6.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥لحظه جانبازی شهید مدافع حرم بی بی حضرت زینب(س) جاوید الاثر، شهید علی عابدینی
🌷ارسالی از طرف پدر گرامی شهید
#روز_جانباز
زنگ زد و از شدت گریه به هق هق افتاده بود. گفتم «حالا که اجازه دادم، پشیمان شدی؟» گفت: «نه، من یک سال و نیم است که دارم اجازه میگیرم، اجازه ندادی😭 وقتی رفتم کربلا، در بینالحرمین به #حضرت_عباس (ع) سلام دادم و رو کردم به حرم امام حسین (ع) و گفتم «یا حسین» تو یک عاشورا داشتی، قاسم، علیاکبر، عباس، علیاصغر، زینب و لشکر داشتی☝️ ولی الان حضرت زینب (س) این دومین عاشورایی است که دارد، یعنی من آنقدر لیاقت ندارم که از مادرم اجازه بگیرم؟😔 نمیتوانی اجازه نامه من را بگیری و دل مادر مرا به رحم بیندازی من هم بروم؟ و انگشتم را به حرم حضرت عباس اشاره کردم و گفتم به حضرت عباس قسم میخورم اگر بروم، عباسوار مدافع میشوم و میجنگم☝️. شما فقط زیر نامه من را امضا کن که با رضایت بروم، روزی میفهمم نامه مرا امضا کردهاید که مادرم راضی شود، چون بدون اجازه مادرم نمیروم...» با گریه میگفت: «مامان این را امام حسین امضا کرده است.»😭
همان شب خداحافظی کردیم و این حرفها، آخرین صحبتها بین من و علیاصغر بود
شهید مدافع حرم سید علی اصغر حسینی🌹
#میلاد_حضرت_ابوالفضل
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید
در #روز_جانباز شماره تلفن جانبازهای قطع نخاعی رو گرفتیم و....
بقیه شو خودتون ببینید...✨💔
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا🌹
❇️ ﺍﯾﻦ عکس ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﻫﺎ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺟﺎﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؛ ﻭلی کمتر ﺍﺯ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺍﺧﻞ عکس ﺍسمی ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...
ﺩﺭ ﮔﯿﻼﻧﻐﺮﺏ ﭘﺎﯾﺶ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺯﺍﻧﻮ ﻗﻄﻊ ﺷﺪ😞 ﺑﻄﻮﺭی ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﻣﺼﻨﻮعی ﺭا ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺕ ﮐﻮﺗﺎهی ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ به ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ؛ ﺑﺰﺭﮒ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﻣﻘﺪﺍﺩ ﻟﺸﮑﺮ 27 ﺑﻮﺩ؛ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ یک ﭘﺎ ﺩﺭ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺷﺮﮐﺖ کرﺩ ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻏﺮﺏ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎی ﺑﻘﯿﻪ ﺑﺎﻻ می ﺁﻣﺪ.☝️
🔻" شهید ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺣﺴﺎﻣﯽ" ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ که ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺠﺎﻋﺖ ﻭ ﺷﻬﺎﻣﺘﺶ ﻧﻘﻞ میکنند ، ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ﯾکی ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺍﯾﻦ ﻋﮑﺲ ﺩﻗﺎیقی ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺗﺶ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ی ﺟﻔﯿﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﻗﺎیقی ﺑﻌﺪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎﯼ ﺩﺷﻤﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺘﻮﻥ ﻧﯿﺮﻭﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺻﺎﺑﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ 🔺
#شهید_جانباز_ابراهیم_حسامی یادشون با صلوات
#روز_جانباز گرامی باد🌹
6.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨تاکنون از شهدای مدافع حرم بسیار شنیدهاید.
👈بیایید بشنویم از جانباز مدافع حرم
#روز_جانباز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام اى چهارمین نور الهى
💗کلیم وادى طور الهى
🌸تو آن شاهى که در بزم مناجات
💗خدا مى کرد با نامت مباهات
🌸تو را سجاده داران میشناسند
💗تو را سجده گزاران میشناسند
🌸🎉میلاد باسعادت
امام سجّاد علیه السلام مبارک باد🎊💐
💞💞💞💞
4_5843934039982998727.mp3
1.48M
💔ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر
❤️نغمۀ تو از همه پر شور تر😔
مرحوم محمدرضا آقاسی
#دلتنگم_آقا
🌺🇮🇷
ای علمدار حرم . سردار رهبرم.mp3
4.05M
📎 #آهنگ ویژه برای سردار سلیمانی
🌐 حتما گوش بدید
#روز_جانباز
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت سردار سر افراز سپاه
"شهید حاج قاسم سلیمانی"
🔹صفحه ۶۱_۶۴
#پارت_بیست_و_هفتم 🦋
((رودخانه کنگاکش))
شناسایی دیگری که مابابچه های اطلاعات رفتیم، رودخانه🌊 کنگاکش بود.
دراین منطقه ما خط پیوسته ای نداشتیم ،یعنی نیروهاروی تپه های پراکنده اطراف رودخانه مستقربودند.
هم گشتی های عراقی برای شناسایی
می آمدندوهم بچه های ما می رفتند.آن شب قراربود#محمد_حسین منطقه رابه ما و تعداد زیادی از فرماندهان دیگر نشان بدهد.
به سمت رودخانه کنگاکش🌊 حرکت کردیم .نزدیک رودخانه در زمین پستی به راهمان ادامه می دادیم که یک دفعه متوجه شدیم یک گروه ده ،پانزده نفری ازسمت شمال به ما نزدیک می شوند. تعدادمان تقریبابرابربود؛ اما آن ها به خاطرموقعیتشان برمامسلط بودند.نمی دانستیم که خودی هستن یاعراقی ،ولی بخاطر شرایط حساس منطقه حضور فعال گشتی های عراقی احتمال
می رفت که از نیروهای دشمن باشند.
بچه هاسریع متوقف شدند،آن ها هم با دیدن ماایستادند.
درواقع هردوطرف بهم شک کرده بودیم .احتیاط می کردیم؛
نمی شد بی گدار به آب زدنشستیم تابامشورت یکدیگر راهی پیدا کنیم...
...
محمدحسین گفت:
«من و اکبر قیصر باسیدمحمدتهامی ویکی ،دو نفر دیگر از بچّه ها به سمتشان می رویم،
شماهم بکشید روی تپه پشت سر.اگر
آن ها عراقی بودند که ما درگیر
می شویم وشمادراین فاصله دوکار میتوانید بکنید؛
یاازهمان بالای تپه درگیرمی شوید و به کمک هم ازبین میبریم شان یا اینکه سعی می کنید لااقل خودتان را نجات دهید
#طنز_جبهه
صدا به صدا نمیرسید. همه مهیای رفتن و پیوستن به برادران مستقر در خط بودند. راه طولانی، تعداد نیروها زیاد و هوا بسیار گرم بود. راننده خوش انصاف هم در کمال خونسردی آینه را میزان کرده و به سر و وضعش میرسید. بچهها پشت سر هم #صلوات میفرستادند، برای :سلامتی امام، بعضی مسئولین و فرمانده لشگر و ... اما باز هم ماشین راه نیفتاد.
بالاخره سر و صدای بعضی درآمد: «چرا معطلی برادر؟ لابد صلوات میخواهی. اینکه خجالت نداره. چیزی که زیاد است صلوات.»
سپس رو به جمع ادامه داد: «برای سلامتی بنده! گیر نکردن دنده، کمتر شدن #خنده یک #صلوات راننده پسند! بفرستید.»