💠چهارده توصیه امام صادق(ع) برای زائران امام حسين(ع)
🔰راوی میگويد به امام صادق(ع) عرض كردم: اگر به زيارت پدر شما برويم حج كردهايم؟
▫️فرمود: آرى.
▫️پرسيدم: پس آنچه بر حاجى لازم است بر ما نيز لازم است؟
▫️فرمود: چه چيز؟
▫️عرض كردم: چيزهايى كه براى حاجى لازم است.
🔻فرمود: لازم است؛
🔸 با همسفرت خوش رفتار باشى،
🔸 كمتر حرف بزنى، مگر در خير و خوبى،
🔸 فراوان به ياد خدا باشي،
🔸 لباست تميز باشد،
🔸 پيش از رسيدن به حائر [حسينى] غسل كنى،
🔸 خاشع باشى،
🔸و نماز زياد بخوانى،
🔸و بر محمّد و آل محمّد بسيار صلوات فرستى،
🔸 از برداشتن آنچه مال تو نيست خوددارى كنى،
🔸 چشمت را [از حرام] فرو بندى،
🔸اگر ديدى يكى از همسفرانت، توشهاش تمام شده و از سفر بازمانده، لازم است به او رسيدگى و كمك مالى كنى،
🔸 تقيّه را(كه قوام و استحكام دين تو به آن است) رعايت كنى،
🔸و از محرمات و آنچه نهي شدهاي پرهيز کني،
🔸و از دلخوري و قسم خوردن زياد و جر و بحث، كه در آن سوگند خورده شود، دورى كنى.
🔰پس، اگر اينها را رعايت كردى حج و عمره تو به طور كامل انجام شده است.
و بخاطر هزينهها و دور شدن از خانوادهات و خودداری از آنچه به آن مايل هستى، از کسي(خدايی) كه آنچه نزدش بوده و تو آن را طلب كردى، استحقاق پيدا مى كنى كه از سفرت برگردی در حالى كه مغفرت و رحمت و رضوانش شامل تو شده باشد.
🔹عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِذَا خَرَجْنَا إِلَى أَبِيكَ أَ فَكُنَّا فِي حَجٍّ قَالَ بَلَى قُلْتُ فَيَلْزَمُنَا مَا يَلْزَمُ الْحَاجَّ قَالَ مِنْ مَا ذَا قُلْتُ مِنَ الْأَشْيَاءِ الَّتِي يَلْزَمُ الْحَاجَّ قَالَ يَلْزَمُكَ حُسْنُ الصَّحَابَةِ لِمَنْ يَصْحَبُكَ وَ يَلْزَمُكَ قِلَّةُ الْكَلَامِ إِلَّا بِخَيْرٍ وَ يَلْزَمُكَ كَثْرَةُ ذِكْرِ اللهِ وَ يَلْزَمُكَ نَظَافَةُ الثِّيَابِ وَ يَلْزَمُكَ الْغُسْلُ قَبْلَ أَنْ تَأْتِيَ الْحَائِرَ وَ يَلْزَمُكَ الْخُشُوعُ وَ كَثْرَةُ الصَّلَاةِ وَ الصَّلَاةُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ يَلْزَمُكَ التَّوْقِيرُ لِأَخْذِ مَا لَيْسَ لَكَ وَ يَلْزَمُكَ أَنْ تَغُضَّ بَصَرَكَ وَ يَلْزَمُكَ أَنْ تَعُودَ إِلَى أَهْلِ الْحَاجَةِ مِنْ إِخْوَانِكَ إِذَا رَأَيْتَ مُنْقَطِعاً وَ الْمُوَاسَاةُ وَ يَلْزَمُكَ التَّقِيَّةُ الَّتِي قِوَامُ دِينِكَ بِهَا وَ الْوَرَعُ عَمَّا نُهِيتَ عَنْهُ وَ الْخُصُومَةِ وَ كَثْرَةِ الْأَيْمَانِ وَ الْجِدَالِ الَّذِي فِيهِ الْأَيْمَانُ فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ تَمَّ حَجُّكَ وَ عُمْرَتُكَ وَ اسْتَوْجَبْتَ مِنَ الَّذِي طَلَبْتَ مَا عِنْدَهُ بِنَفَقَتِكَ وَ اغْتِرَابِكَ عَنْ أَهْلِكَ وَ رَغْبَتِكَ فِيمَا رَغِبْتَ أَنْ تَنْصَرِفَ بِالْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ».
📗 كامل الزيارات: ۱۳۰.
@zohoornazdikast313
📣 زائران اربعین
🚨توجه توجه توجه🚨
🛂 مهر ورود گذرنامه خود را حتماً چک کنید
🛃 متاسفانه طی چند سال اخیر شاهد هستیم که در مرزهای ورودی عراق (خصوصا شلمچه و چذابه ) برخی از افسران عراقی در مرز به دلایلی نامعلوم که هنوز برای ما و مقامات عراقی مشخص نیست ، مهر ورود در گذرنامه زائرین ایرانی را درج نمی کنند
لذا این دسته از زائران بدون مهر ورود وارد کشور عراق میشوند، در نتیجه این افراد، اکثراً در منطقه دیوانیه، بازداشت می شوند.
این موضوع باعث شده بخش اعظمی از وقت و انرژی نمایندگی نجف اشرف مصروف رفع آن شود و پس از اعزام وکیل و همکاران کنسولی به دیوانیه و رایزنی با مسئولین عراقی و توصیه آنها به دادگاه و پلیس نهایتاً حکم زندان آنها را به جریمه نقدی تبدیل می کنند.
این جریمه ها سنگین و چند صدهزار دیناری می باشند ، که عموماً از سوی زائران غیر قابل تأدیه است.
بنابراین به زوار محترم توصیه می شود گذرنامه خود را پس از عبور از گیت های عراق حتماً چک کنند تا مهر خروج از عراق و مهر ورود به ایران در آن ثبت شده باشد.
#حیاتناالحسین
#اربعین۱۴۰۲
#اخبار_اربعین۱۴۰۲
فعالان مردمی اربعین
را به این کانال دعوت کنید.
https://eitaa.com/arbaeen_khabar
💠 بیانات مرحوم حضرت آیت اللَّه خوشوقت ره
⬅️ اگر انسان بخواهد خودش، خانوادهاش و نسلش از این #مصیبت ها و #مشکلات محفوظ باشند، یکی از راههایش این است که به #خانهی_خدا بیاید و حرفهای خدا را بشنود و با #علوم _ربانی آشنا شود. در نتیجه دیگر نمیرود با آدمهای بد #معاشرت کند و فاسد شود. نمیرود کتابهای بد بخواند و بیدین شود.
📌اینکه خدا فرموده: «نمازها را در #مسجد بخوانید» به خاطر همین است. #مسجد_پناهگاه_است. هر کسی بیاید، با او آشنا میشود و اگر نیاید، در #خیابان گرفتار میشود.
🔰کانال رسمی حضرت آیت اللَّه خوشوقت تهرانی (ره)
🆔 @Khoshvaght_ir
@Baserin313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤 #کلیپ زیبای " نذر کردم " با روضهخوانیِحاجمهدی #رسولی تقدیم نگاهتان
▪️#اربعین ؛ شهادت #حضرت_رقیه
#اللهمعجللولیکالفرج
@Baserin313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_جمعه_های_حسینی
به رقیه میگم از جا موندن
آخه جاموندنو درکش کرده
کاش منو تو کربلا خاک کنن
حیفه آدم از حرم برگرده
@Baserin313
ﷺ
بسم تعالی🌱
رمان"دخترشینا"
#دختر_شینا
#پارت۱۸
.
.
.
.
روز ها پشت سر هم می آمدند و می رفتند. گاهی صمد تند تند به سراغم می آمد و گاهی هم ماه به ماه پیدایش نمی شد. اوضاع مملکت به هم ریخته بود و تظاهرات ضد شاهنشاهی به روستا ها هم کشیده شده بود. بهار تمام شد. پاییز هم آمد و رفت. زمستان سرد و یخبندان را هم پشت سر گذاشتیم.
در نبود صمد، گاهی او را به کلی فراموش می کردم؛ اما همین که از راه می رسید، یادم می افتاد انگار قرار است بین من و او اتفاقی بیفتد و با این فکر نگران می شدم؛ اما توجه بیش از اندازه ی پدرم به من باعث دلخوشی ام می شد و زود همه چیز را از یاد می بردم.
چند روزی بیشتر به عید نمانده بود. مادرم شام مفصلی پخته و فامیل را دعوت کرده بود. همه ی روستا مادرم را به کدبانو گری می شناختند. دست پختش را کسی توی قایش نداشت. از محبتش هیچ کس سیر نمی شد. به همین خاطر، همه صدایش می کردند ((شیرین جان)).
آن روز زن برادر ها و خواهر هایم هم برای کمک به خانه ما آمده بودند.
مادرم خانواده صمد را هم دعوت کرده بود. دمِ غروب، دیدیم عده ای روی پشت بام اتاقی که ما توی آن نشسته بودیم راه می روند، پا می کوبند و شعر می خوانند. وسط سقف، دریچه ای بود که همه ی خانه های روستایی شبیه آن را داشتند. بچه ها آمدند و گفتند:«آقا صمد و دوستانش روی پشت بام هستند.»
همان طور که نشسته بودیم و به صدا ها گوش می دادیم، دیدیم بقچه ای، که به طنابی وصل شده بود، از داخل دریچه آویزان شد توی اتاق؛ درست بالای کرسی.
@Baserin313
ﷺ
بسم تعالی🌱
رمان"دخترشینا"
#دختر_شینا
#پارت۱۹
.
.
.
.
چند نفری از دوستانم هم به این مهمانی دعوت شده بودند. آن ها دست زدند و گفتند:«قدم! یاالله بقچه را بگیر.» هنوز باور نداشتم صمد همان آقای داماد است و این برنامه هم طبق رسم و رسومی که داشتیم برای من که عروس بودم، گرفته شده است. به همین خاطر، از جایم تکان نخوردم و گفتم:«شما بروید بگیرید.»
یکی از دوستانم دستم را گرفت و به زور هلم داد روی کرسی و گفت:«زود باش.»
چاره ای نبود، رفتم روی کرسی بقچه را بگیرم. صمد انگار شوخی اش گرفته بود. طناب را بالا تر کشید. صدای خنده هایش را از توی دریچه می شنیدم. با خودم گفتم:«الان نشانت می دهم.» خم شدم و طوری که صمد فکر کند می خواهم از کرسی پایین بیایم، یک پایم را روی زمین گذاشتم. صمد که فکر کرده بود من از این کارش بدم آمده و نمی خواهم بقچه را بگیرم. طناب را شل کرد؛ آن قدر که تا بالای رسید. به یک چشم بر هم زدن، برگشتم و بقچه را توی هوا گرفتم. صمد، که بازی را باخته بود، طناب را شل تر کرد. مهمان ها برایم دست زدند. جلو آمدند و با شادی طناب را از بقچه جدا کردند و آن را بردند وسط اتاق و بازش کردند.
صمد باز هم سنگ تمام گذاشته بود؛ بلوز و شلوار و دامن و روسری هایی که آخرین مدل روز بود و پارچه های گران قیمت و شیکی که همه را به تعجب انداخت.
@Baserin313
ﷺ
بسم تعالی🌱
رمان"دخترشینا"
#دختر_شینا
#پارت۲۰
.
.
.
.
مادرم هم برای صمد چیز هایی خریده بود. آن ها را آورد و توی همان بقچه گذاشت. کفش و جوراب با یک پیراهن و پارچه شلواری، صابون و نبات و... . بقچه را گره زد و طناب را که از سقف آویزان بود به بقچه وصل کرد و گفت:«قدم جان! بگو آقا صمد طناب را بکشد.»
رفتم روی کرسی، اما مانده بودم چطور صدایش کنم. این اولین باری بود که می خواستم اسمش را صدا کنم. اول طناب را چند بار کشیدم، اما انگار کسی حواسش به طناب نبود. روی پشت بام می خواندند و می رقصیدند.
مادرم پشت سر هم می گفت:«قدم! زود باش. صدایش کن.» به ناچار صدا زدم:«آقا... آقا... آقا...»
خودم لرزش صدایم را می شنیدم. از خجالت تمام بدنم یخ کرده بود. جوابی نشنیدم. ناچار دوباره طناب را کشیدم و فریاد زدم:«آقا... آقا... آقا صمد!»
قلبم تالاپ تلوپ می کرد و نفسم بند آمده بود.
صمد که صدایم را شنیده بود، از وسط دریچه خم شد توی اتاق. صورتش را دیدم. با تعجب داشت نگاهم می کرد. تصویر آن نگاه و آن چهره مهربان تپش قلبم را بیشتر کرد. اشاره کردم به بقچه. خندید و با شادی بقچه را بالا کشید.
دوستان صمد روی پشت بام دست می زدند و پا می کوبیدند. بعد هم پایین آمدند و رفتند آن یکی اتاق که مرد ها نشسته بودند. بعد از شام، خانواده ها دربار ی مراسم عقد و عروسی صحبت کرند.
@Baserin313
9.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچکس اندازه رهبر انقلاب دلتنگ کربلا نیست 😔
@Baserin313