eitaa logo
🇵🇸بسیج مداحان شهرستان نیشابور
719 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
45 فایل
کانال رسمی بسیج و کانون مداحان نیشابور
مشاهده در ایتا
دانلود
چه غم گر گنه کار و نامه سیاهم علی بن موسی الرضا داد راهم امام رئوفی که عالم فدایش کرم کرد و داد از عنایت پناهم سراپا شدم غرق دریای رحمت نگویید دیگر که غرق گناهم همه روی گردانده بودند از من رضا کرد با چشم رحمت نگاهم به جز دامن آل عصمت نگیرم به غیر از رضای رضا را نخواهم چو می‌خواست راهم دهد از کرامت عطا کرد، سوز دل و اشک و آهم اگر خوار بودم، اگر پست بودم رضا داد قدرم، رضا داد جاهم شدم خاک پای امام رئوفی که بر شهریاران کند پادشاهم گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرضایم اگر چه گنه کار و آلوده هستم ز صهبای «لاتقنطوا» مست مستم سزد پا به بال ملائک گذارم که بر دامن این ضریح است دستم هم از جان بر این آستان رخ نهادم هم از دل بر این پنجره رشته بستم امام غریبان ولی نعمتم شد که عمری سر سفرۀ او نشستم به حبّ تو دادار را می‌ستایم به مهر تو معبود را می‌پرستم به پیمانه‌ای هستی‌ام را بسوزان به رویم میاور که پیمان شکستم به من در ز رأفت گشودی وگرنه تو بالای بالا و من پست پستم گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرضایم خوشا آن غریبی که یارش تو باشی قرار دل بی‌قرارش تو باشی خوشا آن که تنها تو را دوست دارد چه خوش‌تر اگر دوستدارش تو باشی بر آن محتضر می‌برم رشک هر شب که شمع شب احتضارش تو باشی خوش آن‌ خانه‌بردوش دور از دیاری که هم خانه و هم دیارش تو باشی خوشا آن گدائی که تنهای تنها کناری نشنید، کنارش تو باشی خوشا آن تهی‌دست بی برگ و باری که در این چمن برگ و بارش تو باشی خوشا آن که یک عمر پروانه‌ات شد که یک لحظه شمع مزارش تو باشی شعاری به پیشانی خود نوشتم خوشا آنکه تنها شعارش تو باشی گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرضایم تو آئینه‌ی طلعت کبریائی جگر پاره‌ی خاتم الانبیائی تو قرآن، تو توحید، تو دین، تو ایمان تو زهرای مرضیه، تو مرتضائی تو بدرالولایه، تو شمس الائمه تو مولا علی بن موسی الرضائی تو یاسین، تو طاها، تو کوثر، تو قدری تو کعبه، تو مروه، تو سعی و صفایی تو یار غریبانی و خود غریبی تو تنهائی و با همه آشنائی زهی جاه و رفعت، زهی لطف و رأفت که نه از خدا و نه از ما جدائی چو برخیزم از خاک، در حشر گویم علی بن موسی، کجائی؟ کجائی؟ به جان جوادت پی بازدیدم سه جائی که خود وعده دادی بیائی گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرضایم نبی را به خاک حجاز است و ایران دو کس پاره‌ی تن، دو تن بهتر از جان مطاف ملک، فاطمه در مدینه علی بن موسی الرضا در خراسان یکی مدفنش بوسه گاه خلایق یکی خانه‌اش سوخت از نار سوزان رواق یکی سر بر افلاک برده مزار یکی مانده با خاک یکسان یکی در فراق پسر دل پر از خون یکی در عزای پدر دیده گریان یکی روز شد دفن در شهر غربت یکی شب غریبانه‌ تر از غریبان الهی زبان مرا وقت مردن به این بیتِ ترجیع، گویا بگردان گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرضایم ✍
  دلا در خانۀ ابن الرّضا ابن الرّضا را بین چراغ و چشم زهراغ و علیّ مرتضی را بین ز انوار رخ ابن الرّضا روشن فضا را بین فروغی دلنشین و دلربا و جانفزا را بین عروس حضرت زهرا بهار شادی آورده برای شیعیان امشب امام هادی آورده دو چشم دل ز هم بگشا که حسن دادگر بینی در ابناء بشر آیینۀ خیر البشر بینی در آغوش جواد ابن الرّضا قرص قمر بینی بیا تا نخل سر سبز ولایت را ثمر بینی دوباره شیعه را از نور حق دل منجلی آمد که از سوّم محمّد (ص) در جهان چارم علی آمد فروغ حسن غیب ذات سبحانه پیدا شد یگانه لالۀ ریحانه را ریحانه پیدا شد همه گیرید جان بر کف رخ جانانه پیدا شد به گرد شمع رویش یک جهان پروانه پیدا شد زمین، در سینه خورشید خداوندت مبارک باد جواد ابن الرّضا میلاد فرزندت مبارک باد موحّد گشته دل با یاد بسم الله ابرویش زبور، انجیل، قرآن را بخوان در مُصحف رویش جواد ابن الرّضا چون شاخۀ گل می کند بویش دل پیغمبران یکسر اسیر طُرّۀ مویش چه خوانم مهر یا مه یا چراغ انجمش خوانم همان بهتر که خود ابن الرّضای دوّمش خوانم به سیرت مظهر واجب به صورت صورت امکان به رخ و الشّمش و مو و اللّیل و دل عرش استوی الرّحمان فیوضاتش رسد هم بر ملک پیوسته هم انسان عبارات و کلام روح افزایش اخ القرآن به بازار ولایت پوسف زهراست این مولود یم دو گوهر است و دُرّ نُه دریاست این مولود علی نام و محمّد (ص) صورت است و بوالحسن کنیت بیانش دُرّ، دلش دریا، کفش باران، دمش رحمت کلامش نور و مهرش دین و حبّش معنی طاعت ولیّ خالق منّان امام عالم خلقت امامت جاودان از او قیامت را امان از او حقیقت را زبان از او طریقت را نشان از او به کویش بندگی کن خواهی ار عبد خدا گردی بخوان اوصاف او تا با پیمبر هم صدا گردی مبادا لحظه ای در عمر خود از او جدا گردی بکوش انسان که در خطَّ تولاّیش فدا گردی بقا خواهی فنا در مکتب سرخ ولایت شو جمال هادی آل محمّد (ص) بین هدایت شو خرد را آبرو با آبرویش بستگی دارد وجود عالم هستی به مویش بستگی دارد حیات جاودان بر آب جویش بستگی دارد شفای دردها بر خاک کویش بستگی دارد وجود ما به مهر آن امامی مفتخر گردد که شیر وحشی از آهو به گردش رام تر گردد زهی بحری که همچون عسکری در دل گهر دارد زهی ماهی که از خورشید رویی خوب تر دارد به پیشانی فروغ حجّت ثانی عشر دارد به صلب خویش مولانا امام منتظر دارد سلام ما به ابناء و به آباء گرام او خوشا آن کس که شد آن هادی عترت امام او خوشا آنکو کنار تربتش اشک رجا دارد شرار ناله، سوز سینه، حال التجا دارد بدل حال مناجات و به لب ذکر دعا دارد خداوندا دلم پیوسته شوق سامرا دارد امامی گز نگاهش درد انس و جان دوا گردد عجب نبود که «میثم» هم از او حاجت روا گردد
بهشت اهل ولا را ثمر مبارک باد طلوع عید بزرگ دگر مبارک باد بر آسمـان ولایت قمر مبارک باد      محمدبن‌علی را پسر مبارک باد خدای عـزّوجـلّ را ولـی تمـاشایـی است به روی دست محمّد، علی تماشایی است سلام باد بـه ابن‌الرضـا و فـرزندش      شفای روح مسیحا ز فیض لبخندش ندیده چشم بشر جز ائمه مانندش       سزد که مدح بگوید فقط خداوندش جمــال او همــه آیینــۀ امــام جـواد علی است این، پدر و مادرم فدایش باد سخن‌وران جهان مست یک عبارت او جحیم بـاغ چنــان گــردد از اشارت او سر سـران همـه در حلقـۀ اسـارت او  دعــای «جامعـه» زیباتـرین زیـارت او زیارتی که سزد وحی سرمدش خوانند شنـاسنـامــۀ آل محمّــدش خواننـد مهی که مهر هم از ماه عارضش خجل است    چـو آفتاب بـه دل‌های پاک مشتعل است گـل محبـت او زینــت بهشــت دل است عدو هم از کرمش شرمگین و منفعل است جهانیان همه مرهون لطف او من هم نه من گای در او شـدم که دشمن هم الا حـرم حرمِ سـامرات را زائر      بهشت، زائر صحن و سرات را زائر فرشتگان حرم باصفات را زائر جــواد مـاه رخ دلـربـات را زائـر عجب نه گر به قفس شیر وحشی‌ات شد رام مطیــع سلسلـۀ تـو اســـت گــردن ایــام تو چارمین علی از عتـرت پیامبری تو خـود امـام و امام جواد را پسری تو بـر امــام رضا نیــز پارۀ جگری        تو چون حسین چراغ هدایت بشری ائمه هادی و تو خود به کنیه‌ هادیشان بـه شـاه راه هـدایت شـدی منادیشان اگر چه بــر حرم حضـرتت جسارت شد حـریم محترمت در جهان زیارت شد نصیب شیعه در این امتحان بشارت شد نصیب دشمن تو ذلت و حقارت شد شکست شیعه محال است چون به حصنِ ولاست همیشه پــرچـم فتـح شمـا بـه دسـت خـداست تمام خلقت هستی بوَد برای شما       نهاده سربه زمین آسمان به پای شما سعـادت همه عالم بود ولای شما            بـوَد «بـکُـم فَتَـح‌الله» در ثنـای شما خدا بــرای شما خلق کرد عالم را ز خاک پـای شمـا آفریــد آدم را به غیر بـاب شما حق نیـافریده دری              خدا پرست نـی‌ام گر زنـم در دگری نبود و نیست به جز بر درِ شما خبری            اگـر کنید بـه کـل جهانیـان نظـری قسم به هر که گذارد قدم به راه شما شونـد خلق، ابـوذر به یک نگاه شما مصیبت است اگر یک نظر به ما نکنید             مـرا ز دامـن پر مهرتان جدا نکنید رهم دهیـد در ایـن خانه و رهـا نکنید            مرا به دوری خود دور از خدا نکنید من و جدا شدن از دامن شما هرگز طریـق دوستـی دشمـن شما هرگز حیاتِ بود و نبود از برای یک دمتان خـدای داده شرافت به کل عالمتان خد گواست که اوصاف ما بود کمتان            عطا کنیـد مضامین نـو به میثمتان که همچو «میثم» تمار مدحتان گوید همیشـه در همه احوال راهتان پوید
نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت نخواست اجر رسالت ولی دو گوهر پاک میان ما دو امانت به یادگار گذاشت دو گوهری که عزیزند چون نبوت او یکی کتاب خدا و یکی‌ست عترت او از این دو، مقصد و مقصود او هدایت بود همه هدایت او نیز در ولایت بود مودتی که ز ما خواست بر ذوی القربی از او به ما کرم و عزت و عنایت بود خطاب کرد که این هر دو اعتبارِ هم‌اند هماره تا ابد الدهر در کنار هم‌اند به حق که این دو همانند نور و خورشیدند که از نخست به قلب بشر درخشیدند چهارده سده بگذشته هم‌چنان شب و روز ز هم جدا نشدند و فروغ بخشیدند چنان که نور و چراغ‌اند لازم و ملزوم یکی‌ست مکتب قرآن و چارده معصوم.. سوای قرآن، مؤمن فنا بُوَد دینش بدون عترت هرکس خطاست آیینش کسی که گفت کتاب خداست ما را بس کند هماره خدا و کتاب نفرینش به آیه آیۀ قرآن قسم، بُوَد معلوم که دین شیعه کتاب است و چارده معصوم چهارده مه تابنده، چارده اختر چهارده صدف نور، چارده گوهر چهارده یم توفنده، چارده کشتی چهارده ره روشن، چارده رهبر چهارده ولی و چارده مسیحا دم که هم مؤیِد هم بوده، هم مؤیَد هم هزار حیف که امت ره وفا بستند پس از رسول خدا عهد خویش بشکستند هنوز جسم حبیب خدا نرفته به خاک به دشمنان خدا دسته دسته پیوستند به بیت فاطمۀ او هجوم آوردند به جای گل همه هیزم برای او بردند مدینه دستخوش فتنه‌ای عجیب شده‌ست بهشت وحی محیط غم حبیب شده‌ست کجا روم؟ به که گویم؟ چگونه شرح دهم؟ علی که بود وصی نبی غریب شده‌ست سقیفه گشته به پا و غدیر رفته زِ یاد چه خوب اجر نبی داده شد، زهی بیداد!.. چه روی داد که بستید دست مولا را؟ رها ز بند نمودید دیو دنیا را؟ چرا رسول خدا را ز کینه آزردید؟ چرا به بیت ولایت زدید زهرا را؟ طریق دوستی و شیوۀ وفا این بود؟ جواب آن همه احسان مصطفی این بود؟ عدو به آتش اگر جنت الولا را سوخت شراره‌اش حرم‌اللهِ کربلا را سوخت نسوخت چادر دخت حسین را تنها پَرِ ملائکه و قلب انبیا را سوخت بُوَد به قلب زمان‌ها فرود آن آتش بلند تا صفِ حشر است دود آن آتش قسم به فاطمه و باب و شوی و دو پسرش که هرچه آمده اسلام تا کنون به سرش خلافِ خلق، همان اختلافِ اول بود که شد جدا ره امت ز خط راهبرش هماره «میثم» طیِ رهِ کُمیت کند به نظمِ تازه، حمایت ز اهل‌بیت کند
امشب همه‌جا موج زند نور ولایت افتاده به سرها همه دم شور ولایت گردیده سماوات و زمین طور ولایت از پرده در آمد مه مستور ولایت گردیده ملک گرم ثناگستری امشب گویند ثنای حسن عسکری امشب برخیز و بزن خنده که گل خنده‌زن آمد با خنده‌ی گل، بر لب بلبل سخن آمد خورشیدِ فروزنده مه انجمن آمد فرزند رضا را حسن آمد، حسن آمد عالم همه غرق شعف و عشرت و شادی است میلاد گرامی‌خَلَفِ حضرت هادی است نخل نبوی را ثمر است این، ثمر است این چرخ علوی را قمر است این، قمر است این فخر دو جهان را پسر است این، پسر است این بر مُصلح عالم پدر است این، پدر است این این شیعه و این مشعل انوار هُدایش ای جان همه عالم و آدم به‌فدایش روئید گل تازه‌ی آمال محمّد یا مهرِ فروزنده‌ی اقبال محمّد یا صفحه‌ی رخسار و خط و خال محمّد یا آمده دوم حسن از آل محمّد از سامره تابیده به عالم جلواتش پیوسته فرستید درود و صلواتش این گوهر ده بحر خروشنده‌ی دین است این کعبه‌ی امیّد دل اهل یقین است این عرش خداوند تعالی به زمین است این نجل دهم حجّت خلاّق مبین است در سجده ملائک به یسار و به یمینش تابنده بُود جلوه‌ی مهدی ز جبینش آینه‌ی حسن ازلی ماه جمالش آیات لب حضرت هادی خط و خالش یادآور جاه نبوی قدر و جلالش جبریل فرو مانْد در اوج کمالش عالم همه مرهون وی و موهبت اوست از سامره تا عرشِ خدا مملکت اوست این اختر برج نقوی ماه تمام است این فرش‌نشینی است که خود عرش مقام است این حجّ و زکوة است و صلات است و صیام است بر خَلق امام است، امام است، امام است قدر و شرف و عزّت و جاهِ بشر از اوست ای منتظران! حجّت ثانی عشر از اوست ای ارض و سماوات همه، سامره‌ی تو ای چرخ برین نقطه‌ای از دایره‌ی تو ای مِهر فلک ذرّه‌ای از نائره‌ی تو ای زنده دل اهل دل از خاطره‌ی تو از جود تو بس خاطره داریم حسن‌جان! ما آرزوی سامره داریم حسن‌جان! تو یازدهم اختر منظومه‌ی نوری تو واسطه‌ی عفو خداوند غفوری تو نور خدا در شجر وادی طوری تو سرّ انا الحق به غیاب و به حضوری من سائل لطف و کرم و جود تو هستم با آن همه آلودگی‌ام دل به تو بستم ای فوج ملک را به درت عرض ارادت سادات جهان از تو گرفته است سیادت مِهر تو بود مُهر قبولیّ عبادت قرآن به تو و پاکی تو داده شهادت تو دست خداوند به تقدیر قضایی فرزند علیّ ابن جواد ابن رضایی قرآن به تو نازد که در او جلوه‌گر استی ایمان به تو بالد که ورا راهبر استی انسان به تو بالد که امام البشر استی مهدی به تو در فخر که او را پدر استی لطفی که مگر سائل هر روز تو باشم خاک قدم عسکر پیروز تو باشم ای عادت تو جود و مرام تو عنایت ای مهر رخت مشعل انوار هدایت ای یازدهم اختر تابان ولایت قرآن، سخن فضل تو را کرده حکایت من «میثم» آلوده‌دل بی‌سر و پایم از خویش مرانید که مدّاح شمایم ✍
هزاران بار استغفار کردم دوباره جرم خود تکرار کردم من آن کاهم که روی شانه‌ی خویش هزاران کوه عصیان بار کردم زبانم گفت من عبد تو هستم ولی با فعل خود انکار کردم تمام عمر گویی خواب بودم هوای نفس را بیدار کردم درِ جنت به روی خویش بستم ره دوزخ به خود هموار کردم مرا در اوج عزت آفریدی ولی افسوس! خود را خوار کردم به جای دوست با دشمن نشستم برای غیر، ترک یار کردم کجا کردم فرار از چنگ شیطان؟ کجا با نَفْسِ دون پیکار کردم؟ خدایا! عفو کن اکنون که من خود به جرم خویشتن اقرار کردم منم «میثم» که بستم با تو پیمان شکستم، باز استغفار کردم ✍