eitaa logo
بصیرت 1403
232 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
4هزار ویدیو
497 فایل
✅این کانال مکمل کانال @hal_khosh است و به یاری خدا وند مهربان تلاشی است درجهت آگاهی بخشی وبصیرت افزایی با ❎گزیده بروزترین اخبار و تحلیلهای سیاسی ولطفا ببینید. 🆔 @Imam_zamani 🆔 @hzrt_mahdi 🆔 @menbar_kotah انتقادات و . . . تبادل👇 @abasalialmasi
مشاهده در ایتا
دانلود
از حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت شده: و اما ریا کار چهار نشانه دارد: 1- هنگامی که کسی نزد اوست به عبادت خدا حریص است 2- در تنهایی تنبل وبی حال است. 3- در همه ی امورش به دنبال ستایش دیگران است 4- با تمامی توان در نیکوکارکردن ظاهرش می کوشد. منبع : تحف العقول، چاپ جامعه مدرسین، ص٢٢📝📚✏️📒 از امام رضا (علیه السّلام) روایت شده: کسی که کار خوبش را مخفیانه (و به دور از ریا) انجام دهد، هفتاد برابر پاداش می گیرد. منبع: مسند،ج1،ص264📒📝📚✏️
❎ماجرای جالب چگونگی ساخته شدن پل آهنچی قم ☑️بمناسبت وفات حضرت علیهاسلام مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت تعریف می کرد. از مسجد که بیرون آمد، فکر وقف کردن رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود. مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد! نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت. زمزمه ای در جانش شکل گرفت: بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم. اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد. وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد. از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد. چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد. عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد. ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود. کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت: آقا، کار می کنی؟ بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟ من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند. می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟ دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم. پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک! همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ... درست همان موقع ، مردی با کت و شلوار قهوه ای و کلاه لبه داری که تا روی ابروهایش پایین کشیده بود جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟ گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم. هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطور معجزه آسایی به فروش رسید. سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد. این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود. حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند. در راه به یاد عهدش با حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد: بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم ... حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند. بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود. مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به 200 نفر رسید. قصد داشت 30 نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم. نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت و پل آهنچی نام گرفت و عبور و مرور مردم آسان شد. حالا به آرزویش رسیده بود و اموالش را وقف کرده بود. منبع : نشریه فکه
درد فراق، ساده مداوا نمی شود باید به هم رسید،وَ اِلّا نمی شود از شنبه بسته ایم به جمعه دخیل اشک تا تو نیایی این گره ها وا نمی شود هر شب به این امید که یک آن ببینمت کوچه به کوچه می دَوَم اما نمی شود بی خود دلم خوش است به اشعار انتظار این حرفها برای من آقا نمی شود یک گوشه چشم تو دل ما را ربود و برد مجنون که بی خود عاشق لیلا نمی شود مثل منِ گدا سر کویت زیاد هست امّا کریم مثل تو پیدا نمی شود تنها تویی که واسطه ی فیض رحمتی ورنه براتِ عفو من امضا نمی شود 🔹 🔹
یکی از شاگردان آیت اللّه مرعشی نقل می کند، ایشان دلیل هجرت به قم و اقامت در این شهر را چنین بیان می کرد:پدرم آقا سید محمود مرعشی که از زاهدان و عابدان روزگار بود ختم مجربی را انتخاب و چهل شب بر خواندن آن مداومت نمود تا شاید خداوند به طریقی قبر شریف حضرت زهرا(س) را به وی نشان دهد، در عالم رؤیا به محضر مقدّس امام صادق(ع) و یا امام باقر(ع) مشرف می شود از او می پرسند: چه می خواهی؟ عرض می کند می خواهم بدانم قبر فاطمه زهرا(س) در کجاست تا آن را زیارت کنم. حضرت می فرمایند: نمی توان بر خلاف وصیّت قبرش را مشخص کنم، علیک بکریمة اهل البیت: به دامن کریمه اهلبیت چنگ بزن، زیرا خدا جلال وجبروت حضرت فاطمه(س) را به حضرت معصومه عنایت فرموده است. هر کس بخواهد ثواب زیارت حضرت زهرا را درک کند به زیارت فاطمه معصومه(س) برود. آیة اللّه مرعشی گفتند: پدرم مرا سفارش می کرد، من قادر به زیارت ایشان نیستم امّا تو این کار را انجام بده. لذا من به همین خاطر به زیارت امام هشتم و فاطمه معصومه از نجف آمدم و به اصرار مؤسس حوزه علمیه قم آیت اللّه حائری یزدی در آنجا ماندگار شدم فروغ کوثر، ص 58، کریمه اهلبیت، ص 44
خادم و کلید دار حرم و مکبر مرحوم آقای روحانی(که از علمای قم و امام جماعت مسجد امام حسن عسکری علیه السلام بوده اند) می گوید: شبی از شبهای سرد زمستان در خواب حضرت معصومه علیها السلام را دیدم که فرمود: بلند شو و بر سر مناره ها چراغ روشن کن. من از خواب بیدار شدم ولی توجهی نکردم. مرتبه دوم همان خواب تکرار شد و من بی توجهی کردم در مرتبه سوم حضرت فرمود: مگر نمی گویم بلند شو و بر سر مناره چراغ روشن کن! من هم از خواب بلند شده بدون آنکه علت آن را بدانم در نیمه شب بالای مناره رفته و چراغ را روشن کردم و بر گشته خوابیدم. صبح بلند شدم و درهای حرم را باز کردم و بعد از طلوع آفتاب از حرم بیرون آمدم با دوستانم کنار دیوار و زیر آفتاب زمستانی نشسته، صحبت می کردیم که متوجه صحبت چند نفر زائر شدم که به یکدیگر می گویند: معجزه و کرامت این خانم را دیدید! اگر دیشب در این هوای سرد و با این برف زیاد، چراغ مناره حرم این خانم روشن نمی شد ما هرگز راه را نمی یافتیم و در بیابان هلاک می شدیم. خادم می گوید: من نزد خود متوجه کرامت و معجزه حضرت و نهایت محبت و لطف او به زائرینش شدم
اشعار وفات حضرت معصومه (س) مائیم گدای حضرت معصومه محتاج عطای حضرت معصومه همراه رضا ز دیده خون می ریزیم در روز عزای حضرت معصومه آمد ز مدینه تا که در قم باشد در مملکت امام هشتم باشد یعنی که خدا نخواست تا مرقد او مانند مزار فاطمه گم باشد در سَر هوس دیدن دلبر دارد بر سینۀ خود داغ برادر دارد افسوس که تا دیار ساوه آمد دیگر نتوانست قدم بردارد زخمی به جگر داشت و در تب می سوخت از داغ برادرش مرتب می سوخت هر جا که سَرِ دردِ دِلش وا می شد می گفت: امان از دل زینب... می سوخت با ناله دو چشمان ترش را وا کرد تا سِیر کند دور و برش را، وا کرد نومید ز دیدن برادر بود و با ذکر رضا بال و پرش را وا کرد صد آه اگر بر جگرش افتاده هر چند جدا ز دلبرش افتاده کی بر بدن برادرش رقصیدند؟ کی دست کسی به معجرش افتاده او خواهر یک امام بود و زینب....! او شاهد احترام بود و زینب....! که راهی شهر شام بود؟ و زینب در مجلسی از حرام بود؟ و زینب محمود مربوبی
جهان را ماتم عظماست امشب عزای دختر موساست امشب سر مهدی سلامت، سر مهدی سلامت نه تنها شهر قم ماتم گرفته زمین و آسمان را غم گرفته سر مهدی سلامت، سر مهدی سلامت رضا خون جگر از دیده بارد عزای حضرت معصومه دارد سر مهدی سلامت، سر مهدی سلامت به یاد حضرت معصومه امشب بگرید دیده زهرا و زینب سر مهدی سلامت، سر مهدی سلامت بگرید بهر خواهر، بهر دختر رضا و حضرت موسی ابن جعفر سر مهدی سلامت، سر مهدی سلامت شرار ناله سر زد تا به افلاک نهان شد پیکر معصومه در خاک سر مهدی سلامت، سر مهدی سلامت دریغا ای دریغا شد خزانی گل گلزار موسی در جوانی سر مهدی سلامت، سر مهدی سلامت شاعر: حاج غلامرضا سازگار @almasiyzefrehei
ثامن الائمه ای شمس ولایت در مدینه قم بین شور قیامت شد وفات معصومه، معصومه مظلومه یا امام هشتم (2) فاطمه چو مادر در سن جوانی گلزار وجودش گردیده خزانی شد وفات معصومه، معصومه مظلومه یا امام هشتم (2) محفل مصیبت گشته محفل ما گشته داغ زینب تازه در دل ما شد وفات معصومه، معصومه مظلومه یا امام هشتم (2) شد مدینه قم کربلای دیگر گریه کن رضاجان در عزای خواهر شد وفات معصومه، معصومه مظلومه یا امام هشتم (2) در سینه پاکِ آن روحِ مطهر هم داغ پدر بوده هم هجر برادر شد وفات معصومه، معصومه مظلومه یا امام هشتم (2) دو فاطمه را بود داغ دل به سینه این به دامن قم این شهر مدینه شد وفات معصومه، معصومه مظلومه یا امام هشتم (2) این فاطمه محزون از جور زمانه آن فاطمه دیده رنج تازیانه شد وفات معصومه، معصومه مظلومه یا امام هشتم (2) @almasiyzefrehei
الا ای زینب آل پیمبر الا ای دختر موسی بن جعفر الا ای آشنای درگه حق چراغ روشن ما در ره حق تو ما را قبله حاجات هستی گل حق عمه سادات هستی تو هستی جلوه زهرا اطهر تو هستی زینب کبرای دیگر ز تو نور خدا را می توان دید ز اشک تو رضا را می توان دید اگر چه محنت بسیار دیدی شبیه عمه ات آزار دیدی برادر را ندیدی نقش بر خاک ندیدی مصحف خود را تو صد چاک ندیدی زیر سم اسب او را به زیر خنجر دشمن گلو را ندیدی دست بی انگشت و خاتم نخوردی تازیانه بین ماتم اگر چه در جوانی جان سپردی ولی از دشمنت سیلی نخوردی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
* در یکی از آن دو زیارتنامه امام رضا علیه السلام حضرت معصومه علیها السلام را به هشت لقب ملقب فرموده اند در نتیجه ایشان مانند مادر مظلومه شان زهرای اطهر علیها السلام دارای القاب متعددی هستند. «السلام علیک ایتها الطاهرة الحمیدة البَرّةُ الرشیدةُ التقیة النقیة الرضیة المرضیة 1. طاهره، کسی که به مقام طهارت باطن و روح رسیده و از گناهان به دور است. 2. حمیده، ستایش گر خداوند. 3. البَرَّة، نیکوکار. 4. الرشیده، کسی که به کمال و رُشد عقلانی و روحی رسیده است. 5. تقیه، کسی که به مقام قرب تقوی نائل گشته است. 6. نقیة، کسی که نظیف و برگزیده است. 7. الرضیة، کسی که به مقام رضای خدا رسیده و از خدای خویش رضایت کامل دارد. 8. مرضیه، کسی که خداوند از او راضی است.
امام کاظم (ع) به مسافرت رفته بودند- جمعی از شیعیان حضرت برای پرسش چند سؤال به خانه ایشان در مدینه آمدند- آن حضرت نبود. سؤالها را در کاغذی نوشتند به اهل خانه دادند فردا برای خداحافظی آمدند- دیدند حضرت معصومه (س) که حدود 5- 6 سال داشت جواب همه را نوشته به آنها داد- در مسیر به امام برخورد کردند- امام وقتی جوابها را دیدند سه بار فرمودند: فِداها ابوها!!!