eitaa logo
᚛᯽᚜بــآ شـهـدآ تـآ شـهـآدتـ᚛᯽᚜
158 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
15 فایل
🌹🌹مقام معظم رهبری : امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست🌹🌹 🎉سلام، خوش آمدید،همگی دعوت شده ی شهدا هستید🌹 👈هدف این کانال فقط زنده نگه داشتن یادشهداست ✅ التماس دعای شهادت🤲🌹 نظر، پیشنهاد، ارسال مطلب: https://eitaa.com/talabehshahideh
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 ✍ می‌گذرد و تمام می‌شود عروسکی که در پنج‌سالگی خراب شد و کلی غصه‌اش را خوردیم، در ۱۰سالگی دیگر اصلا مهم نیست. نمره امتحانی که در دبیرستان کم گرفتیم و آن‌قدر به‌خاطرش اشک ریختیم و روزگارمان را تلخ کرد، در دوران دانشگاه هیچ اهمیتی ندارد و کلا فراموش شده است. آدمی که اولین سال دانشگاه آن‌قدر به‌خاطرش غصه خوردیم و اشک ریختیم و بعد فهمیدیم ارزشش را نداشته و دنیایمان ویران شد، در ۳۰‌سالگی تبدیل به غباری از یک خاطره دور شده که حتی ناراحتمان هم نمی‌کند. چکی که برای پاس‌کردنش در ۳۰سالگی آن‌قدر استرس و بی‌خوابی کشیدیم، در ۴۰سالگی یک کاغذپاره بی‌ارزش و فراموش‌شده است. پس یقین داشته باش که مشکل امروزت، این‌قدرها هم که فکر می‌کنی بزرگ نیست. این یکی هم حل می‌شود، می‌گذرد و تمام می‌شود. غصه‌خوردن برای این یکی هم همان‌قدر احمقانه است که در ۳۰سالگی برای خراب‌شدن عروسک پنج‌سالگی‌ات غصه بخوری! همه مشکلات، همان عروسک پنج‌سالگی‌ست، شک نکن! @Bashohadatashahadatt
🔅 ✍ در دعای پدر و مادر برکتی‌ست که تو را عاقبت‌به‌خیر می‌کند 🔹پیکی به محضر خواجه نظام‌الملک وارد شد و نامه‌ای تقدیم کرد. 🔸خواجه با خواندن نامه چنان گریست که حاضران در مجلس ناراحت شدند. 🔹در نامه نوشته بود: خیل اسبان شما در فلان ولایت، مشغول چرا بوده که پرندگان بزرگی مثل عقاب بر آنان حمله کرده‌اند و اسب‌ها وحشت‌زده دویده‌اند و ناگاه بعضی‌شان به دره‌ای سقوط کرده‌اند و 20 اسب کشته شده‌اند. 🔸گفتند: عمر خواجه دراز باد. مال دنیاست که کم و زیاد می‌شود. خودتان را اذیت نکنید. 🔹خواجه نظام‌الملک، وزیر اعظم سلاجقه، اشک‌هایش را پاک کرد و پاسخ داد: از بابت تلف‌شدن مال و ثروت نگریستم. به یاد ایام جوانی افتادم که از شهرم طوس قصد حرکت به نیشابور برای جستن کار و شغل داشتم. 🔸پدرم هرچه کرد نتوانست اسبی برایم بخرد. استری فراهم کرد و خجالت بسیار داشت. من هم شرمگین بودم که مرکبی حقیر داشتم و با آن رفتن به درگاه امیران موجب خجالت بود. 🔹پدرومادرم در درگاه ایستادند و شرمگین، بدرقه‌ام کردند و دست‌ها را بالا بردند و دعا کردند: خدایا به این فرزند ما برکت بده، از خزانه غیبت به او ببخش. 🔸امروز 4٠ سال از آن وقت گذشته. ثروت و املاک من به لطف الهی چنان فراوان شده که الان نمی‌دانم این خیل اسب‌ها کجا هستند و تلف‌شدن 20 راس از آن‌ها ابدا خللی به دستگاه زندگی‌ام نیست، که صدها برابر آن را دارا شده‌ام و همه این‌ها به برکت دعای والدینم و توجه الهی است.