سیدعلی پسری مهربون و خانواده دوست بود مادرش میگفت وقتی از در خونه وارد میشد انگار همه ی دردها و ناراحتی هام از بین میرفت سال ۹۲ به طور پنهانی با چندنفر دیگه عازم سوریه شد و تو آموزشی که اونقدرهم طولانی نبود با شهید مصطفی جعفری آشنا شده بود زمانی که مصطفی شهید شد سیدعلی مرخصی بود و اونقدر گریه کرده بود و وسایلش رو جمع کرده بود تا به سوریه بره مادرش که حال و روزشو دید و میترسید که از دستش بده اجازه نمیداد که بره سیدعلی فقط گریه میکرد و میگفت مامان تو فقط بهم اجازه بده من میتونم بدون اجازه برم ولی باید تو راضی باشی اگه من نرم فردا روز تو میتونی جواب حضرت زهرا (س)رو بدی که به من اجازه ندادی برم و از حرم بی بی دفاع کنم میگفت مادر اگر در رو ببندی من از پنجره میرم بالاخره من میرم فقط تو بگو که راضی هستی من باید برم تا انتقام خون دوستام رو بگیرم ....💔
شهید سیدعلی دوست حسینی🌹
#فاطمیون
🌱یادداشت شهید مدافع حرم #فاطمیون "سید ابراهیم سادات" برای همسرش
همسر مهربانم، دسته گلهایم (فرزندانم) را به تو و تو را به خداوند منان میسپارم. دعا کن شهید شوم.
وقتی با پیکرم روبرو شدی، لبخندی بزن و به من تبریک بگو. شهادت بزرگترین آرزوی قلبی من است.
شهید مدافع حرم
#سیدابراهیم_سادات