eitaa logo
بیّنات
1.3هزار دنبال‌کننده
65.4هزار عکس
50.4هزار ویدیو
442 فایل
این کانال بر اساس اعتقاد به توحید و تحول بدون مرز کمال گرا، تحت لوای ولایت، تعقل و تدین ایجاد شده است. (کپی و انتشار، فقط با ذکر یک صلوات) (با عرض پوزش تبادل و تبلیغات نداریم)
مشاهده در ایتا
دانلود
اینفوگرافیک ویژه از پلیس فتا: 🔸چگونگی تشخیص اخبار واقعی در فضای مجازی: 🔻به رسانه های رسمی مراجعه 🔻 جوینده منبع خبر باشید. 🔻همیشه لوگوها و تصاویر راست نمی‌گویند. 🔻همه رسانه ها بی طرف نیستند. 🔻بازنشر زیاد خبر نشانه‌ای بر صحت آن نیست. https://eitaa.com/Bayynat
14.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ملاقات مولانا با شیخ فریدالدین عطار نیشابوری "۲۵ فروردین، روز ملی عطار نیشابوری گرامی باد" https://eitaa.com/Bayynat
ترجمه حروف اختصاری در هر آزمایش خون !🌡(☝🏻) ◽️خیلی از افراد پس از انجام آزمایشهای پزشکی و دریافت برگه نتایج، علاقه‌مندند پیش از بازگشت نزد پزشک برای مطلع شدن از معنا و مفهوم اعداد و حروف اختصاری متعدد و ظاهراً عجیب و غریب، بدانند که حداقل برخی از این حروف و اعداد به چه امری اشاره دارد. این نوشتار راهنمای ای از توضیحات مرتبط در همین زمینه است ..! https://eitaa.com/Bayynat
درگذشت دوبلور «لاک‌پشت‌های نینجا» و همکارانش در حادثه آتش‌سوزی استودیو 🔻شهاب ایلکا دوبلور و گوینده به همراه سه نفر از همکارانش حین کار در یک استودیو بر اثر خفگی ناشی از دود آتش‌سوزی جان باختند./انتخاب https://eitaa.com/Bayynat
چراغیبت_امام_زمان_عج.mp3
1.5M
🎙چراغیبت امام زمان عج برای ما عادی شده؟ خدا نکنه که ماها یادمون بره که یه چیزی تو این عالم و زندگی ما کم است. عاشق که شدکه یار به حالش نظر نکرد / ای خواجه درد نیست گرنه طبیب هست 🔴حجت الاسلام https://eitaa.com/Bayynat
‍ ‍ مفسر بزرگ قرآن داخل قبر ✅ قبر شيخ آماده بود و كنار آن تلي از خاك ديده مي شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند. صداي گريه آنها هر لحظه زيادتر مي شد. جسد شيخ طبرسي را از تابوت بيرون آوردند و داخل قبر گذاشتند. قطب الدين راوندي وارد قبر شد. جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقين خواند. سپس بيرون آمد و كارگران مشغول قرار دادن سنگهاي لحد در جاي خود شدند. پيش از آنكه آخرين سنگ در جاي خود قرار داده شود، پلك چشم چپ شيخ طبرسي تكان مختصري خورد، اما هيچ كس متوجه حركت آن نشد! كارگران با بيل‌هايشان خاك‌ها را داخل قبر ريختند و آن را پر كردند. روي قبر را با پارچه اي سياه رنگ پوشاندند. آفتاب به آرامي در حال غروب كردن بود. مردم به نوبت فاتحه مي خواندند و بعد از آن‌جا مي‌رفتند. شب هنگام هيچ كس در قبرستان نبود. شيخ طبرسي به آرامي چشم گشود. اطرافش در سياهي مطلق فرو رفته بود. بوي تند كافور و خاك مرطوب مشامش را آزار مي‌داد. ناله‌اي كرد. دست راستش زير بدنش مانده بود. دست چپش را بالا برد. نوك انگشتانش با تخته سنگ سردي تماس پيدا كرد. با زحمت برگشت و به پشت روي زمين دراز كشيد. كم‌كم چشمش به تاريكي عادت مي‌كرد. بدنش در پارچه‌اي سفيد رنگ پوشيده بود. آرام آرام موقعيتي را كه در آن قرار گرفته بود درك مي‌كرد. آخرين بار حالش هنگام تدريس به هم خورده بود و ديگر هيچ چيز نفهميده بود. اينجا قبر بود! او را به خاك سپرده بودند. ولي او كه هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود. هواي داخل قبر به آرامي تمام مي‌شد و شيخ طبرسي صداي خس‌خس سينه‌اش را مي‌شنيد. چه مرگ دردناكي انتظار او را مي كشيد. ولي اين سرنوشت شوم حق او نبود. آيا خدا مي‌خواست امتحانش كند؟ چشمانش را بست و به مرور زندگيش پرداخت. سال‌هاي كودكي اش را به ياد آورد و اقامتش در مشهد الرضا را. پدرش «حسن بن فضل » خيلي زود او را به مكتب خانه فرستاد. از كودكي به آموختن علم و خواندن قرآن علاقه داشت. سال‌ها پشت سر هم گذشتند. به سرعت برق و باد! شش سال پيش زماني كه 54 ساله بود، سادات آل زباره او را به سبزوار دعوت كردند. آنها با او نسبت فاميلي داشتند. دعوتشان را پذيرفت و به سبزوار رفت. مديريت مدرسه دروازه عراق را پذيرفت و مشغول آموزش طلاب گرديد وسرانجام هم زنده به گور شد! چشمانش را باز كرد. چه سرنوشت شومي برايش رقم خورده بود. ديگر اميدي به زنده ماندن نداشت. نفس كشيدن برايش مشكل شده بود. هر بارهواي داخل گور را به درون ريه‌هايش مي كشيد، سوزش كشنده‌اي تمام قفسه سينه اش را فرا مي‌گرفت. آن فضاي محدود دم كرده بود و دانه هاي درشت عرق روي صورت و پيشاني شيخ را پوشانده بود. در اين موقع به ياد كار نيمه تمامش افتاد. از اوايل جواني آرزو داشت تفسيري بر قرآن كريم بنويسد. چندي پيش محمد بن يحيي بزرگ آل زباره نيز انجام چنين كاري را از او خواستار شده بود. هر بار كه خواسته بود دست به قلم ببرد و نگارش كتاب را شروع كند، كاري برايش پيش آمده بود. شيخ طبرسي وجود خدا را در نزديكي خودش احساس مي‌كرد. مگر نه اينكه خدا از رگ گردن به بندگانش نزديك‌تر است؟ به آرامي با خودش زمزمه كرد: خدايا! اگر نجات پيدا كنم، تفسيري بر قرآن تو خواهم نوشت. مرا از اين تنگنا نجات بده تا عمرم را صرف انجام اين كار كنم. شيخ طبرسي در حال خفه شدن بود. پنجه هايش را در پارچه كفن فرو برد و غلت خورد. صورتش متورم شده بود. كفن دزد با ترس و لرز وارد قبرستان بزرگ شد. بيلي در دست داشت. به سمت قبر شيخ طبرسي رفت. بالاي قبر ايستاد و نگاهي به اطراف انداخت. قبرستان خاموش بود و هيچ صدايي به گوش نمي رسيد. پارچه سياه رنگ را از روي قبر كنار زد و با بيل شروع به بيرون ريختن خاك‌ها كرد. وقتي به سنگهاي لحد رسيد، يكي از آنها را برداشت. صورت شيخ طبرسي نمايان شد. نسيم خنكي گونه هاي شيخ را نوازش داد. چشمانش را باز كرد و با صداي بلند شروع به نفس كشيدن كرد. كفن دزد جوان، وحشت زده مي خواست از آن‌جا فرار كند، اما شيخ طبرسي مچ دست او را گرفت. صبر كن جوان! نترس من روح نيستم. سكته كرده بودم. مردم فكر كردند مرده‌ام و مرا به خاك سپردند. داخل قبر به هوش آمدم. تو مامور الهي هستي... آیا مرا می‌شناسی؟ بله مي ... شناسم! شما شيخ ط...طبرسي هستيد. امروز تشييع جنازه تان بود. دلم مي خواست ... دلم مي خواست زودتر شب شود و بيايم كفن شما را بدزدم! به من كمك كن از اينجا بيرون بيايم. چشمانم سياهي مي رود. بدنم قدرت حركت ندارد. كفن دزد جوان سنگ‌ها را بيرون ريخت، پايين رفت و بدن كفن پوش شيخ طبرسي را بيرون آورد. در گوشه‌اي خواباند و بندهاي كفن را باز كرد و آن را به كناري انداخت. مرا به خانه‌ام برسان. همه چيز به تو مي‌دهم. از اين كار هم دست بردار. كفن دزد جوان لبخند زد و بدون آنكه چيزي بگويد شيخ را كول گرفت و به راه افتاد. شيخ طبرسي به كفن اشاره كرد و گفت: آن را هم بردار. به رسم يادگاري!
جوان به سمت كفن رفت، خم شد و آن را برداشت. خيلي وقت است به اين كار مشغولي؟ بله جناب شيخ. چندين سال است، عادت كرده ام، در اين شهر مرگ و مير زياد است. اگر روزي مرده اي را در يكي از قبرستان‌هاي اين شهر خاك كنند و من شب كفنش را ندزدم، آن شب خوابم نمي‌برد. كفن‌ها را به بازار مشهد الرضا مي‌برم و مي‌فروشم. از اين كار توبه كن، خدا از سر تقصيراتت مي گذرد. آن دو از قبرستان خارج شدند. جوان پرسيد: از كدام طرف بروم؟ برو محله مسجد جامع، من همسايه محمد بن يحيي هستم. جوان به راه خود ادامه داد. شيخ طبرسي نگاهش را به آسمان و ستاره هاي بيشمار آن دوخته بود و خدا را شکر میگفت. علامه طبرسی با کمک خداوند نذرش را ادا کرد و کتاب گرانبهای تفسیر مجمع البیان را به اتمام رساند. https://eitaa.com/Bayynat
کرونا با همه خوب و بدی هایش خواهد گذشت اما آنچه امروز از برخورد فرهنگ غرب و شرق در مقابل فرهنگ تشیع بر جای ماند در تاریخ ثبت خواهد شد 🔹دنیا فراموش نخواهد کرد فرهنگی را که تمام فروشگاهها را غارت کردند، برای دفاع از خود سلاح فروشی ها را خالی کردند و دولت هایشان را که به ماسک دزدی و دستگاه دزدی از دنیا روی آوردند در برابر کشوری که دولتش تحت شدید ترین تحریم ها به دولت تحریم کننده کیت تشخیص کرونا اهدا کرد دنیا فرهنگی را که خالصانه مردمانش برای خدمت به مریض های کرونایی صف کشیدند، دستانی که بی منت بخشیدند، مردمانی که در این روز های سخت سخاوتمندانه بخشیدند هم جان و هم مال خویش را فراموش نخواهند کرد 🔹میگویند این مردم از نداری! به فروشگاه ها هجوم نبردند و غارت نکردند اما کسی نمیپرسد اگر این مردم نادارند! میلیاردها سرمایه ای که این روز ها صرف امور خیریه تهیه مایحتاج نیازمندان، تهیه مواد اولیه تولید ماسک و مواد ضدعفونی کننده و صدها امور دیگر شد از جیب چه کسانی است؟ جز این مردم؟ کرونا به همه ما ثابت کرد که باید مفتخر به ایرانی بودن و شیعه بودن خود باشیم، چرا که در روز های سخت کرونایی سربلند ترین فرهنگ دنیا فرهنگ ایرانی و تشیع بود. مردمانی که سخاوتمندانه جان و مال خویش را برای دفاع از همنوع به کف دست گرفتند. آیا تعلق به این مردم بافرهنگ بودن افتخار کردن ندارد؟ https://eitaa.com/Bayynat
تو کشور اردن یارو براثر کرونا تو ماشین مرده با ماشینش دفنش کردن ! 🔹 خداروشکر تو قطار نمرده :))) 🔹اولین کسی که مال با خودش تو قبر برد https://eitaa.com/Bayynat
14.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گلپونه ها .... خواننده: زنده یاد ایرج بسطامی . https://eitaa.com/Bayynat