافتم با دوستش تماس گرفت و من مدتی بعد،رفتنش را از پشت پنجره دیدم. رفت بدون فریاد، بدون عصبانیت، بدون انتقام بابت زخمی که زدم برایم  خواند و رفت. اگر باز نمیگشت،اگر تمام حرفهایش دروغ باشد چه؟ باز هم برزخ، باز هم زمین و آسمان... چند روزی از آن ماجرا گذشت و من در موجی ملتهب از درد و پسمانده های درمان دست و پا زدم، به امید آوای اذان و فقیر از آواز قرآن بی خبر از حسام و در مواجهه با تماسهای بی جوابم به گوشی های عثمان و یان! ⏪ ... این داستان الهام گرفته از است. @khamenei_shohada
هدف‌های انقلاب 🔹در درجه‌ی اوّل حاکمیّت است؛ اصلاً انقلاب برای این به‌وجود آمد؛ برای اینکه اسلام حکومت کند؛ حاکمیّت داشته باشد با معنای خاصّ خودش. اهداف انقلاب [عبارتند از]: حاکمیّت دین خدا، آزادی، عدالت اجتماعی، رفاه عمومی، ریشه‌کنی فقر و جهل، مقاومت در برابر سیل بنیان‌کنِ فساد اخلاقی‌ای که از غرب به همه‌ی دنیا سرازیر شده که شما امروز دارید خصوصیّاتش را می‌بینید. ۹۵/۰۳/۰۶ ــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💝🍃💝 🍃💝 💝 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_صدم ✍ اتوبوس به نجف نزدیک میشد وضربان قلب من تپش به تپش بالا
💝🍃💝 🍃💝 💝 ✍ دلدادگانی که از همه جای دنیا به سمتِ منبعی معلوم می دویدند... یکی برهنه.. دیگری با چند کودک.. آن یکی سینه کشان... گروهی به گردن و تعدادی پوش... و من می ماندم که ، امام شیعیان است یا پیشوایِ یهودیان و مسیحیان؟؟؟ انگار اشتباهی رخ داده بود و کسی باید یاد آوریشان میکرد که حسین کیست!! گام به گام اهل عراق به استقبال می آمدند و قوت روزانه شان را دست و دلبازانه عرضه ی میهمانِ حسین می کردند...💚 و به چشم دیدم التماسهایِ پیرزنِ عرب را به زائران، برایِ پذیرایی در خانه اش... این همه بی رنگی از کجا می آمد؟ چرا دنیا نمی خواست این را ببیند و (ص) را خلاصه می کرد در پرچمی سیاه که سر می برید و ظالمانه کودک میکشت...(داعش) من خدا را در لباسِ مشکی رنگِ زائران پاهایِ برهنه و تاول زده شان... آذوقه های چیده شد در طبق اخلاصِ مهمان نوازانِ عرب و پررنگ و شیرین عراقی دیدم... حقا که چای هایِ غلیظ و تیره رنگ این دیار، میداد... گاهی غرور بیخ گلویم را فشار میداد که ایرانیم. که این خاک امنیتش را بعد از خدا و صاحبش حسین، مدیونِ حسام و دوستانِ ایرانی اش است و چقدر قنج میرفتم دلم. امیرمهدی مدام از طریق تلفن جویایِ حال و موقیت مکانی مان بود و به دانیال فشار می آورد تا در موکب هایِ بعدی سوارِ ماشین بشویم، اما کو گوشِ شنوا..‌. شبها در موکب هایی که به وسیله ی کاروان شناسایی میشد اتراق میکردیم و بعد از کمی استراحت، راه رفتن پیش میگرفتیم. حال و هوای عجیبی همه را مست خود کرده بود. گاهی درد و تهوع بر معده ام چنگ میزد و من با تمام قدرت رو به رویش می ایستادم.. قصد من تسلیم و عقب نشینی نبود... و دانیال در این بین کلافه حرص میخورد ونگرانی خرجم میکرد بالاخره بعد از ، چشم مان به جمالِ تربت حسین (ع) روشن شد و نفس گرفتم عطر خاکش را..
❓اکبرآقا قراره امسال برام کادوی ولنتاین بگیره؛ همون لباس گل‌گلی خوشگله که کلی منتظرش بودم. جوونا بهش می‌گن روز . دوست‌پسر و دوست‌دخترا کلی برای این روز برنامه دارن. می‌خوام بدونم جشن‌گرفتن توی روز ولنتاین چه حکمی داره؟ ✍️ حاج‌آقا: والا شوکت‌خانم چی بگم! از این دوست‌پسر و دوست‌دختری که گفتی، معلومه که سرنخ این مراسم به کجا می‌کشه. 🦋 ببینین! هدیه‌دادن در خیلی سفارش شده؛ اما این کار خوب بهتره در چهارچوب درست انجام بشه. ما در فرهنگ خودمون برای ابراز عشق کلی مناسبت خوب داریم؛ مثل روز ازدواج حضرت زهرا و حضرت علی(ع). پس چرا باید بریم سراغ افسانه‌ای ساختگی از فرهنگ غلط غربی-مسیحی که بهانه‌ای شده برای ازبین‌رفتن حرمت ارتباط با نامحرم و ابراز علاقه‌های نامشروع! کثافت ترویج این‌جور فرهنگ‌ها، حتی اگه با قصد و غرض نباشه، در آینده‌ای نه‌چندان دور دامن همه‌مون رو می‌گیره. 👈 به هر حال، نظر مراجع اینه: 📚 آیت‌الله خامنه‌ای: اگه این کار باعث ترویج فرهنگ باطل غربی یا به‌وجوداومدن انحراف در جامعه بشه، جایز نیست و حرامه. 📚 آیت‌الله مکارم: درصورتی‌که از این فرصت برای ابراز عشق و علاقه به نامحرم استفاده بشه، کار حرامیه. در مورد محرم هم، چون یه فرهنگ غربی هست، کار خوبی نیست. 📚 آیت‌الله صافی: به‌طور کلی، برپایی و یا شرکت در چنین جشن‌هایی که تأیید و ترویج اون‌هاست، جایز نیست. 📚 آیت‌الله وحید: این جور مراسم‌ها اگر نشانه و شعار غیر مسلمین باشه یا باطل رو ترویج بده، انجامش حرامه. 📚آیت‌الله نوری: هر نوع عملی که مسلمون‌ها رو شبیه به کفار کنه، حرامه. 🔺 سایت هدانا، تبیان.
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.. تقدیم به تمام بانوان بلندمرتبه سرزمینم ✌️🦋🧕🏻🪴☝️