🇮🇷بہ تو از دوࢪ سلام🇮🇷
🌸بسم رب الشهداوصدیقین🌸 ✍🏻داستان: حقایق پنهان📖 #قسمت_پنجاه وششم 6⃣5⃣ خوابی که دیدم بعدازنمازصبح ب
🌸بسم رب الشهداوصدیقین🌸
✍🏻داستان: حقایق پنهان📖
#قسمت_پنجاه وهفتم7⃣5⃣
داداش اومدواز همگی خداحافظی کرد،،وپدرومادرم سرپابودن که بعدبوسیدن دست پدرومادر مثل حرکت سال قبل هم رو زانوها نشست وپای پدرومادرم رابوسید وخداحافظی کردورفت ومن همیشه به این کارداداش غبطه میخوردم شکرخدا دومین سفرکربلای داداش هم به خیروخوشی وباسلامتی تمام شدوبرگشت تازمان رفت وبرگشت داداش خودمن هم اینبارواقعاخیلی فکرم مشغول این خوابی که دیده بودم. بود
وهمش به این فکرمیکردم ومیگفتم مگه داداش دراین راه رفت وبرگشت به کربلاچه کارهایی انجام میده؟؟که وقتی سفرش راکنسل کرد شهیدمحمدرضااونطورناراحت اومدوگفت بایدحتمااین سفررابره وحتی راننده وماشین هم براش جورکرد
ومهمتراینکه صدای امام زمان راشنیدم توخواب که اونطوربا دردورنج وناراحتی ازدست ماکه چرا باعث شده بودیم داداش ازسفرمنصرف بشه
وقتی به همه اینهادوباره فکرمیکردم هرروزبیشترازقبل بازبهش غبطه میخوردم که چقدرباطن ونیتش واقعی بوده که خودامام زمان وشهیدمحمدرضاپا پیش گذاشتن وسفرش رامحیاکردن وقتی به کارورفتارهای داداش ازسال اول که متوجه خواب دیدن های من شدوبعدهاهم شهیدمحمدرضاپیغامهایی بهش داد متوجه این شده بودم که داره روزبه روزسعی میکنه بهتروبهترازقبل بشه ومن این بهترشدن ها ویاهمان بیشترمتحول شدن هاش رامتوجه شده بودم که سعی میکردهمیشه دائم و الوضوباشه
#درکار وزندگیش درهرشرایط سختی دروغ نگه
#تامیتونه ازقضاوت وغیبت حتی دردودل دوری کنه
#نمازهاش همیشه سروقت باشه
#وتامیتونه به پدرومادررسیدگی کنه ودلی نشکنه
#ویه جورایی داشت تلاش میکردتایک امام زمانی باشه وشهدایی اصل
#وسعی داشت همیشه اطرافیانش راهم به این راه بکشونه
طوریکه متوجه شده بودم دعای قنوت نمازهاش هم شده بود دعابرای آقاامام زمان
وتاکسی ازفامیل یاآشناهاکربلامیرفتن موقع خداحافظی ویابعدهااز زبان همان مسافران کربلایی میشنیدم که میگفتن آقا......موقع خداحافظی همش تکرارمیکردکه کربلارسیدین فقط واسه امام زمان دعاکنید وهرکاری میکنیدبه نیت سلامتی وظهورآقا انجام بدین ومطمئن باشین که اونم میبینه ومیشنوه وصددرصدنگاه به مشکلات وگره زندگی شمامیکنه
قبل اینکه داداش خودش کربلابره پدر.ومادرخانمش کربلارفتن و برگشتن،مادرخانمش وقتی داشت ازسفرشان تعریف میکرد
میگفت هرجاکه میرفتم صدای.......توگوشم بودکه گفته بودتامیتونیدواسه امام زمان دعاکنیددلم میشکست وزار زاربه حال غریبی آقاگریه میکردم بازهم بادیدن وشنیدن از بیشترمتحول شدن هرروزداداش تااین حدفکرنمیکردم که دعاکردنهاش وبه فکرامام زمان بودن هاش اینقدر واقعی باشه که واسه کنسل کردن یک سفرکربلا این همه اتفاق بیفته وزمین وزمان دست به دست هم بدن تاسفرش اینطورراحت اونم درست روزای آخرنزدیک به اربعین براش محیابشه
داداش بعدبرگشت ازسفرکربلا دراون دوسال هیچ وقت به جزء زیارت کردن که کجاهارفته بود دیگه ازهیچ اتفاق وهیچ کسی برامون تعریف نمیکرد تا یه وقتی غیبت ویا ریانباشه
تقریبادوهفته ای ازسفرش گذشته بود که یه روزی اومدمنزل پدر ومن کنجکاویم گل کرده بود به خاطرهمان سوالهایی که توذهنم ایجادشده بودازداداش وخوابهام درموردش که بهش گفتم داداش جان یک سوالی ازت میپرسم وواقعی دوست دارم جواب بدی وبه این هم فکرنکن که یک وقتی ریامیشه نه اصلا
چون من مطمئنم که شمادراون اولین سفرکربلات کارهایی انجام دادی ونیت هایی کردی که اینطوردوباره دعوت وطلبیده شدی خداراشکر🤲ومنو بقیه بایدچیزایی درمورداین نیت هاوکارهات بدونیم تابهتروبهتر بتونیم به خودسازی برسیم وراه واقعی امام زمانی بودن رابریم
#خادمالشهدانوشت❤️
#ادامهدارد..
🌷