🔸واکسن دوماهگی🔸
مادرت چند روزی بود که سر حال شده بود و از پس کارهای خودش و تو بر میآمد.
اما هر بار ران و بازویت را می دید چند تا بوسه می زد و می گفت: الهی قربون این تنت بشه مادر که یکشنبه باید واکسن بزنی. کاش میشد به جای تن تو به تن من سوزن بزنند عزیز دلم
اما جمعه صبح...
✍زهرا عموئی
#شیرخوارگان_حسینی
#مادران_عاشورایی
#روایت_همبستگی
@bssham