eitaa logo
بهشت ایران
2.4هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
1 فایل
🌷🌹گلزار شهدای بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها قطعه‌ای از بهشت است که با عطر آسمانی بیش از ۳۴ هزار شهید معطر شده است این رسانه مرجعی برای معرفی قهرمانانی(شهدا، مشاهیر و مفاخر) است که تاریخ و آینده این سرزمین را رقم زدند و اکنون در #بهشت_ایران آرمیده‌اند
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفاقت تا بهشت خاطره شهید از شهید بی‌سر یک فرمانده گردان به نام ماشاالله رشیدی داشتیم، شب عملیات کربلای ۵ می‌خواست وارد عملیات شود؛ دم خط به سنگر من آمد؛ گردان هنوز نرسیده بود، او موضوعی تعریف کرد. رشیدی فرمانده گروهانی، به نام زکی‌زاده داشت که دو روز پیش شهید شده بود؛ رشیدی می‌گفت: من و زکی‌زاده با هم عهد بستیم که هر کدام از ما زودتر شهید شد، وارد بهشت نشود، تا دیگری بیاید🍃🌸 دیشب زکی‌زاده را خواب دیدم که به من می‌گفت: «ماشاءالله مرا دم در نگه‌داشتی چرا نمی‌آیی؟!» وقتی رشیدی این موضوع را تعریف کرد، فهمیدم که به زودی شهید می‌شود؛ او را نگه‌داشتم. اما رفت و درگیر خط شد؛ بلافاصله هم شهید شد. بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
مخلصانه🤍 فصل زمستان بود و خاک نرم خوزستان بعد از کمی بارندگی به گل چسبنده‌ا‌ی تبدیل می‌شد. شب‌ها بعد از رزم شبانه، به قدری گل به پوتین‌هایمان می‌چسبید که وزن هر پوتین به سه کیلو می‌رسید. نیمه شب، وقتی از رزم شبانه برمی‌گشتیم، پوتین‌ها را با همان گل‌و‌لای بیرون چادر می‌گذاشتیم. روز بعد پوتین تمام بچه‌های گردان تمیز و مرتب جلوی چادر چیده شده بود. بدون شک کار بچه‌های مخلص گردان بود. ما با شوخی و خنده از آن‌ها تشکر می‌کردیم و آن‌ها با خنده انکار می‌کردند و ما باز هم به حساب اخلاصشان می‌گذاشتیم. یک روز در حالی که بچه‌های گردان بعد از رزم شبانه و نماز شب و نماز و مناجات صبح خوابیده بودند، از چادر بیرون آمدم. پوتین‌ها سر جایشان نبود. فرصت خوبی بود. می‌توانستم مخلص‌های گردان را غافلگیر کنم. آهسته پشت چادرها پیچیدم. ماشاالله کنار منبع آب نشسته بود و به شدت کار می‌کرد. پوتین‌های گلی بچه‌های گردان جلوی رویش بود.✨ بدون آنکه حرفی بزنم، برگشتم.  راوی سید خلیل حسینی شهید بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca
نصف شب از صدای ناله نماز شبش از خواب بیدار شدم. میان گریه‌هایش می‌گفت: خدایا اگر شهادت را نصیبم کردی، می‌خواهم مثل امام حسین(ع) بی‌سر و مثل حضرت عباس(ع) بی‌دست باشم. وقتی پیکرش را آوردند نه سر داشت و نه یک دست.🕊 از کتاب "خط عاشقی" راوی پدر شهید فرمانده گردان لشگر ۴۱ ثارالله ۱۳۴۴/۰۱/۰۳_۱۳۶۵/۱۱/۰۷، شلمچه آرمیده در طغرالجرد کرمان بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca