eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.2هزار دنبال‌کننده
136.4هزار عکس
166.4هزار ویدیو
237 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
وهࢪگاه امـتدادِنگاهـت به‌حـرام‌نرسید شهـیدے..! 〰🕊〰 هیس‌!🙌🏻 شہدآ‌بآ‌دݪِ‌خونـ‌🍃|•• خوآبید‌ه‌اند"💔" 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
هر کس ز ولایت و ولیّ دور شود همسایه ی دشمن است و منفور شود!  پروانه صفت، گِرد ِعلی میگردیم 🦋 تا دیده ی هر فتنه گری کور شود 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
.•°♡°•.🕊🥀‌.•°‌♡‌°•. 🥀🕊 دربعضےعملیات‌ها‌به‌دلیل‌کمبود‌وقت، یک‌نفر به‌حالت‌دراز‌کش‌روی‌سیم‌های‌خاردار قرار‌میگرفت،‌تا‌سایررزمنده‌ها‌ازروی‌ جسم‌اوبگذرندگردان‌تا بخواهد‌ازروی‌اوردشود،‌فردبراثرجراحات فراوان‌شهیدمیشد...✨ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*در نزدیکی خانه سعید کوچه بازاری بود و خانم هایی با پوشش نامناسب رفت و آمد می کردند😓 و برای اینکه چشمش به آنها نیفید هیچ وقت از آن کوچه رد نمی‌شد و از کوچه پشتی منزل که مسیر دورتری داشت رفت و آمد می‌کرد. صبح ها که من دنبال سعید می رفتم تا به سرکار برویم می دیدم پاهایش گلی است❗️ و می پرسیدم «چرا پاهات گلی است؟» می گفت «به خاطر اینکه در این کوچه زن های در رفت آمد هستند😞 از کوچه پشتی آمدم و دوست ندارم چشمم به آنها بیفتد». شهید مدافع حرم سعید کمالی * * = 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
قبل از عملیات ، یک گلوله خورده بود توی بازوش. اعزامش کرده بودند به یک بیمارستان در یزد. دکتر عکس گرفته و به او گفته بود ، گلوله بین استخوان و گوشت گیر کرده و خیلی خطرناکه ، حتماً باید عمل بشی. ولی عبدالحسین نه به درد شدیدش فکر می کرد ، نه به این که حتماً باید عمل بشود ؛ فقط می خواسته تا عملیات شروع نشده ، خودش را برساند به منطقه ، ولی دکتر این اجازه را به او نداده بود. متوسل به اهل بیت علیهم السلام شده بود. مثل ابر بهاری اشک ریخته بود. خواسته بود گشایشی در کارش بدهند. در حال گریه خوابش برده بود. شاید هم درحالتی بین خواب و بیداری بوده که حضرت عباس علیه السلام می آیند پیشش. دست می برند طرف بازویش. چیزی بیرون می آورند و می فرمایند ، بلندشو ، دستت خوب شده. مجبور شده بود موضوع شفای خود را به دکتر بگوید. دکتر باور نکرده بود ، گفته بود ، تا از دستت عکس نگیرم ، نمی گذارم بری. عبدالحسین گفته بود ، به شرط این که به کسی چیزی نگی. عکسش را گرفته و هیچ اثری از گلوله ندیده بود. عبدالحسین را با گریه بدرقه کرده بود.... 📕 ساکنان ملک اعظم2 ، ص75 « اللهم عجل لولیک الفرج 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
جاذبه ها ، همیشه به سمت پایین نیستند!! کافیست پیشانیت به خاک باشد به سمت آسمان خواهی رفت ... عراق ، پاسگاه زید ، ۲۳تیر ۱۳۶۱ عملیات_رمضان از میان ۱۵۰ داوطلب ۲۰ نفر از آنان اجازه ی عبور از میدان مین داده می شود و اغلب این ۲۰ نفر به شهادت رسیدند. تصویر یکی از تخریبچی ها که به حالت سجده به شهادت رسیده است. عکاس : علی فریدونی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
اللّٰهُمَّ إِنِّی أَرْغَبُ إِلَیْکَ الحمدالله رب العالمین. خداوندا مرا پاکیزه بپذیر خداوندا عاشق دیدارتم همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
⭕️ تصویر دیده نشده از سردار حاجی زاده، سردار سلامی، سردار شهید کاظمی و سردار شهید یزدانی در کنار هم 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
یک شب نصف شب از خواب پریدم .احساس می کردم طوفان شده. به خواهر کوچکترم گفتم ، امشب طوفان بدی می شود . خواهرم گفت ، نه .اصلا باد نمیاد. خوابیدم . دوباره بیدار شدم . گریه می کردم. خواهرم پرسید ، چی شده ؟ گفتم ، من از شب اول قبرم وحشت دارم . شب بعد خواب دیدم رفته ام جلوی آینه ، دیدم موهای سرم همه سفید شده پیر شده ام. صبحش بچه ها را برداشتم برای کاری رفتم اطراف اصفهان . خبر را داخل مینی بوس از رادیو شنیدم. داد زدم ، ناله کردم . جیغ کشیدم ، نفهمیدم ، فقط چیزی از دلم کنده شد و در گلویم جوشید . مصطفی (پسرم) زد زیر گریه و همه خیره خیره نگاهش کردند . چند تا از زنهای مینی بوس شانه های او را که به اصرار می خواست وسط جاده پیاده شود گرفتند و نشاندند و او دوباره داد زد . این بار اشکم آمد . گفتم ، نگه دارید ! ، مگر نشنیدید ؟ شوهرم شهید شده . شوهرم نبود ، اصلا هیچ وقت در زندگی برایم حالت شوهر را نداشت ، همیشه حس می کردم رقیب من است و آخر هم زد و برد. وقتی رفتیم سرد خانه باورم نمی شد . به همه می گفتم من او را قسم داده بودم بدون ما نرود. همیشه با او شوخی می کردم می گفتم ، اگر بدون ما بروی می آیم گوشت را می برم! بعد کشوی سرد خانه را کشیدند و دیدم اصلا سری در کار نیست . دیدم کسی که آن همه برایت عزیز بوده همه چیز بوده ... سردار 📕 یادگاران « اللهم عجل لولیک الفرج » 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
گاهی پیش میومد که همراه حاج قاسم به اهواز میرفتیم یکبار در سال 63 قرار بود با حاجی به اهواز برویم. محل سکونت ما باغین بود. حاجی به ما زنگ زدند و گفتند یک صبحانه آماده کن ما میآییم آنجا می خوریم و بعد حرکت کنیم. حاج قاسم به خانه ما آمدند با هم صبحانه خوردیم مادرم که زن ساده ای بود.به ایشان گفت. نمیشود پسر مرا همراه خود نبرید. حاج قاسم گفت. ایشان رئیس ما هستند و باید همراه ما باشند. مادرم هم رو به من کرد و گفت: اجازه بده به بچه مردم تا بره به خانه شان برسه. آن روز حاج قاسم خیلی خندیدند. 📗( بر گرفته از کتاب سردار دلها ) ‌👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
ناراحت بود ... بهش گفتم محمدحسین چرا ناراحتی؟! گفت: خیلی جامعه خراب شده، آدم به گناه می افته! رفیقش گفت: خدا توبه رو برای همین گذاشته و گفته که من گناهاتون رو می‌بخشم. محمدحسین قانع نشد و گفت: «وقتی یه قطره جوهر می‌افته روی آینه، شاید دستمال برداری و قطره رو پاک کنی ولی آینه کدر میشه...» ‌ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin