🇮🇷باشگاه خباثت🇵🇸
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥 #ققنوس #قسمتصدوپانزدهم کامران
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥
❤️🔥
#ققنوس
#قسمتصدوشانزدهم
آرام آرام گفت: راسیتش... چطور بگم... آقا قادر مامور شدند تا عطیه رو ببرن پیش کامران... یعنی...
آقا قاسم: درست جواب بده... قادر رو چرا زدی؟...
_: آقا قاسم... من... نمیتونم...
کمی تن صدای خود را بالا برد و با عصبانیت گفت: باشه فهمیدم... نمیتونی بگی... معذوریت داری... باشه... برو پایین...
_: آقا قاسم...
_: گفتم پایین... خداحافظ...
*
نه جواب درستی از محمد گرفته است نه منظور حرف های کامران را متوجه میشد.
باید حرف دو طرف را می شنید و بعد قضاوت می کرد.
محمد که مانند همیشه خیلی چیز ها را نمیتوانست بگوید.
حالا نوبت به کامران رسیده است.
تلفش را برداشت.
میخواهد با کامران صحبتی بکند.
نفس عمیقی کشید و آرام آخرین شماره ناشناسی را که با او تماس گرفته بود را انتخاب کرد.
بر روی شماره ضربه ای زد و بعد از نیم بوق: به به... آقا قاسم عزیز... چی شده؟... خورشید از مشرق طلوع کرده یا از مغرب؟... یادی از ما کردی؟...
آقا قاسم: فردا هم رو ببینیم...
کامران: چرا که نه... من بگم کجا یا بابای عطی...
میان حرفش پرید و گفت: ساکتتت... من ساعت دوازده بعد از نماز جماعت از مسجد موسی ابن جعفر میام رستوران نزدیکش...
_: باشه عزیزم... من منتظرتم...
با عصبانیت تماس را قطع کرد و تلفن را روی میز انداخت.
*
السلام علیکم و رحمت الله و برکاته... تسبیحات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه ها...
تلفن همراهش زنگ خورد.
آرام پاسخ داد: بله؟...
کامران: حالا تسبیحات نگو... بابا خدا قبول میکنه...
تماس را قطع کرد و بعد: الله اکبر الله اکبر الله اکبر...
از جای خود برخواست و قدم به سمت رستوران برداشت.
#سرمایهگذارباشگاهخباثت
❤️🔥
❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
🇮🇷باشگاه خباثت🇵🇸
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥 #ققنوس #قسمتصدوشانزدهم آرام آر
پ.ن: دردسر در پیش است
پ.ن: قسمت بعد ملاقات قاسم و...
https://harfeto.timefriend.net/17099104517084
https://abzarek.ir/service-p/msg/1778705
شخصی👇
@m_v_88
#سرمایهگذار
🇮🇷باشگاه خباثت🇵🇸
پ.ن: دردسر در پیش است پ.ن: قسمت بعد ملاقات قاسم و... https://harfeto.timefriend.net/17099104517084
۱_ آقا قاسمم... آقا قاسمم... هییی...
۲_ مدیر عامل جان
#سرمایهگذار
#نظرات
دهه هشتادیای و کسی درکت نمیکنه؟!
کلی سوال تو ذهنته که کسی نیست بهت جواب بده؟!
در مورد خلقت جهان و خودتو و کلا هرچی هس سوال داری!؟
هربار اومدی بپرسی پشیمون شدی چون میکوبوننت و مسخره ات میکنن؟
اصن جهان چجوری بوجود اومده؟؟
وایسا ببینم اصن از کجا معلوم خدا وجود داره؟!
چجوری باید اثبات کرد خدایی هست که مارو خلق کرده!؟
دین ۱۴۰۰ سال پیش چی میگه این وسط؟!
تاحالا بهش فکر کردی..؟!
.
.
بیا اینجااا👇🏻
http://bn.javanan.org
_هم جواب سوالاتو بگیر😈
_هم تو جمع دهه هشتادیا عشق و حال کن😁
_هم جایزه ببر😎🎁‼️
(اردوی مشهد، تبلت، گوشی، دوچرخه و...)
آ راستی!!
کد معرف یادت نره↶
1967584۱۰ امتیاز مفتی همین اول کاری تقدیمت میکنه=) [بزن روش تا کیبوردت رونوشت بگیره] منتظرتیم رفیق!🔥 یادت نره رفقاتم به این ماجراجویی دعوت کنی! تکخوری ممنوع😁👀
بچه ها همون طوری که قبلا گفتم وسط تابستون سرما خوردم😑💔
و حالم زیاد خوب نیست....
و با عرض شرمندگی خیلی زیاد😬
امروز نتونستم پارتی براتون آماده کنم🚶♂
بابت بدقولی های اخیر شرمنده جبران میکنیم انشاءالله🙃❤️🩹
#مدیرعامل
🇮🇷باشگاه خباثت🇵🇸
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥❤️🔥 ❤️🔥 #ققنوس #قسمتصدوشانزدهم آرام آر
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥
❤️🔥
#ققنوس
#قسمتصدوهفتدهم
ایستاد.
نگاهی به در ورودی کرد.
دلش شور میزد.
چشمانش را بست، نفس عمیقی کشید.
با بسم اللهی زیر لب دوباره قدم برداشت.
نگاهی به میز ها، صندلی ها و آدم های رویشان انداخت.
ناگهان دستی روی شانه اش نشست.
در لحظه برگشت و با دیدن مردی با کاپشن، شلوار و یک کیف چرمی مشکی، خود را چند قدم به عقب کشید.
مرد: آخ ببخشید ترسیدی؟... نترس قاسم جون... کامرانم دیگه... باور نداری به صدام دقت کن...
آقا قاسم: بشین...
کامران: به روی چشم قاسم جون...
_: از اولش رو برام تعریف کن...
_: خب... میدونم محمد بهت گفته که دنبال قادر کردند و به یک خونه رسیدن و اون توی عملیان نجات عطیه خانم مرد... اما اصل ماجرا یک چیز دیگه است...
از درون کیفی که همراهش بود پوشه ای را بیرون کشید و به قاسم داد.
کامران: بازش کن تا برات بگم.
چند قطعه عکس و یک فلش.
کامران: تصویر اولی که میبینی... صحنه مرگ قادر... صحنه ای که جلوی چشم دخترت اتفاق افتاد...
عکس گوشه ای از حال گرفته شده و رو به رو محمد که با کلت قادر را نشانه گرفته بوده و قادر که دارد به پایین پرت میشود.
کامران: اینجا محمد قادر رو میزنه... فیلم کاملش هم توی فلش هست... بعدا حتما ببین الان فرصت نیست... اما حالا سوال پیش میاد چرا محمد قادر رو زد... عکس بعد رو ببین... تصویر یک برگه است... راسیتش چند وقت پیش قادر اومد پیش من... خیلی ترسیده بود... می گفت: داماد خونواده شون قصد کشتنش رو داره... بهش گفتم: چرا؟... گفت: من داشتم توی آلمان به نیرو های ایران کمک می کردم که متوجه شدم یک جاسوی توی تهران داریم... اون هم محمده... اومدم به تهران خبر بدم که دلم نیومد... گفتم اول به محمد بگم پاش رو بکشه بیرون... اما داستان خطری شده خیلی ترسیده بود... میترسید برای تو و عطیه خانم مشکلی پیش بیاد... سه تا عکس هم مدارکشه... امضای برادرت رو که یادته... زیر همشون هست... دومین عکس صحبت های قادر با دست خط خودش و امضای خودش... که الان برات خلاصه ش رو گفتم... سومیه... مدرکیه که بر علیه محمد پیدا کرده بوده... چهارمیه هم مدرک کمکش به ایرانه... اما این که چطوری داستان به اون خونه رسید... عکس پنجم رو ببین... تصویر لحظه بیرون اومدن قادر و عطیه از خونه است... قادر و عطیه قرار بود با هم برن داروخونه... حال قادر توی راه بد میشه... البته یکم در حدی که نفسش بگیره و به سرفه بی افته... همون جا یک ماشین میگه سوار شید... زیر آفتاب حالش بدتر میشه... این ها هم می شینند... بقیه ش هم که قابل حدسه... اما این که چرا قادر اومده سراغ من... عکس ششم رو ببین... من در اصل نیرو حفاظت اطلاعات ایرانم توی سرویس های خارجی... فرماندم هم محمد میشناسه... اما چون میترسم بری بهش بگی و من هم لو برم بهت نمیگم... الان هم برای این که تلاش ها و نگرانی های قادر بی اثر نباشه بهت این ها رو گفتم... دیگه حرفی ندارم... خداحافظ...
از جای خود برخواست و یک قدم برداشت.
اما گویا چیزی را یادش رفته باشد.
برگشت و گفت: راستی آقا قاسم... ببخشید اگه بی احترامی چیزی کردم... مجبور بودم برای جلب توجه سرویس اینطوری صحبت کنم... و این که یک سری صوت هم توی فلش هست حتما گوش بده... به همون ترتیب عکس ها...
و بعد رفت.
آقا قاسم مات و مبهوت به عکس ها می نگریست.
چی گفت؟...
چی شد؟...
با عجله از جای خود بلند شد و خود را به هر شکلی بود با سرعت به خانه رساند.
*
#سرمایهگذارباشگاهخباثت
❤️🔥
❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
🇮🇷باشگاه خباثت🇵🇸
پ.ن: چی شد؟...😳 https://harfeto.timefriend.net/17099104517084 https://abzarek.ir/service-p/msg/177
نه نفرمایید گند چیه؟... شاید فقط و فقط اصلا اگه کامران درست گفته باشه چی؟... از کجا معلوم جدی جدی برای وزارت اطلاعات کار نمیکنه؟... بابا مدرک کارش رو نشون داده... تازه گفته قادر هم داشته به ایران کمک می کرده...
#سرمایهگذار
#نظرات
🇮🇷باشگاه خباثت🇵🇸
نه نفرمایید گند چیه؟... شاید فقط و فقط اصلا اگه کامران درست گفته باشه چی؟... از کجا معلوم جدی جدی بر
ها بعد حتما محمد این وسط جاسوسه؟😑💔
#مدیرعامل