🍃🔅🔹🍃🔹🔅🍃
#حکایت
🔸گویند: صاحب دلی، برای اقامه نماز به مسجدی رفت.
🔸 نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید.
پذیرفت.
نماز جماعت تمام شد.
چشم ها همه به سوی او بود.
🔸مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست.
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.
🔸آن گاه خطاب به جماعت گفت: مردم! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!
کسی برنخاست.
🔸گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد!
باز کسی برنخاست.
🔹گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید
📕 تذكرة الاولياء، عطار نیشابوری
💐💐💐
@Basirat_135
#حکایت
✅ حضرت عیسی ع در سفري سه قرص نان به همراه خود سپرد.
آن شخص يكي از آن سه قرص نان را مخفیانه خورد، در وقت بازخواست گفت: همین دوقرص بیشتر نبوده است.
حضرت عیسی خاموش ماندند.
✅حضرت با دعا كوري را شفا داد و گاو مرده اي را زنده كرد و سپس رو به همراه خود کرد و پرسید: به حق آن خدايي كه چنين معجزاتی ارائه كرد، راست بگو آن قرص نان چه شد؟ گفت خبر ندارم. حضرت عیسی دوباره خاموش ماندند.
✅پس آن حضرت به خرابه اي رسيدند، سه خشت طلا آنجا ديدند، حضرت فرمود« از اين سه خشت يكي از آن تو و يكي از آن من و ديگري براي آن کسی كه قرص نان را خورده است. همراه گفت: من آن نان را خورده ام حضرت هر سه خشت طلا را به وي داد و از او جدا شد.
از قضا چهار نفر به وي رسيدند، به طمع آن خشتهاي طلا او را كشتند و دو نفر از دزدان عازم خرید طعام شدند آنها طعامی را خریده و به زهر آغشته کردند و چون بازگشتند، آن دو دزد ديگر براي آن خشتهاي طلا برخاسته و آن دو را به قتل رسانيدند و خودشان نيز از طعام زهرآلوده خوردند و هلاك گرديدند.
✅بار ديگر حضرت روح الله(ع) به آن مكان رسيدند از كشته شدن آن پنج كس متعجب گرديد، وحي آمد كه بر سر اين سه خشت طلا هزار و ششصد (1600) كس كشته شده اند و اين خشتها از موضع خود نجنبيده اند،
«فاعتبروا يا اولي الابصار»
مجموعه ورّام، ج 1، ص 179
💐💐💐
@Basirat_135
#حکایت
#گوهر_پنهان
روزی حضرت موسی به خداوند عرض کرد:
ای خدای دانا وتوانا ! حکمت این کار چیست که موجودات را میآفرینی و باز همه را خراب میکنی؟
چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب میآفرینی و بعد همه را نابود میکنی؟
خداوند فرمود :
ای موسی! من میدانم که این سوال تو از روی نادانی و انکار نیست و گرنه تو را ادب میکردم و به خاطر این پرسش تو را گوشمالی میدادم.
اما میدانم که تو میخواهی راز و حکمت افعال ما را بدانی و از سرّ تداوم آفرینش آگاه شوی و مردم را از آن آگاه کنی.
تو پیامبری و جواب این سوال را میدانی.
آنگاه خداوند فرمود :
ای موسی برای اینکه به جواب سوالت برسی، بذر گندم در زمین بکار و صبر کن تا خوشه شود.
موسی بذرها را کاشت و گندمهایش رسید و خوشه شد.
داسی برداشت ومشغول درو کردن شد.
ندایی از جانب خداوند رسید که ای موسی! تو که کاشتی و پرورش دادی پس چرا خوشهها را میبری؟
موسی جواب داد: پروردگارا ! در این خوشهها، گندم سودمند و مفید پنهان است و درست نیست که دانههای گندم در میان کاه بماند، عقل سلیم حکم میکند که گندمها را از کاه باید جدا کنیم.
خداوند فرمود: این دانش را از چه کسی آموختی که با آن یک خرمن گندم فراهم کردی؟
موسی گفت: ای خدای بزرگ! تو به من قدرت شناخت و درک عطا فرمودهای.
خداوند فرمود : پس چگونه تو قوه شناخت داری و من ندارم؟ در تن خلایق روحهای پاک هست، روحهای تیره و سیاه هم هست .
همانطور که باید گندم را از کاه جدا کرد باید نیکان را از بدان جدا کرد.
خلایق جهان را برای آن میآفرینم که گنج حکمتهای نهان الهی آشکار شود.
خداوند گوهر پنهان خود را با آفرینش انسان و جهان آشکار کرد پس ای انسان تو هم گوهر پنهان جان خود را نمایان کن.
💐💐💐
@Basirat_135
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#حکایت
حکایت است که پادشاهی از وزیرخود پرسید:
بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد، و چه کار می کند و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی.😳
😢وزیر سر در گریبان به خانه رفت
وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟
و او حکایت بازگو کرد.
😄غلام خندید و گفت :
ای وزیر عزیز این سوال که جوابی آسان دارد.
😳وزیر با تعجب گفت : یعنی تو آن میدانی؟ پس برایم بازگو ؛ اول آنکه خدا چه میخورد؟
⚜- غم بندگانش را، که میفرماید من شما را برای بهشت و قرب خود آفریدم. چرا دوزخ را برمیگزینید؟
👌- آفرین غلام دانا.
- خدا چه میپوشد؟
- رازها و گناه های بندگانش را
👌- مرحبا ای غلام
وزیر که ذوق زده شده بود سوال سوم را فراموش کرد و با شتاب به دربار رفت و به پادشاه بازگو کرد
ولی باز در سوال سوم درماند، رخصتی گرفت و شتابان به جانب غلام باز رفت و سومین را پرسید.
غلام گفت : برای سومین پاسخ باید کاری کنی.
- چه کاری ؟
- ردای وزارت را بر من بپوشانی، و ردای مرا بپوشی و مرا بر اسبت سوار کرده و افسار به دست بهدرگاه شاه ببری تا پاسخ را باز گویم.
وزیر که چاره ای دیگر ندید قبول کرد و با آن حال به دربار حاضر شدند
پادشاه با تعجب از این حال پرسید ای وزیر ای چه حالیست تو را؟
و غلام آنگاه پاسخ داد که این همان کار خداست ای شاه که وزیری را در خلعت غلامو غلامی را در خلعت وزیری حاضر نماید.
پادشاه از درایت غلام خوشنود شد و بسیار پاداشش داد و او را وزیر دست راست خود کرد.
💐💐💐
@Basirat_135
#حکایت
💠خراب کردن خانه #شیخ_حسینعلی راشد(واعظ مشهور)
🍃در زمان شاه مى خواستند در منطقه بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس شوارى ملّى را بسازند و بايد ۳۵ خانه خراب مى شد
🍃 به اطلاع صاحبان خانه ها رساندند كه خانه شما را مترى فلان مقدار مى خريم. هر كس اعتراض دارد، بنويسد تا رسيدگى شود
🍃هيچكس به جز مرحوم راشد اعتراض نكرد. اين جريان خيلى بر مسؤولين گران آمد، و گفتند: «فقط اينكه آخوند است، اعتراض كرده!»
🍃بعد مرحوم راشد را دعوت كردند و آماده شدند براى اينكه به او حمله كنند و (خار) خفيفش نمايند
راشد آمد و بعد از سلام و احوالپرسى از او پرسيدند كه اعتراض شما چيست؟
🍃 گفت: حقيقتش اين است كه اين خانه را من سالها قبل و به قيمت خيلى كم خريده ام و در اين مدت زمان طولانى مخروبه شده و به نظر من قيمتى كه شما پيشنهاد كرده ايد، زياد است!
✨من راضى نيستم از بيت المال مردم قيمت بيشترى براى خانه ام بگيرم✨
🍃بهت و تعجّب همه را فرا گرفت و يكى از اعضاى كميسيون كه از اقليتهاى دينى بود، از جا برخاست و راشد را بوسيد و گفت:
☀️«اگر اسلام اين است، من آماده ام براى مسلمان شدن...»
جرعه ای از دریا، ج۲، ص۶۵۸
💐💐💐
@Basirat_135
#تلخند_سیاسی
👑 ناصرالدینشاه قاجار در ماه مبارک #رمضان نامه ای به مرجع تقلید آن زمان #میرزای_شیرازی به این مضمون نوشت:
😡که من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بیگناه میدهم؛ لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرمایید!
☺آیت الله العظمی میرزای شیرازی درجواب ناصرالدین شاه نوشت:
بسمه تعالی
حکم خدا قابل تغییر نیست. لکن حاکم قابل تغییر است. اگر نمیتوانی به اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص با ایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون مومنین بیهوده ریخته نشود!
✍این 👆#حکایت، حکایت برخی از این #مسئولین دون پایه ست!
یکی به اینها بگه اگر نمیتونید مشکلات مردم رو حل کنید حداقل جای خودتون رو به کسی بدید که چاره ساز باشد نه مشکل ساز...! 😏
#وزیر_هزار_میلیاردی
🔴به #کانال_بصیرت بپیوندید
#بصیرت
💐💐💐
@Basirat_135
#حکایت
👑پادشاهی را وزیری عاقل بود
از وزارت دست برداشت
پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟
گفتند از وزات دست برداشته و به عبادت خدا مشغول شده است
پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید: از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟
گفت از پنج سبب:
⬅️ اول آنکه تو نشسته میبودی و من به حضور تو ایستاده میماندم اکنون بندگی خدایی میکنم که مرا در وقت نماز حکم به نشستن میکند
⬅️دوم آنکه طعام میخوردی و من نگاه میکردم
اکنون رزاقی پیدا کردهام که او نمیخورد و مرا میخوارند
⬅️سوم آنکه تو خواب میکردی و من پاسبانی میکردم
اکنون خدای چنان است که هرگز نمیخوابد و مرا پاسبانی میکند
⬅️چهارم آنکه میترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد
اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسب نخواهد رسید
⬅️پنجم آنکه میترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه میکنم و او میبخشاید
🍃اِلهىٖ وَ رَبّى مِنْ لىٖ غِيرکhttps://eitaa.com/mahmoodmoalemi
💐💐💐
@Basirat_135
✨﷽✨
#حکایت
✅مرحوم شهید دستغیب رحمه الله علیه:
✍یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب حضرت عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ ملک الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است؟ عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است.
آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟
💠فرمود: نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام! فرمود: نه! گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا.نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت.
📚 داستان های شگفت، حکایت ۱۱۰
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
💐💐💐
@Basirat_135
eitaa.com/Basirat_135
💢 دفاع عملی دولت از جاسوس ها
🔻 تحریم عجیب رئیس جمهور علیه صدا و سیما بخاطر فیلم #گاندو : حسن روحانی که بخاطر انتشار فیلمی علیه #جاسوس_ها در صدا و سیما ناراحت بود در دستوری عجیب بودجه صدا و سیما را معلق به صلاحدید نمایندگان #دولت کرد تا زین پس بتواند با اهرم فشار بودجه؛ صدای صدا و سیما علیه دشمنان کشور را خفه کند
🔹نامه ۱۹ تیر دبیر هیات دولت به نوبخت از دستور رئیس جمهور مبنی بر #عدم_تخصیص بودجه صدا و سیما حکایت دارد.
🔸بر اساس این نامه #اعتبارات صداوسیما پس از تایید دو نماینده رییس جمهور، در شورای نظارت سازمان #تخصیص داده میشود.
🔹برخی از اخبار #حکایت از این دارد که تخصیص بودجه سه ماهه دوم صداوسیما #صفر شده و بناست با ندادن بودجه از سوی دولت، اعمال فشار بیشتری برای پذیرفتن شرایط به صداوسیما وارد شود.
🔻در قانون اساسی جمهوری اسلامی:
🔸۳۸ اصل اختیارات رئیسجمهور است
🔹۳۷ اصل، اختیارات مجلس شورا
🔸۱۸ اصل، اختیارات قوه قضائیه
🔹۵ اصل، اختیارات رهبریست
🔸یکی از #اختیارات_رهبری، انتخاب رئیس سازمان صداوسیماست. اما این اتفاق به خوبی نشان داد که قدرت اعمال فشار رئیسجمهور بر صداوسیما با دارا بودن امکانِ «تخصیص بودجه» به مراتب بیش از رهبریست. رهبری طبق قانون، امکان و #اهرمِ دخالت در امور صداوسیما را ندارد.
🔹جالب است بدانید اعضای «شورای نظارت بر #صداوسیما» و قوانین آن، توسط مجلس شورای اسلامی معین میشود!
🆔 @voinews
💐💐💐
@Basirat_135
eitaa.com/Basirat_135
🎩 قطب الدین راوندی نقل میکند: متوکّل از هندوستان یک شعبدهباز را احضار کرد، چون هند مرکز علوم غریبه بود.
⁉️ چه خبر است که متوکل با آن قدرت، با آن ثروت، اینجور بیچاره میشود که مهمترین فنّان علوم غریبه را به سامره میآورد؟!
👤 گفت: من از تو یک مطلب میخواهم و آن این است که #علی_بن_محمد (علیهماالسلام) را پیش مردم خجل کنی.
🍽 این فحل هندی گفت: مجلسی بیارا، سفرهای بینداز، بر سر آن سفره گردههای نان بگذار، او را هم بیاور، مرا پهلوی او بنشان.
👥 تمام زُعمای قوم، رجال حکومت عباسی، همه هستند (خاقان، علما، وزرا)؛ مجلس آراسته شد، سفره انداخت، امام را کنار شعبدهباز نشاند.
🍪 هنگام غذا شد؛ حضرت دست دراز کرد به گردهی نان، نان پرید، به گردهی نان دوم دست دراز کرد، نان پرید، به گردهی نان سوم دست دراز کرد، نان پرید.
😂 همهی حاضرین به خنده افتادند که این جور امام دهم منفعل شد؛ در این هنگام امام صبر کرد او تمام هنر را نشان بدهد.
🦁 متوکّل تکیه داده بود به متکایی که بر آن تکیهگاه، یک نقش شیر بود؛ #حضرت_هادی علیهالسلام دست گذاشت روی همان نقش، یک کلمه گفت: خُذهُ، بگیر او را؛ یک مرتبه شیر پرید، مجلسی نماند، شعبدهباز را بلعید، شیر آمد مقابل حضرت زانو زد، امام دهم اشاره کرد، برگشت به متکأ!
🐍 کاری کرد که موسی بن عمران علیهالسلام نکرد؛ موسی عصا را انداخت، سِحر سحره را بلعید؛ اما عصا جسم بود، حجم داشت، ابعاد ثلاثه داشت.
❇️ قدرت الهی را که نشان داد؟ موسی و عیسی و همه باید تماشا کنند.
‼️ نقش و رنگ و... آن هم نقش پرده؛ اشارهای کرد، بدن را خورد، بعد هم برگشت به همانجا، باز شد نقش؛ یعنی چه؟ یعنی کلید #وجود و #عدم، در دست علی بن محمد علیهماالسلام است.
👈🏻 این است و أمره إلیکم : «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.»
🎙 برگرفته از بیانات حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی
📆 ۲۳/ ارديبهشت/ ۱۳۹۲
◻️ #حکایت #امام_هادی
💐💐💐
@Basirat_135
eitaa.com/Basirat_135
✨﷽✨
#حکایت
✅از كجا دانستند؟
✍ يكى از كوهنوردان مى گويد: در تمام مدت سال از منزلم تا بالاترين نقطه تپه اى كه در محيط زندگيم بود، راهپيمايى مى كردم. زمستان بسيار سردى بود، برف سنگينى زمين را پوشانده بود، از محلى كه رفته بودم بر مى گشتم، در مسير راهم در بالاى تپه حوضچه اى پر آب بود. گنجشك هاى زيادى هر روز پس از خوردن دانه به كنار آن حوضچه براى آب خوردن مى آمدند؛ آن روز سطح حوضچه را يخ ضخيمى پوشانده بود، گنجشك ها به عادت هر روز كنار حوضچه آمدند نوك زدند، سطح محل را يخ زده يافتند، ايستادم تا ببينم كه اين حيوانات كوچك ولى با حوصله چه مى كنند.
ناگهان يكى از آن ها روى يخ آمد و به پشت بر سطح يخ خوابيد، پس از چند ثانيه به كنارى رفت، ديگرى به جاى او خوابيد و پس از چند لحظه دومى برخاست، سومى به جاى او قرار گرفت، همين طور مسئله تكرار شد تا با حرارت بدن خود آن قسمت را آب كردند؛ وقتى نازك شد با نوك خود شكستند آب بيرون زد، همه خود را سيراب كردند و رفتند؛
براستى اين عمل اعجاب انگيز چيست؟ از كجا فهميدند كه يخ با حرارت آب مى شود سپس از كجا فهميدند كه بدن خود آن ها حرارت مناسب را دارد و از كجا دانستند كه بايد اين حرارت با خوابيدن روى يخ به يخ برسد و از كجا فهميدند كه با خوابيدن يك نفر مشكل حل نمى شود، بلكه بايد به نوبت اين برنامه را دنبال كرد؟ آيا جز هدايت حضرت حق اسم ديگرى بر اين داستان مى توان گذاشت؟!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💐💐💐
@Basirat_135
eitaa.com/Basirat_135
🌿🌺﷽🌿🌺
#حکایت
عجیب ولی واقعی
🔻متروی تهران ایستگاهی دارد به نام #جوانمرد_قصاب
این جوانمرد، همیشه با وضو بود.
می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار ؟
می گفت : الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه......!!
هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود.
اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.»
وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمیگذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش ، کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت، را دو برابر پول مشتری، گوشت می داد.
گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.
گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری.
گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.»
عزت نفس مشتری نیازمند را نمی شکست.....!!
این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید.
✖️''شهید عبدالحسین کیانی'' همان ''جوانمرد قصاب'' است !
به این میگن جوانمرد
✾📚 @Dastan 📚✾