eitaa logo
🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
458 دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
13.4هزار ویدیو
132 فایل
🌸 ظـ‌ه‍وࢪ بسیاࢪ نزدیک استــ :( @Beh_to_az_door_salam ادمین تبادلات: @ya_zah_raa مدیر اصلی @Asmahasani12 ادمین رمان @Loiaa009979
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب فاتحان نُبُل و الزهرا برش 3⃣1⃣ 🌱 یک باره خبری در شبکه های اجتماعی پیچید،در اوج ناراحتی گل از گلم شکفت ، خبر از زبان فرمانده بود ، سردار سرتیپ پاسدار حسن شاهوارپور ، فرمانده عزیز سپاه خوزستان که همین چند وقت پیش در پرواز به مناطق سیل زده خوزستان در یک قالب با حاج قاسم در تلویزیون دیده می‌شد ☘ خبر داد که پیکر مطهر حاج قاسم و سایر شهدا- چه پیکری... آه- جهت تشییع به خوزستان می آیند. انگار دنیا رو به من دادند. دنیا چیست؟ گویا الان در بهشت خدا هستم، این ور آن ور زنگ زدم ، پیامک دادم و التماس کردم اگر خبری از ورود پیکر ها شد لطفاً به من خبر دهید که من هم برای استقبال بیایم تا حداقل اینطور داغ دیداری که میسر نشد را کمی تحمل کنم اما... خزان گذشت و خزان فراق هست هنوز، بدون تو همه فصل ها زمستانی است 🌱 🔆تشییع حاج قاسم خبر به سرعت پخش شد، برنامه تشیع در کشور اعلام شد خوزستان غوغا شد ، شاید اهواز تا کنون این همه جمعیت به خود ندیده بود. صبح زود با خانم، مادرخانم ،علی و کوثر که ۲ و ۵ ساله بودند، رفتیم محلی که قرار بود حاج قاسم از آنجا تشییع شود... {شرح دلاورمردی شهدای مدافع حرم خوزستان در عملیات آزادسازی شهرک های شیعه نشین و سوریه و شهیدان حاج قاسم سلیمانی، حججی، نوید صفری و... } برای خرید و دریافت کتاب به آیدی زیر مراجعه کنید @jamandehazsoada یا با شماره زیر در واتس اپ پیام دهید 09168900248 ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
نظری از چهارمحال و بختياری ¦ در خصوص کتاب فاتحان نبل و الزهرا {شرح دلاورمردی شهدای مدافع حرم خوزستان در عملیات آزادسازی شهرک های شیعه نشین و سوریه و شهیدان حاج قاسم سلیمانی، حججی، نوید صفری و... } برای خرید و دریافت کتاب به آیدی زیر مراجعه کنید @jamandehazsoada یا با شماره زیر در واتس اپ پیام دهید 09168900248 ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
کتاب فاتحان نُبُل و الزهرا برش 4⃣1⃣ 🌱مقصد مصلای اهواز بود ، از همه استان های هم جوار موج جمعیت آمده بود ، این‌همه مهربانی ، این همه شب نخوابی ، این همه خوبی های حاج قاسم گویا شده بودند فرشته و انسان. قرار بود حاج قاسم بر روی دستان این همه جمعیت که جلوه‌ای از وجود او بود به سمت بهشت برود. ☘از همه قبایل و طوایف عرب ، بختیاری ، فارس ، شوشتری ، دزفولی ، ترک و... که در استان خوزستان بود و همه‌ی استان های هم جوار از نوزاد ، کودک ، نوجوان، جوان و پیر آمده بودند. زمان اعلامی گذشت و خبری از پیکر نشد ، مجری گفت: پیکر همه شهدا به این دلیل به ایران آورده شده‌اند چون ابدان مطهر آن‌ها در هم آمیخته است! و پیکر شهدا و حاج قاسم تکه تکه شده است و برای آزمایش دی ان ای و شناسایی زمان نیاز است! 🌱 مردم خوزستان که سال‌هاست با روضه های کربلا آشنا هستند ، کلمه تکه تکه برایشان کافی بود که داغ‌شان تازه شود و برای سرباز حسین بن علی (ع) ، خون بگریند. اسمش قاسم شد فرزندش حسن و به فدای قاسم بن الحسن (ع) که این سرباز سید علی روحی فداه همچون قاسم سرباز حسین بن علی (ع) و خود ابا عبدالله (ع) تکه تکه شد. {شرح دلاورمردی شهدای مدافع حرم خوزستان در عملیات آزادسازی شهرک های شیعه نشین و سوریه و شهیدان حاج قاسم سلیمانی، حججی، نوید صفری و... } برای خرید و دریافت کتاب به آیدی زیر مراجعه کنید @jamandehazsoada یا با شماره زیر در واتس اپ پیام دهید 09168900248 ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
کتاب فاتحان نُبُل و الزهرا برش 5⃣1⃣ 🌱کثرت جمعیت و ترس از خراب شدن پل پنجم و یا افتادن مردم در کارون و هر حادثه دیگر برنامه تشییع را به هم زد، مجری گفت : با آرامش به سمت چهار راه نادری بروید پیکر شهدا از آن محل تشییع خواهد شد‌. همین یک کلمه کافی بود تا سیل جمعیت دلداده‌ی حاج قاسم به آن سمت متمایل شوند و راه بیفتند از خانواده خداحافظی کردم و به آنها سپردم اگر مرا گم کردند خودشان به خانه برگردند. ☘ با هر سختی که بود خودم رو به چهار راه نادری رساندم ، هیچ خبری از پیکر ها نبود ، دلم هزار راه می‌رفت و هر بار یک شایعه مطرح می‌شد که هنوز پیکر ها را نیاوردند یا پیکر ها به مصلی برده شده ، یا با خودرو حامل پیکر ها از درب حسینیه اعظم حرکت می‌کند و... هر شایعه را با امید صحت آن پیگیری می‌کردم تا شاید گل گم کرده‌ام را من بجویم یا لااقل از او خداحافظی کنم حال که نتوانستم در زمان حضورش سلامی کنم! 🌱با چند نفر همراه شدیم و رفتیم سمت مصلی ، همزمان تصاویر تلویزیون را در تلفن همراه یکی از بچه‌ها بررسی می‌کردیم که اگر خبری شد از آن طریق متوجه شویم ، در همین حالات بی‌تابی مثل حضرت هاجر که بین صفا و مروه هروله کنان می‌رفت... {شرح دلاورمردی شهدای مدافع حرم خوزستان در عملیات آزادسازی شهرک های شیعه نشین و سوریه و شهیدان حاج قاسم سلیمانی، حججی، نوید صفری و... } برای خرید و دریافت کتاب به آیدی زیر مراجعه کنید @jamandehazsoada یا با شماره زیر در واتس اپ پیام دهید 09168900248 ➕دعوت شهدا هستید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
کتاب فاتحان نُبُل و الزهرا برش 6⃣1⃣ 🌱که در تلویزیون دیدیم تابوت شهدا بر روی یک ماشین در حال آمدن است ، خوب دقت کردیم دیدیم از نادری می‌آیند، زود از کنار جمعیت خودم را به ماشین رساندم و باز التماس های من برای همجواری با حاج قاسم جواب نداد. رفقا لباس سبز پاسداری به تن داشتند و اجازه نمی‌دادند کسی جز با لباس سبز پاسداری در کنار شهدا حاضر شود . ☘می‌توانستم بروم ولی دیدم اگر من بروم دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود ، مگر خون من از بقیه رنگین تر بود؟ پس من باید در میان آتش فراق و در کنار همه مردم می‌سوختم و اشکانم جاری باشد ، شاید این را که می‌گویم هر کس که مطلب را می‌خواند بگوید ، من نیز چنین بودم واقعا همه از مرد و زن این گونه بودند 🌱من بعد از قدری همراهی پیکر ها ، ذهنم به سمت سلامتی مردم رفت، از جان و سلامتی آن ‌ها می ترسیدم. هر لحظه دلهره داشتم نکند عزیزی زیر دست و پا بیفتد یا زیر چرخ های ماشین برود کما این که کنار من بعضی ها افتادند که سریع آنها را بلند کردیم ، جمعیت جلو ماشین اجازه تحرک را به ماشین نمی‌داد ، حال که نمیشود در کنار پیکر حاجی باشم باید پاسدار سلامتی مردم باشم. {شرح دلاورمردی شهدای مدافع حرم خوزستان در عملیات آزادسازی شهرک های شیعه نشین و سوریه و شهیدان حاج قاسم سلیمانی، حججی، نوید صفری و... } برای خرید و دریافت کتاب به آیدی زیر مراجعه کنید @jamandehazsoada یا با شماره زیر در واتس اپ پیام دهید 09168900248 ➕دعوت شهدا هستید👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]
کتاب فاتحان نُبُل و الزهرا برش 8⃣1⃣ 🌱 من کنار ماشین دستم را بر روی تابوت زدم و به او سلام کردم طوبی لک (خوشا به حالت) گفتم. گفتم حاجی دست ما را بگیر، فرمانده نباید به فکر خودش باشد نیرو بی‌فرمانده هیچ است ، مرا هم با خودت ببر. ماشین داشت حرکت میکرد، من به مهدی که از همرزمانم و آن زمان محافظ سردار شاهوارپور کنار پیکر در ماشین نشسته بود گفتم دستم را بگیر کنار حاجی باشم. ☘ ملتمسانه نگاهش میکردم و با ماشین که دستم را محکم به آن گرفته بودم و می‌دویدم، مهدی نمی توانست کاری کند، جا نبود یا هر چیز دیگر، به هر حال نشد سوار شوم، در همین حال پایم به عزیزی که روی زمین افتاد گرفت و با صورت و با همان سرعت در آسفالت افتادم و کشیده شدم حتی نزدیک بود سرم زیر چرخ ماشین عقبی برود که... در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخت من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی وفا طاقت نمی آرم جفا کار از فغانم می‌رود 🔅کل تابوت 🌱بلند شدم و پی ماشینی که تابوت حاج قاسم در آن بود دویدم، فاصله طولانی را طی کردم، مقصد ماشین را میدانستم فرودگاه است، یک بار ناامید میشدم که نمیرسم ولی دلم رضا نمیداد، مثل آن پیرزن که برای خریدن یوسف (علی نبینا و علیه السلام) دو کلاف آورده بود، و وقتی به او گفتند میخواهی با این دو کلاف یوسف را بخرید؟! گفت: میدانم نمیشود فقط خواستم بگویم من هم خریدارم! من نیز با اینکه شاید میدانستم نمیرسم به حاج قاسم و تابوتش، ولی برای اینکه عشقم را فریاد بزنم فردا در دیدار حاج قاسم شاهد داشته باشم، می دویدم و اطرافم را برای پیدا کردن یک آشنا، ماشین یا موتور که سریع مرا به فرودگاه برساند می‌پاییدم. {شرح دلاورمردی شهدای مدافع حرم خوزستان در عملیات آزادسازی شهرک های شیعه نشین و سوریه و شهیدان حاج قاسم سلیمانی، حججی، نوید صفری و... } برای خرید و دریافت کتاب به آیدی زیر مراجعه کنید @jamandehazsoada یا با شماره زیر در واتس اپ پیام دهید 09168900248 ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 [🌹] [ @rahiankhuz ] [🌹]