#اوج_بندگی
#سیره_شهدا
┄┅═══✼✼═══┅┄
شهید مجید زین الدین یه موتور گازی داشت که هر روز، سوارش میشد و میومد مدرسه و برمیگشت. یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود، رسید به چراغ قرمز. ترمز زد و ایستاد.
یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد:
الله اکبر و الله اکــــبر ...
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب.
اشهد ان لا اله الا الله ...
هرکی آقا مجید رو نمیشناخت میخندید و متلک می انداخت و هرکسی هم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید چش شُدِه ؟! قاطی کرده چرا؟!
┄┅═°•⃟🕊⃟•°•═┅┄
خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقا مجید.
چطور شد یهو؟
حالتون خوب بود که! مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت:
"مگه متوجه نشدید؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن.
من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف داره گناه میشه.
به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه.
دیدم این بهترین کاره! " همین! "
#شهید_مجید_زین_الدین
#عِنْدَرَبِّهِمْيُرْزَقُون
#اوج_بندگی
#سیره_شهدا
┄┅═══✼✼═══┅┄
شهید "محمد بنیادی" انسانی #مخلص و بی ادعا بود، حتی خانواده اش را از مسئولیت های خود با خبر نمیکرد و وقتی از او در این باره سوال می کردند، می گفت: «من یک سرباز ساده هستم».
"محمد" خیلی #شجاع بود قبل از این که نیرو را به طرف منطقه دشمن ببرد، خودش برای شناسایی میرفت و منطقه را میدید.
این بزرگوار هم به لحاظ #ادب، هم به لحاظ #متانت و هم به لحاظ #اخلاق واقعاً نمونه بود.
"محمد" مورد محبت بچهها بود. همه دوستش داشتند.
┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄
نکته قابل توجه این که او اصرار داشت تا کارهایش در راستای #اطاعت از #مقام_رهبری و #ولایت_فقیه باشد و به یقین می توان گفت که محمّد فدایی کلام امام عزیز «ره» بود.
او توصیه می کرد که همواره باید مطیع #ولایت_فقیه باشیم و تمام هم و غم ما عمل به کلام رهبری باشد؛ نه آن که اطاعت از امام را با زبان بیان کنیم و با قلم بنویسیم و در خیابان ها با شعار به نمایش بگذاریم اما در واقع پای عمل ما بلنگد.
✍همین پیام ما را بس که کلیه مسائل مان را بتوانیم با صحبت های ولی فقیه زمانمان وفق بدهیم و #سعادت در همین است.
#سردار_شهید_محمد_بنیادی_فرمانده_تیپ_حضرت_معصومه (س)
#عِنْدَرَبِّهِمْيُرْزَقُون