فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای شهید ۱۵ سالهای که میخواست به وقت شهادتش خوشبو و معطر به محضر سیدالشهدا برسد
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━
🥀زنگ احکام🥀
سؤال:
با توجه به اهمیّت پیوند کلیه برای نجات جان بیماران، پزشکان به فکر افتادهاند که یک بانک کلیه ایجاد کنند و این بدین معنی است که افراد زیادی به طور اختیاری مبادرت به اهداء یا فروش کلیه میکنند، آیا فروش یا اهدای کلیه یا هر عضو دیگری از بدن به طور اختیاری جایز است؟ این عمل هنگام ضرورت چه حکمی دارد؟
پاسخ:
مبادرت مکلّف در هنگام حیات، به فروش یا هدیه کردن کلیه یا هر عضو دیگری از بدن خود برای استفاده بیماران از آنها در صورتی که ضرر معتنابه برای او نداشته باشد، اشکال ندارد؛ بلکه در مواردی که نجات جان نفس محترمی متوقف بر آن باشد، اگر هیچ گونه حرج یا ضرری برای خود آن شخص نداشته باشد، واجب میشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قرار روزانه🌹هر روز با احکام🌹
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
🔮قسمت_سی_و_یکم . 🔮از زبان سهیل بعد چند روز اردو شروع شد و من هم شده بودم مسئول اردو... تا حالا تجربه
#به_نام_خدای_مهدی
.
#قلبم_برای_تو❤❤
.
🔮قسمت_سی_و_دوم
.
خودم رو زدم به خواب که حرفاشونو بشنوم...
مامانم گفت: یعنی واقعا؟!😯😯
-آره...گفتن که میلاد یهویی رفته ترکیه و زنگ زده و گفته اگه پلیس سراغش رو گرفت ما چیزی نگیم و خبری ندیم و نگیم کجاست...
-پرسیدم پس مریم چی؟!
-میگفت میلاد گفت شاید قسمت اینجوری بوده...شاید خواست خدا بود که قبل عقد و رسمی شدن بفهمم 😔😔
-پسره ی بی غیرت 😢😢😢
-عصمت خانم خیلی گریه میکرد😔...میکفت اصلا روی دیدن شما رو نداره...و نمیدونه چی جوابتونو بده...به خاطر همین نیومدن بیمارستان 😔
-یعنی به این راحتی زد زیر همه چیز 😕
به نظر منم خواست خدا بود که دخورم رو دست این بی غیرت ندم 😕
.
صدای زهرا و مامانم رو شنیدم 😢😢
اصلا باورم نمیشد...
یعنی به این راحتیها از من گذشت...
یعنی همه حرفاش دروغ بود 😭😭
اشکام داشت در میومد ولی نمیخواستم مامانم بفهمه و حالش بدتر بشه...
قلبم درد شدیدی گرفت و یهو ضربانم افتاد و فقط میشنیدم زهرا و مامانم دارن داد میزنن و دکتر رو صدا میکنن....😯
چشام رو باز کردم و دیدم تو قسمت مراقبتهای ویژه هستم و بهم کلی دستگاه وصله...
یکم ترسیده بودم که مامانم از پشت شیشه دید بیدار شدم و اروم اومد تو اتاق
-دخترم خوبی؟!
-سلام مامان...چی شده؟! من کجام؟!😯
-هیچی دخترم..یکم ضربانت افتاد دکترا گفتن به مراقبت بیشتری نیاز داری...تگران نباش
-مامان؟!
-جانم؟!
-خیلی دوستت دارم...😔
.
.
🔮از زبان مادر مریم
دکتر وارد اتاق شد و مریم رو معاینه کرد...
خیلی استرس داشتم...😓
دستام یخ یخ بود و از شدت نگرانی میلرزید و تسبیح رو به زور تو دستام گرفته بودم...
بعد از اینکه دکتر معاینه کرد باهاش از اتاق خارج شدم...
که بهم گفت پشت سرش بیام و باهم وارد اتاق پزشکان شدیم...
-آقای دکتر وضع دخترم چجوریه؟!😢
-چرا رنگتون پریده خانم؟!😯
-چیزی نیست از نگرانیه😔
-شما باید سعی کنید قوی باشید تا دخترتونم شما رو ببینه و روحیه بگیره نه اینکه یه لشگر شکست خورده ببینه...
-آقای دکتر هرچی شده به من بگید...اینطوری بدتر دق میکنم...
-مادرم باید بگم فقط دعا کنید برای دخترتون یه مورد پیوندی پیدا بشه و تازه اون موقع میشه گفت چه مقدار امید هست...
-پیوند؟!😯😯
-بله...متاسفانه ضربان قلب دخترتون خیلی نا منظم شده و عضله قلب ضعیف شده...
انگار که یه شک عصبی بهشون وارد شده...
فعلا با دستگاه نگهشون میداریم ولی این پروسه نمیتونه زیاد طول بکشه...فقط دعا کنید...
مرگ و زندگی دست خداست...ما فقط وسیله ایم...
.
-یا خدااا😢😢
.
#ادامه_دارد
.
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
.
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
#به_نام_خدای_مهدی . #قلبم_برای_تو❤❤ . 🔮قسمت_سی_و_دوم . خودم رو زدم به خواب که حرفاشونو بشنوم... ماما
.
🔮#قسمت_سی_و_سوم
.
🔮از زبان مریم
.
گریه های مامانم بیشتر شده بود و از گریه هاش میفهمیدم که اوضاعم بدتر شده و هرچی از مامانم میپرسیدم من چمه جوابم رو نمیداد😕
دیگه خسته شده بودم از این مریضی😔
تمام بدنم بی حس شده بود و درد میکرد...
حتی دیگه پرستارها اجازه نمیدادن که بشینم و نماز بخونم و با هربار شنیدن اذان یه غم عظیمی تو دلم مینشست...
خدا جون...
اینقدر بد بودم که توفیق نمارخوندن هم ازم گرفتی؟ 😔😔
روی تخت بیکار بودم و خاطرات این یکسال تو ذهنم مرور میشد...
خاطرات شلمچه...
خاطرات راهیان نور...
خلطرات دانشگاه...
خاطرات اون پسر که درکش نکردم 😔😔
خاطرات نقش بازی کردنهای میلاد...
خاطرات کلاس های دانشگاه...
خاطرات خل بازیها با زهرا...
باورم نمیشد این منم که افتادم یه گوشه ی تخت....
.
روزها همینطوری میگذشت و تغییر تو وضعم ظاهر نمیشد...😔
یه روز زهرا پیشم بود و باهم داشتیم حرف میزدیم
از کلاسها برام تعریف میکرد...
بازم حال اون پسر رو ازش گرفتم که دیدش یا نه
-نه مریم...تو دانشگاه دیگه ندیدمش...نمیدونم کجاست...
-حتما سرش جای دیگه گرم شده 😕
ولی ای کاش میتونستم قبل مردنم ازش حلالیت بطلبم 😔
-زبونتو گاز بگیر دختر😒این چه حرفیه...خوب میشی باهم میریم عذرخواهی میکنی دیگه...
-فعلا که هر روز دارم بدتر میشم 😔
-امیدت به خدا باشه ☺
در حال حرف زدن بودیم که مامانم با گریه اومد تو اتاق...
اما معلوم بود گریش از ناراحتی نیست...
-چی شده مامان...
-خدایا شکرت 😢😢
-چی شده ..
-ای خدااااا...شکرت 😢😢
-مامان میگی یا نه ؟! قلبم اومد تو دهنم...😯
-دخترم خدا جوابمونو داد😢😢الان دکترت گفت یه مورد پیوندی پیدا شده که کارت اهدای عضو داشت و گروه خونشم بهت میخوره ...
زهرا هم از شدت خوشحالی داشت پر در میاورد...
ولی من میترسیدم از فکر این که قراره بدنم شکافته بشه 😢😢
باید وصیتم رو میکردم...
شاید دیگه بیرون نیام از اون اتاق😔😔
.
.
🔮از زبان سهیل
.
شب آخر اردو بود و خبردارشدیم فردا قراره از مرز شلمچه شهید بیارن....
از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم...😢
نفهمیدم چجوری اون شب رو صبح کردم...
نزدیک های نصفه شب بود که خواب دیدم وارد یه سنگری شدم...
از بیرون شبیه سنگر بود ولی داخلش یه باغ بزرگ بود...
نمیدونستم کجام و اروم راه میرفتم تا اینکه دیدم صدای خنده و قهقهه میاد...
رد صدا رو گرفتم و دیدم نزدیک برکه آب یه سفره ای پهنه و شهدا یا همون لباسهای خاکیشون سر سفره نشستن و گل میگن و گل میشنون...
تا من رو دیدن همه برگشتن سمته من...
باورم نمیشد...
.
.
#ادامه_دارد
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
.
بامــــاهمـــراه باشــید
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
. 🔮#قسمت_سی_و_سوم . 🔮از زبان مریم . گریه های مامانم بیشتر شده بود و از گریه هاش میفهمیدم که اوضاعم ب
🔮قسمت سی_و_چهارم
.
از بیرون شبیه سنگر بود ولی داخلش یه باغ بزرگ بود...
نمیدونستم کجام و اروم راه میرفتم تا اینکه دیدم صدای خنده میاد.
رد صدا رو گرفتم و دیدم نزدیک یه برکه ی آب یه سفره ای پهنه و شهدا با همون لباسهای خاکیشون سر سفره نشستن و گل میگن و گل میشنون...
تا من رو دیدن همه برگشتن سمته من...
باورم نمیشد.
همه چهره ها آشنا بود....همون عکسهایی که تو کتابهای خاطرات شهدا دیده بودم 😢😢
دیدم صدام میزنن...
به به...آقا سهیل....خوش اومدی پیش ما...بیا سر سفره که منتظر تو بودیم....
یکم جلوتر رفتم و همه از جا بلند شدن...
باورم نمیشد همون شهدایی که پارسال تو شلمچه راهم نمیدادن الان ازم میخوان باهاشون هم سفره بشم...
یکیشون برگشت گفت میخوای بیا سر سفره یا نه؟! منتظریما...
از خواب پریدم
خیس عرق شده بودم....
به خودم لعنت میفرستادم که چرا اینقدر زود بیدار شدم...
دلم میخواست بازم بخوابم و برم توی همون باغ...
صدای اونجا...هوای اونجا...عطری که اونجا بود همه یه چیز دیگه بود...
تا صبح چند بار حوابیدم و بیدار شدم ولی دیگه خوابشون رو ندیدم که ندیدم...
صبح شد و آناده شدیم برای رفتن به شلمچه...
همین که وارد شدیم به زمین افتادم و زار زار گریه کردم...
نمیدونستم چرا دلم اینقدر پره...
رفتیم سر مرز برای استقبال از شهدا...
عاشورایی بود برا خودش...
همه به سر و سینه میزدن...
برای استقبال از کسایی که بعد سی سال میخوان وارد کشور بشن...
تا ظهر سر مرز بودیم و شهدا رو تا ماشینهای مخصوص تشییع کردیم...
اصلا تو حال و هوای خودم نبودم و نمیدونستم چیکار کنم...
بعد از ظهر رفتیم وارد یادمان شدیم و تا غروب بودیم...
چقدر دلم تنگ شده بود برا غروب شلمچه...
قبل اومدن گفته بودم میرم شلمچه و برای رسیدن به مریم خانم دعا میکنم ولی رسیدن و نرسیدن دست خداست...
فقط از شهدا میخواستم بازم لذت اون خواب رو به من نشون بدن...
اون شبم خوابیدم و خبری نشد و فردا حرکت کردیم به سمت تهران...
همیشه وداع با خاک خوزستان سخته...
اشکام امونم نمیداد...
.
🔮از زبان مریم
.
روز عمل فرا رسید.
دست و پام یخ یخ بود.
وارد اتاق عمل شدم و استرسم به حد بالایی رسیده بود...
دکتر بیهوشی صدای بهم خوردن دندونامو شنیده بود و سعی میکرد آرومم کنه.
دارو رو تزریق کرد و آروم آروم باهام حرف میزد...
کم کم صداش نا مفهوم شد.
چشام سنگین شد و نفهمیدم چی شد.
.
.
.
به زور چشمامو باز کردم...😞
صدای دید دید دستگاه ضربان قلب میومد...
دیدم مامانم کنار تختم نشسته.
خواستم برردم سمتش که قفسه سینم درد گرفت و تازه یادم اومد که عمل داشتم
.
#ادامه_دارد
#سید_مهدی_بنی_هاشمی
بامــــاهمـــراه باشید
ازش پرسیدن که ✨
_آقا یوسف. غواص یعنی چی؟!
گفت:" غواص یعنی مرغابی امام زمان عجالله."🙂
«غواص شهید یوسف قربانی»
ایشون خانواده ای ندارن که ازشون یاد کنن. برای شادی روحشون فاتحه و صلوات.
الهم صل علی محمد وال محمد
#به_یادت_هستیم
‹بِٮـــمِاللّٰھالرَّحمٰـنِْالرَّحیـٓم›
#اَلسَـلآمُعَلَیڪَیـٰآحُـسیٖنبنعَـلۍ🖐🏻!
5714915861.mp3
2.75M
↵دعاےعھـد . . ♥️!
میوناشڪهاودعاهاے . . .
قشنگتونماروفراموشنڪنیدᵕ.ᵕ🌱
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
#دعاے_عهد
❣ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ❣
🔆اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ🔅وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ🔅وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُور🔅وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ
🔅وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ🔅وَ مُنْزِلَ #الْقُرْآنِ الْعَظیمِ🔅وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ🔅وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ
🔆اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ🔅وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ🔅وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ🔅یا حَىُّ یا قَیُّومُ
🔆أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ🔅وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ🔅یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ🔅وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ🔅وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ🔅یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ🔅یا #حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
🔆اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ
#الْقائِمَ بِأَمْرِکَ🔅صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ🔅عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ🔅فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها🔅سَهْلِها وَ جَبَلِها🔅وَ بَرِّها وَ بَحْرِها🔅وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ🔅وَ مِدادَ کَلِماتِهِ🔅وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ🔅وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
🔆أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى #صَبیحَةِ یَوْمى هذا🔅وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى
#عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى🔅لا أَحُولُ عَنْها وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
🔆اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِه🔅وَالذّابّینَ عَنْهُ وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِه🔅وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ🔅وَالْمُحامینَ عَنْهُ🔅وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ🔅#وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
🔆اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ🔅الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً🔅#فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى🔅مُؤْتَزِراً کَفَنى🔅شاهِراً سَیْفى🔅مُجَرِّداً قَناتى🔅مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى🔅فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
🔆اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ🔅وَ الْغُرَّةَ الْحَمیدَة🔅َوَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ🔅وَ #عَجِّلْ فَرَجَهُ🔅وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ🔅وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ🔅وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ🔅وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ🔅وَاشْدُدْ أَزْرَهُ🔅وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ🔅وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ🔅فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ:
🌷ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ🌷
🔆فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا #وَلِیَّکَ🔅وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ🔅الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک🔅حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ🔅وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ🔅وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ🔅وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ🔅وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ🔅وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ🔅وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ🔅وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ.
🔆اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ #بِرُؤْیَتِهِ🔅وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ🔅وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ.
🔆اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ🔅وَ عَجِّلْ لَنا #ظُهُورَهُ🔅إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ #قَریباً🔅بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
🌷اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆
🌷اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆
🌷اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان🌹
💠اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج💠
#سلام_امام_زمانم
نام تو بر زیر لب ها زمزمه
می شود ای نور چشم فاطمه
کی می آیی تا ببخشی نور خود
بر دل تاریک و سرد ما همه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺💕 روایت یک داستان زیبای عاشقانه....
استاد پناهیان
1_1321285287.mp3
12.21M
من از دیار حبیبم غریب افتادم
بیا بیا گل نرگس برس به فریادم...
اللهم عجل لولیک فرج
مداحی_آنلاین_مقدمه_سازی_ظهور_امام_زمان_استاد_پناهیان.mp3
5.22M
مقدمه سازی ظهور امام زمان(عج)
#سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #علیرضا_پناهیان
اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انشاءالله نابودی اسرائیل با دستان پر توان ایرانی ها .
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
استاد رائفی پور
🔺#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ☝️
🌹 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨🔮✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
🔴 تنها راه عاقبت به خیر شدن و نجات این است که از امام زمان ارواحنا فداه اطاعت کنیم
#مهدویت
💫"این دعا را اول صبح به فارسی یا عربی بگویید:💫
✅"اللهم عافنا فی جمیع الامور"
✅ خدایا در همه کارها به ما عافیت بده."
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️اولین قدمی ڪه میتوانیم
برای امام زمان(عج) برداریم چیست؟..
ڪوتاه و شنیدنی...✨
#امام_زمان♥
#استاد_عالــی🌱
# اللهم عجل لولیک فرج 🤲
# اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 🌹
هم قد گلوله توپ بود . . .
گفتم: چه جوری اومدی اینجا؟
گفت: با التماس!
گفتم: چه جوری گلوله رو بلند میکنی میاری؟
گفت: با التماس!
به شوخی گفتم: میدونی آدم چه جوری شهید میشه؟
لبخندی زد و گفت: با التماس!
تکه های بدنش رو که جمع میکردم فهمیدم چقدر التماس کرده . . .
#شهید_مرحمت_بالا_زاده
#ܝߺ̈ߺߺࡋܢߺ߭ࡏަܝߊܢߺ߭ܣ
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج
در محـضر خُــدا گنـاه نکنیم 📗🖇
#برای_ترک_گناه_هیچ_وقت_دیر_نیست
#از_همین_الان_شروع_ڪن💥💪
دلم میخواد برم جمکران..؛
رو به روی حرم بشینم...
با خودم زمزمه کنم،
مهدی(عج) جانم!
تنهایی؟!
مهم نیست.
آدما دوست ندارن؟
مهم نیست.
هیشکیُ نداری منتظرت باشه؟
مهم نیست.
من هستم!
خودم به جایِ همه ی اونا هستم💔
#امامزمانم
#ܝߺ̈ߺߺࡋܢߺ߭ࡏަܝߊܢߺ߭ܣ
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج
در محـضر خُــدا گنـاه نکنیم 📓🖇
#برای_ترک_گناه_هیچ_وقت_دیر_نیست
#از_همین_الان_شروع_ڪن💥💪🏿
🧐🤔
#روزخواسٺگارۍ دخترگفٺ:
بݪدنیسٺمغذادرسٺکنم، کاراۍخونہهمطوݪمیکشہ
یادبگیرم،بچہدارۍهمبݪدنیسٺم!!
پسرگفٺ: خدارومیشناسۍ!؟ #نمازخوندنبݪدۍروزهگرفٺنبݪدۍ؟
دخٺرگفٺ:آرهبݪدم
پسرگفٺ:همینبسہ! منمیخوام #نصفدینم باشۍ، #نہکنیزم..!
#ܝߺ̈ߺߺࡋܢߺ߭ࡏަܝߊܢߺ߭ܣ
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج
در محـضر خُــدا گنـاه نکنیم 📗🖇
#برای_ترک_گناه_هیچ_وقت_دیر_نیست
#از_همین_الان_شروع_ڪن💥💪
گفتم...
اگر در کربلا بودم،تا پای جان برای حسینﷺ تلاش میکردم
👈🏼گفت:
یک حسینﷺ زنده داریم
نامش مهدی (عجل ﷲ) است
تاحالا برایش چه کرده ای؟!🙂
#ܝߺ̈ߺߺࡋܢߺ߭ࡏަܝߊܢߺ߭ܣ
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج
در محـضر خُــدا گنـاه نکنیم 📓🖇
#برای_ترک_گناه_هیچ_وقت_دیر_نیست
#از_همین_الان_شروع_ڪن💥💪🏿
🥀زنگ احکام🥀
سؤال:
تشرف بانوان به مشاهد مشرفه (حرم حضرات معصومین علیهمالسلام) در زمان عادت ماهانه چه حکمی دارد؟
پاسخ:
🔹 بنابر احتیاط واجب توقف حائض در حرم حضرات معصومین علیهمالسلام یعنی زیر گنبد و رواقی که ضریح مطهر در آن واقع شده است، جایز نیست؛ ولی توقف در رواقها و قسمتهای متّصل به حرم اگر مسجد نباشد، اشکال ندارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قرار روزانه🌹هر روز با احکام🌹
#شهیدمدافعحرمحمیدسیاهکالیمرادی؛
خدانکندکه:
حرفزدنونگاهکردن
بهنامحرمبرایتانعادیشود...!
پناهمیبرمبهخداازروزیکه،
گناهفرهنگوعادتمردمشود:)!
#شهیدمدافعحرممحمدهادیذوالفقاری؛
از خواهران میخواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا رعایت بکنند نه مثل حجابهای روز چون این حجابها بوی حضرت زهرا(ع) را نمیدهد.
#شهیدمدافعحرمروحاللهقربانی؛
«اگر میخوای سرباز امام زمان(عج) باشی
باید توانایی هات رو بالا ببری
شیعه باید همه فن حریف باشه
و از همه چی سر دربیاره»
#شهیدعلیرضاکریمی؛
شکر خدا را می نمایم که قدری مهلتم داد تا اسلام واقعی را بشناسم و در تاریکی جهل از دنیا نروم.
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
🔮قسمت سی_و_چهارم . از بیرون شبیه سنگر بود ولی داخلش یه باغ بزرگ بود... نمیدونستم کجام و اروم راه میر
#به_نام_خدای_مهدی
.
#قلبم_برای_تو❤❤
.
🔮قسمت سی و پنجم(آخر)
.
به زور چشمامو باز کردم...
صدای دید دید دستگاه ضربان قلب میومد...
دیدم مامانم کنار تختم نشسته...
خواستم برردم سمتش که قفسه سینم درد گرفت و تازه یادم اومد که عمل داشتم...😕
مامانم متوجه شد و اومد کنارم...
-خدا رو شکر...بالاخره چشمات رو باز کردی دختر؟!😯
-لب هام به زور تکون میخورد و اروم گفتم مامان چی شده؟!😔
-هیچی دخترم...عملت با موفقیت انجام شده و فعلا قلب جواب داده...
دکتر تعجب کرده بود و میگفت تاحالا ندیدم یه قلب اینقدر خوب و سریع روی یه بدن بشینه و جواب بده...
گفت حتما به خاطر دعاهای شماست...☺
خدا رو شکر....
خدا خیلی دوستت داره دخترممم🙏
. .
👈دوماه بعد...👉
.
حالم کم کم داشت بهتر میشد و چند روزی میشد که راه افتاده بودم
توی این دوماه احساس خوبی داشتم...
حس میکردم این قلب خیلی حالم رو بهتر کرده...
خیلی دوست داشتم بدونم صاحب این قلب کیه؟!😯
یه روز که زهرا اومده بود پیشم اروم بهش گفتم من باید برم بیمارستان
-چرا...چی شده مریم؟!درد داری؟؟😨
-نه عزیزم...چیزی نیست...میخوام بپرسم این قلب مال کیه؟؟
-تو هم چیزایی به سرت میزنه ها...حالا قلب یکی هست...به تو چه اخه...😒
-خب باید بدونم...
نمیدونی با این قلبم یه حال خاصی دارم...
شاید بخندی ولی حس میکنم حتی نمازهامم حال و هوای بهتری داره😕
تا هرچی میشه سریع قلبم میشکنه و اشکم در میاد😢
.
-خب حالا بزار بعدا میریم..
.
-اگه نمیای خودم میرم 😐
.
-باشه...فقط باید قول بدی احساساتی نشیا😕
.
یه آژانس گرفتیم و با زهرا رفتیم بیمارستان...
راهروهای بیمارستان منو یاد اون روزهای سخت مینداخت😢
اول که خواستم رو گفتم ممانعت کردن ولی وقتی اصرار من رو دیدن قبول کردن
دکتر گفت اتفاقا خانواده اهدا کننده هم خیلی اصرار داشتن شما رو ببینن ولی ما به خاطر شما چیزی نگفتیم حالا چون خودتونم میخواید چشم...
.
اسم اهدا کننده شما سهیل حیدریه...اینم ادرس خونشون...
.
سهیل حیدری😯😯
این اسم چقدر برام آشناست؟!😕😕
آها یادم اومد😭😭 همون همبازی بچگیامه که میلاد عکسشو داشت😢😢
واییی خدا...
-میشناسیش مریم؟!
-اره زهرا😢😢
-چهرشم یادته؟!
-نه...خیلی وقته ندیدمش...پاشو زهرا بریم خونشون آدرس مزارشو بگیرم...من تا اونجا نرم اروم نمیشم...پاشووو😭
-ول کن مریم😕
-نمیشه زهرا...من دارم میرم😭
-نمیخواد مریم...من میدونم مزارش کجاست😔😔
-تو میشناسیش مگه؟!😯
بامــــاهمـــراه باشــید🌹