Alireza Eftekhari - 07 - Avaz E 2Bayti.mp3
1.26M
بوقت مناجات🕊الله
@Beh_to_az_door_salam
hadadian031(www.BGH.ir) (3).mp3
508K
مناجات با خدا😭
خدایا امشب اومدم با خودت درد دل کنم😔
@Beh_to_az_door_salam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🖤🏴
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام 💚
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک
@Beh_to_az_door_salam
سلام دوستان شبتون بخیر میخوایم یه کار خیری انجام بدیم هرکس دوست داره برای پیشرفت کانال یه شماره حساب میفرستم پول واریز کنید و البته اینم بگم برای عید غدیر هست که میخوایم کانال رو ببریم بالا اینم بگم ناگفته نماند حرف بنده حقیر درحد توان با یاری خُــداوند اول کانال میبریم بالا و یه جشن قشنگی برای سه شنبه تو کانال برگذار میکنیم دوستان لطفا پیام من رو به کانالهاتون و گروه هاتون بفرستید تا همه کمک کنند.درضمن اگر حرف منه حقیر قبول دارین شماره کارت میفرستم پول واریز کنید یاعلی
5022291534883986
خانم عباسی
#مناجات_با_خدا
❣خدایا❣
همه چيز فانے است و تو باقے
همه چيز در جهان چون جامه اے پوسيده از ميان خواهد رفت
زيرا تو همچون رِدايے كهنه، آنها را عوض مےكنے،اما تو جاودانے ، و براي تو هرگز پايانے وجود ندارد.
❣خداوندا❣
تو نور خود را بر همه مے تابانے
تو قلب مرا از شادی لبريز كرده اي
آری شادی و سروری كه تو به من بخشيده ای بسيار بيشتر از نشاطي ے است
كه به هنگام برداشتِ محصولِ فراوان پديد مےآيد.
❣خدایا❣
با آرامشِ خيالْ به خواب مي ے روم
چون تنها تو مرا در امان نگه م ے داری
تو سِپَر منے و از من محافظت مے كني.
وقتے در رنج و زحمت بودم تو بدادم رسيدی و مرا رهانيدی
تو هميشه يار و مددكار و همراه منے ، پس نخواهم ترسيد
@Beh_to_az_door_salam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.𖠇🕌𖠇࿐ྀུ༅࿇ ↑ ༅═┅─
دورتبـگردم امام حسین ❤️
.𖠇🕌𖠇࿐ྀུ༅࿇ ↑ ༅═┅─
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@Beh_to_az_door_salam
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°•°•°─═ঊ💛ঈ═─°•°•°•
💛یا علی مدد
💛#عید_غدیر
💛#غدیر
•°•°•°─═ঊ💛ঈ═─°•°•°•
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@Beh_to_az_door_salam
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
✨🌹✨
🌸✨علی علیه السلام ڪیست⁉️
🌿علی قرة العین است
🌿امیر عالمین است
🌿و نور ثقلین است
🌿وهم فاتح خندق
🌿جبل و بدر و حنین است
🌿علی نور دو عین است
🌿اب الساقی این میڪده عشق حسین است
🌿بنازم ید خیبر شڪنش را
🌿حسین و حسنش را
🌿و زینب گل زهرا صفت یاسمنش را
🌿ڪنم هر نفس آویز به گوشم سخنش را
🌿به دنیا ندهم قطره آب دهنش را
🌸✨علی علیه السلام ڪیست⁉️
🌿همانی ڪه پیمبر زده مهر مسلمان شدنش را
🌿به عالم ندهم یڪ سر تار ڪفنش را
🌸✨علی علیه السلام ڪیست⁉️
🌿علی علم یقین است
🌿علی حبل متین است
🌿علی نور مبین است
🌿علی لنگر عرش است و زمان است و زمین
🌿امیر ملڪ دین است
🌿یگانه سرور مطلبین است
🌿علی سید ڪل مسلمین است
🌿بدانید فقط شاه نجف علی امیرالمؤمنین است
🌸✨علی علیه السلام ڪیست⁉️
🌿علی ڪل صلاة است
🌿قعود است و قیام است
🌿رڪوع است و سجود است و سلام است
🌿علی حج و زڪات است
🌿علی باب نجات است
🌿علی سرور ڪل ڪائنات است
🌿علی حڪم تمام ممڪنات است
🌿علی حی و ممات است
🌿علی معنی ڪل صلوات است
🌿علی زینت بعد صلوات است
🌿علی شیر خدا شاه نجف یڪ تنه زهراعلی است
🌸✨علی علیه السلام ڪیست⁉️
🌿علیً اسدالله
🌿علیً ولی الله
🌿علیً حجت الله
🌿علی دست خداوند
🌸✨نظر ﮐﻦ ﺑﺮ ﻋﻠﯽ ﺟﺎﻧﺎ,ﺑﺒﯿﻦ ﺁﻥ ﺁﯾﺖ ﮐﺒﺮﺍ :
💚ﻋﻠﯽ ﻋﻘﻞ
💚ﻋﻠﯽ ﻋﺎﻗﻞ
💚ﻋﻠﯽ ﺩﺍﻧﺶ
💚️ﻋﻠﯽ ﺩﺍﻧﺎ
💚️ﻋﻠﯽ ﺭﺍﺯ
💚ﻋﻠﯽ ﺣﮑﻤﺖ
💚️ﻋﻠﯽ ﻫﻤﺖ
💚️ﻋﻠﯽ ﺭﺃﻓﺖ
💚️ﻋﻠﯽﻣﻌﻠﻮﻝ
💚️ﻋﻠﯽ ﻋﻠﺖ
💚️ﻋﻠﯽ ﻫﻤﺘﺎ
💚️ﻋﻠﯽ ﺗﻨﻬﺎ
💚ﻋﻠﯽ ﻓﻀﻞ
💚️ﻋﻠﯽ ﻓﺎﺿﻞ
💚ﻋﻠﯽ ﻋﺪﻝ
💚️ﻋﻠﯽ ﻋﺎﺩﻝ
💚ﻋﻠﯽ ﺣﮑﻢ
💚️ﻋﻠﯽ ﺣﺎﮐﻢ
💚ﻋﻠﯽ ﺩﯾﻦ
💚️ﻋﻠﯽ ﺩﻧﯿا
💚️ﻋﻠﯽ ﺩﺍﺩ
💚ﻋﻠﯽ ﺩﺍﻭﺭ
💚ﻋﻠﯽ ﯾﺎﺭ
💚ﻋﻠﯽ ﯾﺎﻭﺭ
💚️ﻋﻠﯽ ﺻﺒﺮ
💚ﻋﻠﯽ ﺻﺎﺑﺮ
💚ﻋﻠﯽ ﻋﻠﻮ
💚ﻋﻠﯽ ﺍﻋﻼ
💚️ﻋﻠﯽ ﺗﻮﺭﺍﺕ
💚️ﻋﻠﯽ ﻗﺮﺁﻥ
💚ﻋﻠﯽ ﺍﻧﺠﯿﻞ
💚️ﻋﻠﯽ ﻓﺮﻗﺎﻥ
💚️ﻋﻠﯽ ﻣﻈﻬﺮ
💚️ﻋﻠﯽ ﺍﻃﻬﺮ
💚ﻋﻠﯽ ﺯﻫﺪ
💚️ﻋﻠﯽ ﺗﻘﻮﺍ
💚️ﻋﻠﯽ ﺍﻋﻠﻢ
💚️ﻋﻠﯽ ﺍﻓﻀﻞ
💚️ﻋﻠﯽ ﺍﻋﺪﻝ
💚️ﻋﻠﯽ ﺍﮐﻤﻞ
💚️ﻋﻠﯽ ﺑﻬﺘﺮ
💚️ﻋﻠﯽ ﺑﺮﺗﺮ
💚️ﻋﻠﯽ ﻣﻬﺘﺮ
💚️ﻋﻠﯽ ﻣﻮﻻ
💚️ﻋﻠﯽ ﺳﺮﻭﺭ
💚️ﻋﻠﯽﺭﻫﺒﺮ
💚ﻋﻠﯽ ﺣﯿﺪﺭ
💚ﻋﻠﯽ ﺻﻔﺪﺭ
💚️ﻋﻠﯽ ﺣﺴﻦ
💚️ﻋﻠﯽ ﺯﯾﻮﺭ
💚️ﻋﻠﯽ ﺯﯾﻨﺖ
💚ﻋﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎ
💚️ﻋﻠﯽ ﻫﺎﺩﯼ
💚ﻋﻠﯽ ﻣﻬﺪﯼ
💚️ﻋﻠﯽ ﺭﺍﺿﯽ
💚️ﻋﻠﯽ ﻣﺮﺿﯽ
#غدیر
#ڪپیبہنیتظهورقائم
╭─🌱✨🔥────•
│
╰➛@Beh_to_az_door_salam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
👌 هرکس #عید_غدیر را گرامی بدارد، شهید از دنیا میرود !
#استاد_پناهیان
#عید_غدیر
🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
#ڪپیبہنیتظهورقائم
╭─🌱✨🔥────•
│
╰➛@Beh_to_az_door_salam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_
⛓️⛓️⛓️🤍
⛓️⛓️🌸
⛓️♥️ ✨ 🕊﷽✨
🌸
به کوری دو چشم دشمنانش
فقط حیدر امیر المومنین است✊
#عید_غدیر
#ڪپیبہنیتظهورقائم
╭─🌱✨🔥────•
│
╰➛@Beh_to_az_door_salam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◈͈͈͈͈̟̎⃟🌼
◈͈͈͈͈̟̎⃟🌼
◈͈͈͈͈̟̎⃟🌼
◈͈͈͈͈̟̎⃟🌼
❤️💫اوصاف علی به گفتگو ممكن نیست
🌼💫گنجایش بحردرسبو ممكن نیست
❤️💫ماندم كه علی رابه چه تشبیه كنم
🌼💫تشبیه علی جز به علی ممكن نیست
❤️💫پیشاپیش عید سعید غدیرخم مبارک
#عید_غدیر
◈͈͈͈͈̟̎⃟🌼
◈͈͈͈͈̟̎⃟🌼
◈͈͈͈͈̟̎⃟🌼
◈͈͈͈͈̟̎⃟🌼
#ڪپیبہنیتظهورقائم
╭─🌱✨🔥────•
│
╰➛@Beh_to_az_door_salam
آنقدر شوقِ هوای صحن تو دارم به سر
با تو در تنهایی خود گفتگو کردم حسین
جان اصغر روزیم کن تربت شش گوشه ات
در فراق تو ز خونِ دل وضو کردم حسین!
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
شبتون حسینی💚🌙
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
╔═•══❖•ೋ°
@Beh_to_az_door_salam
╚═•═◇🕌⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
✹﷽✹ ═══════ ೋღ🕊ღೋ══════ #رهاییازشب #فمقیمی #قسمتبیستوهشتم او اه عمیقی کشید و درحالیکه نگ
✹﷽✹
═══════ ೋღ🕊ღೋ══════
#رهاییازشب
#فمقیمی
#قسمتبیستونهم
شب چتر سیاهش را در گرمای مهربانانه ی خرمشهر پهن کرد.از اردوگاه ما تا سالن غذاخوری ده دقیقه فاصله بود.من وفاطمه و چند نفر دیگه از دخترها به سمت سالن غذاخوری حرکت کردیم.فاطمه اینقدر خوب وشاد و بشاش بود که همه دوستش داشتند.وبخاطر همین هیچ وقت تنها نمیشدیم.شام ساده و بدمزه ی اردوگاه درمیان نگاه های معنی دار من وفاطمه هرطوری بود خورده شد.وقتی میخواستیم به قرارگاهمون برگردیم فاطمه آرام کنار گوشم نجوا کرد:من امشب منتظرم..
ومن نمیدونستم باید از شنیدن این جمله خوشحال باشم یا ناراحت.
خلاصه با اعلام ساعت خاموشی همه ی دخترها راس ساعت نه به تختخوابهای خود رفتند و با کمی پچ پچ خوابیدند.داشتم فکر میکردم که چگونه در میان سکوت بلند اینجا میتونم حرف بزنم که برام پیامکی اومد.گوشیم را نگاه کردم و دیدم فاطمه پیام داده: 'بریم حیاط'
تخت فاطمه پایین تخت من قرار داشت.سرم را پایین آوردم. دیدم روی تخت نشسته و کفشهایش را میپوشد.چادرم را برداشتم و پایین آمدم و دست در دست هم از خوابگاه خارج شدیم.گفتم :
-کجا میریم؟!مگه اجازه میدن تو ساعت خاموشی از خوابگاه بیرون بریم؟
گفت:
- نه. ولی حساب من با بقیه کلی فرق داره
راست میگفت.
وقتی چند نفر از مسئولین اونجا او را دیدند بدون هیچ پرسش و پاسخی به ما اجازه گشت زدن در حیاط اردوگاه را دادند.به خواست فاطمه گوشه ی دنجی پیدا کردیم و روی زمین نشستیم..
فاطمه بی مقدمه گفت:خوب! اینم گوش شنوا. تعریف کن ببینم چیکاره ایم.
حرف زدن واعتراف کردن پیش او خیلی سخت بود.نمیدونستم از کجا باید شروع کنم.
گفتم:
-امممممم...قبلا گفته بودم که پدرم چه جور مردی بود..
-آره خوب یادمه وباید بگم با اینکه ندیدمش احساس خوب و احترام آمیزی بهشون دارم
آهی از سرحسرت کشیدم وزیر لب گفتم:
-آقام آقا بود.! !کاش منم براش احترام قایل بودم.
باتعحب پرسید:مگه قایل نیستی؟!
اشکهام بیصبرانه روی صورتم دوید و سرم رو با ناراحتی تکان دادم:
-نه.!!!! فکر میکردم قابل احترام ترین مرد زندگیم آقامه ولی من در این سالها خیلی بهش بد کردم خیلی...
دیگه نتونستم ادامه بدم و باصدای ریز گریه کردم.فاطمه دستانم رو گرفت ونگاهم کرد تا جوی اشکهام راه خودشو بره.باید هرطوری شده خوابم رو امشب به فاطمه میگفتم وازش کمک میگرفتم پس بهتر بود اشکهایم رو مدیریت میکردم.
-آقام دوست داشت من پاک زندگی کنم.آقام خیلی آبرو دار بود.تا وقتی زنده بود برام چادرهای مختلف میخرید.
بعد دستی کشیدم رو چادرم و ادامه دادم:
-مثلن همین چادر! اینا قبلن سرم بود.
فاطمه گفت:چه جالب! پس تو چادری بودی؟ حدس میزدم.
با تعجب پرسیدم:ازکجا؟
-از آنجا که خیلی خوب بلدی رو بگیری
سری با تاسف تکون دادم و گفتم:
-چه فایده داره؟ این چادر فقط تا یکسال بعد از فوت آقام سرم موند.
-خوب چرا؟! مگه از ترس آقات سرت میکردیش؟
کمی فکر کردم و وقتی مطمئن شدم گفتم:
-نه آقام ترسناک نبود.ولی آقام همه چیزم بود.او همیشه برام سوغات وهدیه، چادر اعلا میگرفت.منم که جونم بود و آقام.تحفه هاشم رو چشمم میذاشتم.درستشو بگم اینه که من هیچ احساسی به چادرنداشتم مگر اینکه با پوشیدنش آقام خوشحال میشه.
-خب یعنی بعد از فوت آقات دیگه برات شادی آقات اهمیتی نداشت؟
با شتاب گفتم:
-البته که داشت ولی آقام دیگه نبود تا ببینتم وقربون صدقم بره.میدونی تنها سیم ارتباطی من با خدا و اعتقادات مذهبی فقط پدر خدابیامرزم بود.وقتی آقام رفت از همه چی زده شدم.از همه چی بدم اومد.حتی تا یه مدت از آقام هم بدم میومد.بخاطراینکه منو تنها گذاشت. با اینکه میدونست من چقدر تنهام.بعد که نوجوونیمو پشت سر گذاشتم و مشکلات عدیده با مهری پیدا کردم کلا از خدا و زندگی زده شدم..میدونم درست نیست اینها رو بگم.ولی همه ی اینا دست به دست هم داد تا من تبدیل بشم به یه آدم دیگه.تنها کسایی که هیچ وقت نتونستم نسبت بهشون بیتفاوت باشم و همیشه از یادآوری اسمشون خجالت زده یا حتی امیدوار میشم نام خانوم فاطمه ی زهرا و آقامه.
نفس عمیقی کشیدم و با تاسف ادامه دادم: ای کاش فقط مشکلم حجابم بود...خیلی خطاها کردم خیلی...
#ادامهدارد...
═══════ ೋღ
🕊ღೋ══════
#زن_عفت_افتخار
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
✹﷽✹ ═══════ ೋღ🕊ღೋ══════ #رهاییازشب #فمقیمی #قسمتبیستونهم شب چتر سیاهش را در گرمای مهربا
✹﷽✹
═══════ ೋღ🕊ღೋ══════
#رهاییازشب
#فمقیمی
#قسمتسیام
نفس عمیقی کشیدم و با تاسف ادامه دادم:
-ای کاش فقط مشکلم حجابم بود...خیلی خطاها کردم خیلی...
فاطمه گفت:
-ببین عسل هممون خطاهای بزرگ وکوچیک داریم تو زندگی فقط تو نیستی!
با التماس دستم رو بردهانش گذاشتم وگفتم:
-خواهش میکنم بزار حرفم رو بزنم چرا تا میخوام خود واقعیمو بهت معرفی کنم مانعم میشی؟
او دستم رو کنارزد و پرسید:
-حالا شما چرا اینقدر اصرارداری اعتراف به گناه کنی؟ فکر میکنی درسته؟ !
سرم رو با استیصال تکان دادم و گفتم:
-نمیدونم. ..نمیدونم...فقط میدونم که اگه بناباشه به یکی اعتماد کنم وحرفهامو بزنم اون تویی
-وبعد از این که بگی فکر میکنی چی میشه؟
-نمیدونم!!!! شاید دیگه برای همیشه از دستت بدم
او اخم دلنشینی کرد و باز با نمک ذاتیش گفت:.-پس تصمیم خودتو گرفتی!!!! فقط از راه حلت خوشم نیومد.میتونستی راه بهتری رو برای دک کردنم پیدا کنی!
میان گریه خندیدم:
-من هیچ وقت دلم نمیخواد تو رو از دست بدم فاطمه
او انگشت اشاره اش رو به حالت هشدار مقابل دیدگانم آورد و گفت:
-والبته کورخوندی دختر جان! من سریش ترین فرد زندگیتم!
مطمئن نبودم..بخاطر همین با بغض گفتم:
-کاش همینطور باشه...
او خودش رو جمع وجور کرد و با علاقه گفت:
-خوب رد کن اعترافتو بیاد ببینیم...
میخواستم حرف بزنم که او با چشم وابرو وادار به سکوتم کرد وفهمیدم کسی به ما نزدیک میشود. سرم را برگرداندم و همان خانمی که مسؤول برنامه ها بود را دیدم که با لبخندی پرسشگرانه به سمتمون میومد.با نگرانی آهسته گفتم:
-وای فاطمه الانه که بیاد یه تشر بزنه بهمون
فاطمه با بیتفاوتی گفت:
-گنده دماغ هست ولی نه تا اون حد..نگران نباش.رگ خوابش دست خودمه.
ایشون در حالیکه بهمون سلام میکرد مقابلمون ایستاد و با لحن معنی داری خطاب به فاطمه گفت:
-به به خانوم بخشی!!!میبینم که فرمانده ی بسیج در وقت خاموشی اومده هواخوری!!!
فاطمه با لبخند و احترام خطاب به او پاسخ داد:-و خانوم اسکندری هم مثل همیشه با تمام خستگی آماده به خدمت!!
هردو خنده ی کوتاه واجباری تحویل هم دادند.بعد خانوم اسکندری خیلی سریع حالت چهره اش را جدی کرد و پرسید:
-مشکلی پیش اومده؟ چرا نخوابیدید؟ اگر فرماندهان ببینند گزارش میدن
فاطمه با آرامش پاسخ داد:
-قبلا با جناب احمدی هماهنگ کردم. بعد در حالیکه دست مرا در دستانش میگذاشت ادامه داد:
-دوست عزیزم حال خوشی نداشت.در طول روز وقتی برای شنیدن احوالاتش نداشتم.باخودم گفتم امشب کمی برای گپ زدن با ایشون وقت بزارم.
خانوم اسکندری نگاه موشکافانه ای به من انداخت و بگمانم با کنایه گفت:
-عحب دوست خوبی.!! پس پیشنهاد میدم اینجا ننشینید.سربازها رفت وآمد میکنند خوب نیست.تشریف ببرید به خوابگاه مسئولین.
فاطمه گفت:
-ممنون ولی ما در مدتی که اینجا بودیم سربازی ندیدیم.ومیخواستیم تنها باشیم.بنابراین خوابگاه مسئولین گزینه ی مناسبی نیست..
ماحصل صحبتهای این دونفر این شد که ما طبق خواست خانوم اسکندری که کاملا مشخص بود یک درخواست اجباریست به سمت خوابگاه مورد نظر که به گفته ی ایشون کسی داخلش نبود راه راکج کردیم و او وقتی به آنجا رسید به فاطمه گفت:
-من یکساعت دیگر برمیگردم.
که یعنی هرحرفی دارید در این یکساعت به سرانجام برسونید.
تا رفت به فاطمه با غرولند گفتم:
-بابا اینجا کجاست دیگه!!! یعنی یک دیقه هم نمیتونیم واسه خودمون باشیم.؟
فاطمه با خنده ی شیطنت امیزی گفت:
-فقط یک ساعت....
گفتم.:
-خیلی کمه...
گفت:پس حتما صلاح نیست..
من با لجبازی گفتم:
-آسمون به زمین بیاد زمین برسه به آسمون من باید امشب باهات حرف بزنم
#ادامهدارد...
═══════ ೋღ
🕊ღೋ══════
#زن_عفت_افتخار
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
‹بِٮـــمِاللّٰھالرَّحمٰـنِْالرَّحیـٓم›
#اَلسَـلآمُعَلَیڪَیـٰآحُـسیٖنبنعَـلۍ🖐🏻!
5714915861.mp3
2.75M
↵دعاےعھـد . . ♥️!
میوناشڪهاودعاهاے . . .
قشنگتونماروفراموشنڪنیدᵕ.ᵕ🌱
@Beh_to_az_door_salam