eitaa logo
بصیرت
1.7هزار دنبال‌کننده
34هزار عکس
23.6هزار ویدیو
715 فایل
باسلام ضمن عرض خوش آمد به اعضای محترم کانال به اطلاع می رسانداین کانال حاوی مطالب ارزنده،خبری سیاسی،مذهبی،علمی می باشد🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 جسمی که ذوب شد:👇 😎 مسئولین, وطن فروشها, محتکرها, گرانفروشها و.... روزی چند بار بخوانند... 🌟آرپی جی زن بود...👌کوله پشتیش پر از گلوله های آر پی جی بود...✌ در حین عملیات گلوله ائی خورد به کوله اش و کوله پشتیش آتش گرفت😵 داش علی نوجوان ما و دوستانش نتوانستند کوله آتش گرفته را از او جدا کنند😭 خودش با کوله👈 آتیش گرفته اش تنها شده بود و در حال 👈 سوختن و آب شدن بود😰 وسط عملیات بود و هیچ کاری نمی شد کرد😳توی آتش در دل شب با بدن زخمی و سوخته که دیگه توانی نداشت 😣فکری به سرش زد😇 با چفیه دهانش😇 را بست تا بی اختیار فریادی نزند تا عملیات لونرود👌با اصرار فراوان ودر میان گریه های همرزمانش 😰 از بچه هاخواست به راه خودشان ادامه بدهند...😵 بعد از عملیات دوستانش رفتند سراغ پیکر پاکش تا با خود بیاورند عقب👏ولی از "علی" داستان ما 👈 تنها کف پوتین هاش که نسوخته بود👈 باقی مانده بود😞 "علی 👈 پودر شده بود"😰 "پلاڪش" را براے ما جا گذاشت، تا روزے بدانیـم، از جنس ما بود... "هـویتـش" خاڪے بود ! اما "دلش" را بہ "آسمـان" زد گمنــامے راز عجیبے است... , 🌷برشی از زندگی 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135
🌹خاطره ای از ۱۸ سال اسارت سرلشگر شهید, خلبان حسین لشگری 🌹آنقدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی بهش گفته بود تو که دیگه به ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!... 🌹همسر شهید لشگری می گفت: خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی شود برای همگان ...او اولین کسی بود که رفت (اولین اسیر بود) و آخرین نفری بود که از اسارت برگشت 🌹 اسیر که شد پسرمان علی۴ ماهه بود و هنگامی که آزادشد, علی پسرمان دانشجوی دندانپزشکی شده بودوقتی بازگشت ازش پرسیدم, این همه سال اسارت راچگونه گذراندی؟ 🌹 حسین گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را‌ مرور میکردم. سالها در سلول انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشم، قرآن را کامل حفظ کردم، زبان انگلیسی ام را کامل کردم و برای ۲۶ سال نماز قضا خواندممن هم بهش گفتم منم ۱۸ سال در بی خبری و مفقود بودن تو صبر کردم, منم ۱۸ سال صبر کردم 🌹حسین میگفت: از ۱۸ سال اسارتم را دوازده سالش را توی انفرادی بودم و سالها با یک "مارمولک" صحبت بودم تا هوش و حواسم را از دست ندم 🌹 بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد و می خواست باقی مانده آنرا دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم 🌹 این را بگویم که من مدت شش سال از ۱۲سال انفرادی را (نه ۱۲ روز یا ۱۲ ماه) در حسرت دیدن یک فضای سبز یک منظره و حسرت ۵ دقیقه نور خورشید را داشتم... .. 🌍 @ebratha_ir 💐💐💐 @Basirat_135 eitaa.com/Basirat_135