《 این لبخندش را خیلی دوست دارم؛
پر از خستگی، آرامش و رضایت》
✨هرکس تکههای بدن حاجیبابا را در آن کیسه میدید بغضش میترکید؛مثل من. دست جلوی صورتم گرفتم و بیخجالت گریهام بلند شد.
✨محسن حاجیبابا را ندیده بودم؛ اما میفهمیدم کسانی که دربارهاش حرف میزنند چقدر دوستش دارند. انگار محافظ این جبهه بود. پشت بچهها به او گرم بود.
✨فکر میکردم الان آقا محسن کجاست؟ اگر شهادت به معنای شاهد بودن است الان کجا ایستاده و نگاهمان میکند؟
برشهایی از کتاب "مربعهای قرمز"
شهید #محسن_حاجی_بابا
به روایت #حاج_حسین_یکتا
بهشت ایران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca