eitaa logo
بیّنات
1.4هزار دنبال‌کننده
63.6هزار عکس
49هزار ویدیو
437 فایل
این کانال بر اساس اعتقاد به توحید و تحول بدون مرز کمال گرا، تحت لوای ولایت، تعقل و تدین ایجاد شده است. (کپی و انتشار، فقط با ذکر یک صلوات) (با عرض پوزش تبادل و تبلیغات نداریم)
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ ‏۲۸ خرداد ۱۴۰۰ مردم پاسخ همه پرسی حسن فریدون را خواهند داد... https://eitaa.com/Bayynat
✅ وحشت اسرائیل از توافق ایران و چین👌 https://eitaa.com/Bayynat
🔹 توییت محسن رضایی پیرامون سانسورهای سریال : 🔹 متخصص فیلم و سینما نیستم، اما وقتی فریادهای توام با تمسخر و توهین مقامات دولتی درباره دو فصل یک سریال تلویزیونی را می‌بینم، حس می‌کتم عصبانیت‌شان ناشی از ضعف سریال نیست؛ بلکه نگران ساخت فصل سوم‌اند در زمانی که ایشان قدرت فشار برای سانسور ندارند. https://eitaa.com/Bayynat
بسم الله الرحمن الرحیم ▫️قال الله صلی الله علیه و آله: «حُبّ الوطن مِن الإیمان» درود خدا بر او و خاندانش فرمودند: دوست داشتن وطن، از نشانه های ایمان است. 🌸دلتان شاد‌تر از فصل بهاران باشد خوش‌تر از لحظه باریدن باران باشد 🌸مردم کشور پهناور  ایران تبریک روز جمهوری اسلامی ایران باشد ۱۴۰۰/۱/۱۲ https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌روحانی دیروز باز هم حرف از رفراندوم زد❗️ ✅ اما بد نیست یک‌بار دیگر جواب جانانه استاد در مورد این گزافه‌گویی‌ها را بشنویم...👌 https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸این فیلم را دیده اید؟ اندکی قدیمی است، اما این روزها دیدنش باز هم پند آموز است... 🔹زنگنه است که در جمعی خطاب به ظریف گفته: 💬 بهش گفتم اگه برجام رو امضا کنی به ازای هر حرفی که بنویسی بهت هزار دلار میدم، مهم نیست چی مینویسی فقط امضا... 🔸انگار که نفت و پول آن ارث پدر کسی باشد، از کیسه خلیفه می‌بخشد... به ازای هر حرفی هزار دلار...! 🔹 به گزارش مهر، ایران در شرایط تحریمی سال‌های ۹۰ و ۹۱، به صورت میانگین یک میلیون بشکه نفت می‌فروخت، اما پس از برجام، طبق آمارهای رسمی اوپک، فروش نفت ایران تقریباً به ۲۰۰ هزار بشکه در روز رسیده است. 🔸۲۳خرداد۹۵| ظریف در مجلس: برجام نبود، فروش نفت۲۰۰ هزار بشکه می‌شد. 🔸 ۵ تیر ۹۲| ژنرال زنگنه: باید گروهبان‌‌هایی که الان سر کار هستند، بروند کار گروهبانی کنند، تا ژنرال‌ها بیایند کارها را انجام دهند. https://eitaa.com/Bayynat
🔹: برخی می‌گفتند ما صنعت هسته‌ای را می‌خواهیم چه‌کار کنیم، این شبیه همان حرفی است که زمان قاجارها وقتی نفت کشف شده بود و انگلیسی‌ها آمده بودند می‌خواستند نفت را ببرند، این‌جا دولتمرد قاجاری می‌گفت: ما این مادّه‌ بدبوی عَفِن را می‌خواهیم چه‌کار کنیم، بگذارید بردارند ببرند!» (دیدار با مداحان /۲۰ فروردین ۱۳۹۴) https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️پاسخ استاد پور به بی‌مسئولیتی و توجیهات وقیحانه دولتی‌ها... ▪️امکان نداره کسی مثل شما بتونه گند بزنه... https://eitaa.com/Bayynat
36.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⬅️صحبت‌های ، ضد انقلاب خارج نشین، اما صد البته از بعضی از مسوولین خائن کشور با‌شرف‌تر را در مورد و بشنویم... ⬅️مقایسه کنید با صحبت ظریف که گفت، آمریکا با فشار یک دکمه می‌تونه ایران‌رو نابود ‌کنه!!! https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 ای پادشه خوبان! داد از غم تنهایی... این سروده زیبا را از زبان این کوچولوی شیرین‌زبان بشنویم😍 https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های روشنگرانه بانوی انقلابی دکتر منصوره معصومی https://eitaa.com/Bayynat
۱۵-۱۴ نفر از بچه های یزد بعد از کنکور سال ۴۶ قرار شد با هم مسافرت کنیم. مشهد را برای استراحت بعد از کنکور انتخاب کردیم یک شب به کوهسنگی رفتیم. کوهسنگی یکی از تفرجگاه های قدیم مشهد بود و هنوز هم هست. در سال۱۳۴۶ آن جا چندتا قهوه خانه بود که دیزی و کباب کوبیده می دادند، ما بچه ها روی دوتا تخت نشستیم و کباب کوبیده سفارش دادیم. مردی آن جا سر میزها می آمد و گدایی می کرد. من خوب نگاهش کردم دیدم اصغر حمال گاراژ اتوتاج یزد است ۵_۴ سالی بود او را ندیده بودم. البته گدای تر و تمیزی بود. لهجه اش یزدی بود ولی وقتی بچه ها پرسیدند آقا شما یزدی هستی؟ گفت: نه. بچه ها بهش گفتند بفرما شام و او بی هیچ تعارفی نشست و با ما شام خورد. آن شب گذشت من و چند نفر از بچه های آن گروه اتفاقآ در دانشگاه_مشهد قبول شدیم. چند ماه بعد اصغر را جلو دانشکده ی ادبیات دیدم که گدایی می کرد. با او سلام و احوالپرسی کردم. گفتم: مرد یزدی که گدایی نمی کند. گفت: یزدی نیستم. گفتم: از لهجه ات همون اول فهمیدم یزدی هستی اسمت اصغر است، سه تا برادر داری حمّال گاراژ اتوتاج بودی و ۲ برادرت در گاراژ حاج عبدالوهاب قمی حمال هستند. گفت: تو کی هستی؟ خودم را معرفی کردم. گفت: حالا پس دو تومان به من بده. آن موقع به گدا یک ریال و دو ریال می دادند. دو تومان به او دادم و گفتم یک روز بیا با هم حرف بزنیم. ۵-۴ ماه بعد او را جلو بیمارستان شاه رضا ( امام رضایِ فعلی) مشهد دیدم گدایی می کرد. سلام و حال و احوال کردیم. کمی از ظهر گذشته بود پرسیدم ناهار خوردی گفت: نه. او را دعوت کردم که در قهوه خانه دور فلکه یِ آب مشهد دیزی بخوریم. کم کم با اصغر رفیق شدم. بالاخره بعد از چهار پنج بار که همدیگر را دیدیم اصغر سرگذشتش را تعریف کرد. گفت: من حمال گاراژ اتوتاج یزد بودم. هر سال شهریورماه ۱۵ روز دست زن و بچه هایم را می گرفتم و برای زیارت به مشهد می آمدم. برای اینکه خرج مسافرت در آید دو سه عدل جارو و بادبزن بافقی می خریدم و با خود به مشهد می آوردم. روزها زنم بچه ها را بر می‌داشت و به حرم می‌رفت. آن زمان ۶ تا بچه داشتم یکی عروس کرده بودم و یکی هم در سن ۱۸ سالگی خودش حمال گاراژ بود من هم دور بست( فلکه قدیم امام رضا علیه السلام) جارو و بادبزن ها را می‌فروختم و خرجم را در می‌آوردم. یک شب جاروها و بادبزن هایم تمام شده بود، ولی هنوز زن و بچه‌هایم از حرم نیامده بودند که به مسافرخانه برگردیم. خسته بودم و خوابم گرفته بود، سرم را روی زانوهایم گذاشتم که چرتی بزنم، یک مرتبه یک نفر یک پنج_ریالی جلو رویم انداخت، هیچ نگفتم. ظرف نیم_ساعت که زنم دیر آمد مردم چهار، پنج تومان پول جلو رویم ریختند. از زیر چشم دیدم که زن و بچه هایم دارند می‌آیند. پولها را جمع کردم و بلند شدم. به زنم گفتم تو به مسافرخانه برو، من کار دارم یکی دو ساعت دیگر می‌آیم. زنم رفت و صدمتر دورتر در یک جای مناسب‌تر نشستم سرم را روی زانویم گذاشتم به طوری که صورتم پیدا نبود. حدود دو ساعت آنجا نشستم نزدیک ده_تومان پول گیرم آمد. دیدم عجب کار راحت و خوبی است که بی هیچ زحمتی ظرف دو ساعت به اندازه حمالی پنج ماشین باری ده تُن پول گیرم آمد. آخر پشت کردن عدل های ۱۲۰-۱۰۰ کیلویی و بالا بردن از پله های باری کار ساده ای نیست. ۱۵ روز مسافرت آن سال تمام شد. به زنم گفتم من در مشهد کاری پیدا کرده ام و دیگر از یزد باید بریم، زنم هم خوشحال که در مشهد کنار حرم امام رضا علیه السلام میمانیم. دو تا اتاق اجاره کردیم و ساکن مشهد شدیم. روزها دور بست سرم را می گذاشتم روی زانویم و روزی ۵۰-۴۰ تومان کاسب بودم. زمستان شد هوای مشهد هم سرد شد. مسافر و زوار هم کم شده بود و نشستن روی زمین هم کار مشکلی بود. من هم راه افتادم و گدایی کردم. کم کم با محلات مشهد آشنا شدم، متوجه شدم که مردم محله سعدآباد، احمدآباد، کوی دکترا و اطراف دانشکده هاو جلوی بیمارستان ها خوب پول می دهند. حالا ۵ سال است در مشهد کار می کنم وضعم خوب که نه عالی است. ظرف این مدت در مشهد خانه یِ بزرگی خریدم. وقتی حمال گاراژ اتوتاج یزد بودم یک دخترم را در سن ۱۵ سالگی عروس کردم، کلاََ حدود ۱۴۰ تومان (منظور ۱۴۰۰ ریال) توانستم جور کنم و برایش جهیزیه بخرم. حالا زنم برای دختر دیگرم که می خواهد عروس شود نزدیک ۸۰۰ هزار تومان جهیزیه تهیه کرده است. زنم هم معامله می کند. زن حسابگری است، طوری معامله می کند که جهیز دخترش مجانی تمام شود. از یک وسیله چندتا می خرد و طوری آن ها را به همسایه ها و غریبه ها می فروشد که یکی برایش مجانی می افتد. هر چند ماه یک بار اصغر را می دیدم . ۵-۴ سالی گذشت و من لیسانسم را گرفتم و سربازی را در دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد می گذراندم. روزی به " گاراژ اتفاقِ" یزدی ها در مشهد رفتم دیدم اصغر آنجاست یک شال_سبز هم به دور سرش بسته است. پرسیدم اصغر از کی تا به حال سید شدی؟ گفت: سید بودم. گفتم: اصغر برادرهایت
ادامه👇👇👇 که سید نیستند، گفت: می‌شه آدم مرتب مشهد رفت و آمد داشته باشه، اما سید نباشه!!! پرسیدم کار و کاسبی چطور است، گفت: خدا را شکر بد نیست. داشتم با اصغر صحبت می‌کردم، که دیدم یکی از صاحب ماشین ها آمد رو کرد به اصغر که حالا آقا سیداصغر شده بود و گفت: من هزاری ۳۰ تومان بیشتر نمی‌دهم. اصغر گفت: سی و پنج تومان. بالاخره با هزاری سی و دو تومان به توافق رسیدند. اصغر گفت: چِکَش را بده. متوجه شدم که آن صاحب ماشین دارد از اصغر پول نزول می گیرد، اصغر ضمن گدایی پول هم نزول می‌داد! سال ۱۳۵۴ اصغر را دیدم، پرسیدم: چه خبر؟ گفت: هفته دیگر پسرم را داماد می‌کنم آدرس داد و گفت: حتما به عروسی بیا. هفته بعد سرشب به کوچه زردی مشهد رفتم، دیدم جلو خانه‌ای چراغان است، فهمیدم عروسی آن‌جاست. اصغر تر و تمیز با کت و شلوار و کراوات دم در خانه ایستاده بود و به مهمانان تعارف می‌کرد. من هم وارد خانه شدم. خانه حدودا ۱۵۰۰ متر حیاط با ساختمانی بسیار مجلل بود! عروسی با شام مفصل برگزار شد. دو حیاط آن طرف تر عروسی زنانه بود‌. آن خانه هم مال اصغر بود. من از سال ۱۳۵۵ جهت ادامه تحصیل و اخذ درجه دکترا به پاریس رفتم و بیش از هشت سال اصغر را ندیدم. سال ۱۳۶۳ بود که یک روز رفتم گاراژ اتفاق یزدی هایِ مشهد از مرحوم حسین آقا میرجلیلی کارمند گاراژ اتفاق یزدی‌ها پرسیدم: راستی اصغر کجاست؟ حسین آقا میرجلیلی گفت: می دانم وضع مالی‌اش خیلی خوب شده است. چون در مشهد پول نزول می‌داد، اوایل انقلاب عده‌ای می‌خواستند اذیتش کنند، او هم مجبور شد به تهران برود، حالا کجاست نمی‌دانم! سال ۱۳۶۹ می‌خواستم به خارج از کشور بروم باید هزاردلار به طور آزاد می‌خریدم، به خیابان فردوسی تهران بالاتر از چهارراه استانبول رفتم که دلار بخرم. یک مرتبه توی یک مغازه صرافی چشمم به اصغر خورد که نشسته بود. فهمیدم حاج_سید_اصغر مغازه صرافی راه انداخته است. به حکم رفاقت قدیم و چندین ساله دلار را ۱۲ ریال ارزانتر از فی بازار حسابم کرد و گفت: ناهار مهمان من باش، قرار ناهار به وقت دیگری موکول شد. یکی دوبار به من کار کوچکی سفارش داد که در مشهد برایش انجام دادم. چندبار در تهران اصغر و پسرش آقارضا را دیدم سال ۱۳۷۳ یک شب مرا به منزلش برای شام دعوت کرد. زنش سکینه، نامش" حاج خانم منیره " شده بود. پسر سومش تازه ازدواج کرده بود. عروسش هم آن‌جا بود. اصغر گفت: سه پسر و یک دخترش ازدواج کرده‌اند. گفت: که عروسم از ماجراهای قبلی ما هیچ خبری ندارد، صحبتی در این موارد نکن. خانه بسیار شیک و قشنگ چهارطبقه‌ای در عباس آباد تهران داشت. خودش طبقه هم‌کف زندگی می‌کرد و حیاط نسبتاََ بزرگی هم در اختیارش بود. بچه‌هایش هم در طبقات دیگر زندگی می کردند. روزی از حاج سید اصغر پرسیدم: زندگی‌ات را مدیون چه کسی هستی؟ گفت مدیون آن آدم خدابیامرزی که اولین ۵ ریالی را سال‌ها قبل در آن شب در مشهد جلوی روی من انداخت و مرا برای همیشه از حمالی نجات داد. سال ۱۳۸۳ برای خرید ارز به صرافی حاج سید اصغر مراجعه کردم، پسرش رضا مغازه بود. او پس از حال و احوال گفت: در چند کشور هم شعبه داریم، در دبی، لندن، مونیخ، هامبورگ، پاریس، لوس آنجلس و شیکاگو، اگر در این شهرها کاری داشتی به شعب ما مراجعه کن. از رضا پرسیدم حاجی کجاست؟ گفت پدرم کمی مریض بود به لندن رفته هم به بچه_ها سر بزند هم به حساب کتاب ها رسیدگی کند و هم برای درمانش اقدام کند. سال ۱۳۸۷ به صرافی حاج سید اصغر رفتم. طبقه بالای مغازه اش را خریده بود و مبلمان مفصلی کرده بود و در کنار کارهای صرافی معاملات دیگر هم می‌کرد به منشی گفتم: می‌خواهم حاج اصغر آقا را ببینم، از من پرسید: وقت قبلی گرفته‌اید؟ گفتم: به حاج اصغر آقا بگویید محمد حسین یزدی آمده و می‌خواهد او را ملاقات کند. خود حاج اصغر آمد و مرا داخل دفترش برد. در ضمنِ صحبت گفتم: حاجی چند سال داری؟ گفت: ۸۶ سال. سر صحبت را باز کردیم، پرسیدم: از رفقای قدیم یزدی‌ات خبر داری، گفت: تقریباََ همه شان مرده اند، حتی آنها که ۱۶-۱۵ سال از من کوچک‌تر بودند، مرده اند. برادرهایم هم جز جوادمان که بیست سال از من جوان‌تر است، مرده‌اند. گفتم: جواد چه می‌کند؟ گفت: سال هاست حمالی را رها کرده و با یکی شریک شده و در یزد دفتراملاک دارد، وضعش هم خیلی خوب است. راستی اگر حاج سید اصغر گدایی را پیشه نکرده بود، در سن ۸۶ سالگی سالم و سرحال توی دفتر صرافی‌اش روزانه صدها_هزار_دلار جابه‌جا می‌کرد و در چند تا کشور نمایندگی داشت؟ یا او هم مثل دوستان قدیمش توی یزد سال‌ها پیش... 📕برگرفته از کتاب شازده حمام، جلد ۱، دکتر محمد حسین پاپلی یزدی، شاعر، نویسنده، جغرافیدان https://eitaa.com/Bayynat
صدا ۰۶۰.m4a
11.54M
⬅️صحبت‌های آقای نماینده مردم تهران در مجلس در مورد قرارداد https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️ سوابق خانمی که در فیلم گاندوی ۲ عوامل نفوذی و جاسوس‌ها را از خارج هدایت می‌کند و نهایتاً به دست سربازان گمنام امام زمان علیه السلام دستگیر می‌شود... https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عصبانیت شبکه من‌وتو از کودکان اصفهانی👌 🔸پویش «ابرقهرمان ایران من» با موضوع معرفی زندگی سردار سلیمانی برای دانش آموزان، موجب خشم شبکه من‌وتو شد. https://eitaa.com/Bayynat
⭕️۹۴ بیمار دیگر قربانی کرونا شدند 🔸لاری، سخنگوی وزارت بهداشت: 🔹در حال حاضر ۳۲ شهرستان قرمز و ۸۵ شهرستان نارنجی هستند و بر اساس مصوبات ستاد ملی مقابله با کرونا مسافرت "از" و "به" شهرهای با وضعیت قرمز و نارنجی، ممنوع است. 🔹همچنین ۲۷۲ شهرستان در وضعیت زرد و ۵۹ شهرستان در وضعیت آبی قرار دارند. https://eitaa.com/Bayynat
💫 قال الله تعالی... https://eitaa.com/Bayynat
۴ مکمل ضروری که افراد بالای ۵۰ سال باید مصرف کنند. https://eitaa.com/Bayynat
🛑 ۲ سناتور ارشد آمریکایی: فشار حداکثری علیه ایران شکست بزرگ ما بود کریس مورفی و روکانا، دو سناتور آمریکایی: 🔹️از دولت آمریکا می‌خواهیم در سریع‌ترین زمان ممکن به برجام بازگردد. 🔹️با رویکرد ترامپ نه تنها ایران به میز مذاکره بازنگشت بلکه برنامه هسته‌ای خود را نیز از سر گرفت. 🔹️فشار حداکثری صد در صد اشتباه بود و یک شکست محسوب می‌شود. ما همچنان خود را برای بازگشت به برجام آماده می‌کنیم. 🔹️آمریکا نباید بر پیش قدم شدن در بازگشت دوباره به برجام تردید کند. 🔹️فشار حداکثری شکست بزرگ ما بود و ما همچنان در همان وضعیت هستیم. https://eitaa.com/Bayynat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شوک به دستگاه دیپلماسی کشور ✅ سخنان قابل تامل دکتر درباره سیاست خارجی و قرارداد با چین و برجام که برای اولین بار منتشر شد. https://eitaa.com/Bayynat