eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.2هزار دنبال‌کننده
136.2هزار عکس
165.8هزار ویدیو
237 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
ظلمت شب را جز نور مهتاب چاره نیست. و ظلمت آدمی را جز نور چهره‌ی تو. تلالو ماه، تنها امید برای هر گمشده در راه مانده است و روشنی لبخند تو تنها راه گریز از وانفسای حیات دنیا. اما امان... امان از آن از شبی که چهره‌ی ماه بگیرد و تاریکی بر دل شب سایه اندازد. امان از آن شبی که ابرهای سیاه تزویر نور لبخند تو را از دنیای ما گرفتند. همان شب که تو تا آخرین لحظات آرامش را می‌تاباندی و ما آسوده از حضور تو در خواب فرو رفته‌بودیم. اما سیاهی تزویر تو را از تابش انداخت و چهره‌ی تاریک خود را بیش از پیش نمایان کرد. و ما از همان شب که تو رفتی دنیا را تاریک دیدیم. و به انتظار نشسته ایم که بازگردی. و دوباره با چهره ی نورانی خود جهانمان را روشن سازی. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
📝دلنوشته 🌷شهیدانِ عزیزم ، در این کشور، تمام خیابان ها و کوچه ها و میدان ها به نام شماست ولی دیگر کمتر کسی یادی از شما میکند... اینجا راه شما هدف شما اخلاص شما سبک زندگی شما اخلاقیات شما بی ادعایی شما سیره و روش شما و همه چیز شما رنگ باخته و فراموش شده عکس شما را می بینند و عکس شما عمل میکنند کجایید ای شهیدان خدایی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
و قسم به سربازانِ خط مقدمِ تو ... که کوفه نمی شود اینجا؛ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
کلام شهدا مُردن مومن باید مردن خدایی باشد انسان وقتی می‌میرد باید طوری زندگے کرده باشد ڪہ نه از ڪسی آزار ببیند و نه به ڪسی آزار برساند مردم از او راضی باشند. یاد عزیزش با صلوات 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽* جنگ که تمام شد خاکریز رزم را ترک نکرد هیچ، فرمانده یک خاکریز دیگه شد. از سال ۶۸ مرکز حفظ آثار دفاع مقدس کرمان را پایه‌ریزی کرد. کنگره شهدای استان های کرمان و سیستان و بلوچستان را تشکیل داد و گفت باید برای شهدا کتاب بنویسیم. تیم آقای سرهنگی را با بهترین نویسنده ها انتخاب کرد. آن سالها ۶۰ جلد کتاب برای شهدای لشکر ۴۱ ثارالله نوشته شد. خود حاجی با اینکه مشغله داشت ورق به ورق کتاب‌ها را خواند، تایید کرد و فرستاد برای چاپ. بعد هم افتاد دنبال راه‌اندازی موزه دفاع مقدس در کرمان. همه پیگیری‌ها با خودش بود. کلی زحمت کشید تا بالاخره روز افتتاح موزه رسید. باز هم سراغ یک کار زمین مانده دیگر رفت. موسسه‌ای تاسیس کرد تا اسناد جنگ از دست نرود. کنار جمع‌آوری فیلم‌ها و عکس‌های رزمندگان ترتیبی داد تا خاطراتشان هم گفته شود. راوی: سید مهدی میرتاج الدینی 📚: سلیمانی عزیز 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
Reza NarimaniReza Narimani - Baz Ye Salam Bedim.mp3
زمان: حجم: 10.39M
*﷽* 🥀باز یه سلام بدیم ،‌ برسه کربلا 🥀الهی این نسیم ، برسه کربلا 🎤بانفس: سید رضا نریمانی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
در محضر شهدا رزمندگان لشکر ثارالله سردار شهید علی ماهانی ‏روزی دیدم علی اقا مظلومانه ایستاده سرجاده و دو سه دستگاه بی سیم تعمیری هم همراهش است . هوا آنقدر گرم بود که در همان چند دقیقه که ایستادیم ، ‏انگار بدنمان را در گرما تفت دادند . گفتیم : « علی آقا ، ‏الحمدالله مخابرات که ماشین دارد ؛ به خصوص برای کارهای تعمیری ! چرا استفاده نمی کنی؟ خدا نکرده مریض می شوی . » ‏بدون اینکه بخواهداظهار وجودی بکند، ‏خیلی خودمانی و صمیمی گفت: «نیازی نیست اخوی. ما که وقت داریم،‌ سوار یکی از ماشینهای تو راهی می شویم. یک گردشی می کنیم ، ‏بنزین بیخودی هم دود نمی شود از بیت المال اسراف شود درود و سلام خدا بر شهدایی که اینگونه و تا این حد به فکر مسلمین بودند مرقد مطهر: گلزار شهدای کرمان 🎤راوی: حمید شفیعی همرزم 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
PTT-20201203-WA0128.opus
زمان: حجم: 392.8K
روایتگری شهدایی همسایه داری شهدا سردار شهید مهدی تهامی از سرداران والامقام شهرستان زرند _ کرمان 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
در محضر مادران شهدا دانشمند هسته ای شهید مصطفی احمدی‌روشن🌷 تعریف می کرد: «یک بار به اندازه کرایه اتوبوس پول تو جیبش نگه داشته بودم ولی اتوبوس نیومد. تا خونه خیلی فاصله بود. کلی ایستادم ولی اتوبوس نیومد، دعا خوندم تا اتوبوس بیاد و جا نمونم.» دعوایش کردم، گفتم: بچه! شما بهتر نبود یه خورده از پولاتو نگه می داشتی؟ گفت:« ولش کن. به هیچ چیزِ دنیا فکر نکن. به هیچ چیزش دل نبند.» بعد از شهادت، در محل کارش اعلام کردم: اگر کسی از مصطفی پول می خواد، بیاد بگیره. من با بستانکاری هایش کاری ندارم. از آن روز فقط آمدند، گفتند فلان قدر به ما داده و گفته قرض الحسنه است، ماهی فلان قدر پس بدین نرین وام بهره دار بگیرین. هیچ وقت نمی گذاشت پول هایش در بانک بماند از بانک وام هم نمی گرفت ربوی می دانست. 🎤 راوی: مادر شهید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
در محضر همسران شهدا باب الحوائج گلزار شهدای کرمان سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری🌷 عبدالمهدی به پدر و مادر خیلی احترام می گذاشت و علاقه وافر به آنها داشت. هرگز ایشان در جلوی پدر خواب نبود. یک روز که پدرشان برای خواب می خواستند منزلمان بیایند، عبدالمهدی خیلی خسته بود و می گفت: باید بنشینم و خوابم نبرد که اگر پدر آمد من جلوی ایشان خواب نباشم. پدر ایشان آمد و جای پدر را انداخت .پدر که خوابید بعداً عبدالمهدی خوابید. همیشه در مقابل پدر ومادر دو زانو می نشست و هرگز جلوی پدر و مادرشان پایش را دراز نمی کرد هر وقت به دیدن آنها می رفت دستشان را می بوسید و وقتی هم خداحافظی می کرد باز دست آنها را می بوسید. هیچ وقت جلوتر از پدر و مادرش راه نمی رفت و همیشه پشت سر آنها حرکت می کرد. در این سالهای زندگی مشترک هرگز ندیدم که زودتر از پدر و مادرش تو سفره دست دراز کند و غذا بخورد یاد یاران سفر کرده بخیر 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽* در محضر شهدا باب الحوائج گلزار شهدای کرمان سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری🌷 مسجد جامع می‌رفتیم برای دعای کمیل و ندبه. مساجد دیگر هم می‌رفتیم. اما آن شب در مسجد جامع بودیم. عبدالمهدی موقع دعا حال خوبی داشت. آن شب هم که دعاتمام شد در حال خودش بود. من بودم و او. یعنی راستش او بود و خدا! یا شاید هم فقط خدا بود! حال و هوای خاص عبدالمهدی برای من غیر قابل دسترسی بود. خودش ادامه داد: مثل کسی که توی دریای آرومی شناور باشه هستم... باز هم درک نکردم، نه دریا را و نه شناور بودن در آرامش را! البته این فهم او عجیب نبود؛ از همان دوران دبیرستان نماز شب را شروع کرده بود. با عشق خاصی هیئت می‌رفت، گوشه‌ای می‌نشست و با صدای گریه اش اشک دیگران را جاری می کرد. بعد از هیئت باز لبخند آرامشی می‌نشست گوشه ی لبش و می‌شد عبدالمهدی همیشگی. 📚: عبدالمهدی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
در محضر شهدا علمدار کمیل شهــید ابراهــیم هــادی🌷 باران شدیدی در تهـران باریده بود خیابان۱۷ شهـریور را آب گرفته بود چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگرخیابان بروند مانده بودند چه کنند همان موقع ابراهــیم از راه رسید پاچه شلوار را بالا زد با کـول کردن پیرمـردها آن ها را به طـرف دیگر خـــیابان بُرد ابراهیم از این کارها زیاد انجام میداد هـدفی جز شکستن نفـس خودش نداشت مخــصوصا زمانی که خـیلی بین بچـــه‌ها مطــرح بود! 📚کتاب سلام‌ بر ابراهیم 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin