*﷽*
درمحضرشهدا
يكى از دوستان مهدى كه در جبهه مجروح شده بود، پس مرخص شدن از بيمارستان به خانه ی ما آمد.
هوا خيلى سرد بود و ما هم مقدار كمى نفت در خانه داشتيم. دوست ايشان گفتند: چون شما كارگاه ريخته گرى داريد و در آن نفت وجود دارد، قدرى به من بدهيد.
ولى مهدی گفت: كارگاه مالِ بيت المال است و براى خانه نيست.
مقدار نفتى را كه داشتيم به دوستش داد و به من گفتند: لباس بپوشم و بچه ها را هم خوب بپوشانم تا سرما نخوريم.
📚: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ
#شهیدمهدی_هنرورباوجدان
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
درمکتب شهادت
درمحضرشهدا
حاج عباس همه چیز برایم میخرید ولی کادوی اولین سالی که برایم روز زن خرید از همه دلنشینتر بود!...
از فضای سبز یک شاخه گل کنده بود و جلوی در خانهمان آورد و با همان ابهت خاص خود روز زن را تبریک گفت و شاخه گل را به من داد...
حاج عباس همه چیز برایم میخرید و هر روزش روزِ مادر و روز زن بود
•••ولی الان تنها هدیهای که آرزویش را دارم،
دیدن روی ماه همسرم است•••💞
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#روز_زن_مبارک
#شهیدعباس_عبداللهی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#مکتب_حاج_قاسم
حدود سه سال پیش بود که سردار سلیمانی برای احوالپرسی از مادر
شهید مصطفی موحدیکرمانی به منزل این شهید بزرگوار رفت اما این مادر خانه نبود؛ حاج قاسم حدود نیم ساعت در کوچه منتظر رسیدن مادر شهید روی پا ایستاد.
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
بعد از شکست محاصره حلب، من خدمت حاج قاسم رسیدم و عرض کردم: بچه های توپ خانه خیلی زحمت کشیدند. آن ها شبانه روز بیدار بودند و کار می کردند. چند ماه هم هست خانه نرفته اند.
گفت: خب؟ چه کار باید بکنم؟
گفتم: حالا که به لطف خدا عملیات پیروز شده ، اگر امکان دارد، به این رزمندگان تشویقی بدهیم.
گفت: پیشنهادت چیست؟
گفتم: پنج نفر از بچه های توپ خانه را با همسرانشان بفرستیم کربلا.
گفت: این را بنویس بده به من.
سریع اطاعت امر کردم و نوشتم و دست حاجی دادم.
ایشان پایین نامه نوشت ده نفر از آقایانی که ایشان می گوید، با همسرانشان بروند کربلا.
من پنج نفر نوشتم، اما حاجی نوشت ده نفر!
🎤محمود چهار باغ
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
زمانی که موضوع ورود روسیه به نبرد با داعش در سوریه مطرح شد، قبل از اینکه من به مسکو بروم و با آقای پوتین رئیس جمهور روسیه دیدار کنم، حاج قاسم شخصا به دیدار او رفت...
این هنر حاج قاسم بود که توانست فضایی از آینده منطقه، جهان و حتی خود روسیه و تهدیدی به نام داعش را برای پوتین ترسیم کند و به تصویر بکشد و او را قانع کند که باید وارد کارزار جنگ با داعش شود...
در ابتدای کار، نظر روس ها بر این بود طراحی عملیات ها و فرماندهی میدان را خودشان به دست بگیرند و حاج قاسم نقش تامین کننده ی نیرو را داشته باشد، ولی ما نظرمان به عکس بود و به روس ها گفتیم شما پشتیبانی کننده هستید و فرماندهی میدان با حاج قاسم است.
در نهایت هم همان مسیری که ما مد نظرمان بود را ادامه دادیم و پیش رفتیم. رو س ها هم قبول کردند و پای کار آمدند.
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
در دمشق بودم که پیغام دادند به حماه حمله شده و خودت را به آن جا برسان...
خودم را به حماه رساندم و رفتم روی تل زین العابدین. حاج قاسم هم آنجا حضور داشت...
ژنرال های سوری هم اطراف حاجی حضور داشتند. آن ها در نهایت ادب و ارادت، متواضعانه چشم به حاج قاسم دوخته و منتظر بودند که ایشان چه می گوید...
ایشان خطاب به همه گفت: از امشب ابو حسین نیروهایش را می آورد و برای کمک و پشتیبانی از شما در این جا مستقر خواهد شد. محکم باشید و بجنگید. ان شاالله با ورود ابوحسین، حماه سقوط نخواهد کرد.
یکی از ژنرال ها برگشت و گفت: حاج قاسم! ما به شما و حرف هایت اعتماد داریم، اما ابو حسین باید بگوید می خواهد چه کار کند؟
حاجی رو کرد به من و گفت: بلند شو حماسی جوابش را بده.
ایستادم و بعد از بسم الله الرحمن الرحیم، با دست محکم به سینه کوبیدم و محکم گفتم: بنا به فرمان فرمانده ی عزیزم، از این به بعد حماه تهران من است.
بیان همین جمله، فرماندهان سوری را اقناع کرد و راضی شدند.
یادم هست پایان جلسه حاج قاسم با خنده به من گفت: عجب حرفی زدی ابو حسین!!
🎤سرداررحیم نوعی اقدم
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
در جریان عملیات آزادی سازی تکریت زمانی که ما به دو کیلومتری این شهر رسیدیم و شهر "دور" را آزاد کردیم، حاج قاسم برای بازدید از خط در منطقه حضور پیدا کرد و هدایت عملیات را بر عهده گرفت.
بعد از آمدن حاجی، نیروهای عراقی متوجه حضور او شدند. آن ها علاقه شدید و زائدالوصفی به حاج قاسم داشتند...
انبوهی از نیروها با ماشین و موتور و پیاده خودشان را رساندند و جمع شدند.
این تجمع نفرات باعث هوشیاری داعش شد. شاید نمی دانستند حاج قاسم به منطقه آمده، اما پر واضح بود که شخصیت مهمی به آنجا آمده است.
داعش اقدام به فرستادن یک خودروی انتحاری کرد...
ماشین به صدوپنجاه متری حاج قاسم رسیده بود و شاید ده یا پانزده ثانیه دیگر به ما می رسید و بعد هم انفجار.
درست در همین لحظه یک هلی کوپتر عراقی که از طریق بی سیم مطلع شده بود، در آسمان منطقه ظاهر شد و با موشک خودروی انتحاری داعش را هدف قرار داد و منفجرش کرد.
🎤علی عنابستانی
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
وقتی عکس ها و فیلم های حاج قاسم در خط مقدم در رسانه ها و شبکه های اجتماعی پخش شد، من با او صحبت کردم و گفتم: حاجی! این کار خطرناک است.
جواب داد: این بچه هایی که در خط مقدم و در خاک ریزهای اول هستند، جانشان را کف دستشان گرفته اند و آماده مرگ هستند.
من خجالت می کشم گوشی هایشان را بگیرم و بگویم از من عکس نگیرید که مثلا جان من به خطر می افتد.
🎤: سید حسن نصرالله
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
ما به همراه نیروهای حشدالشعبی در منطقه ای در شهر الانبار عراق در یک محدوده ی دو در سه کیلومتری گیر کرده و در محاصره داعش افتاده بودیم.
وضعیت به شدت سخت و وحشتناک شده بود...
طوری شده بود که تقریبا همه کار را تمام شده می دانستیم و حتی وصیت نامه هایمان را هم نوشتیم. خود من هم آن روز را روز آخر زندگی ام می دانستم و هرچه به ذهنم آمد را به عنوان وصیت روی کاغذ نوشتم...
تصمیم گرفتیم دم آخر پشت بی سیم فارسی صحبت کنیم. نمی دانم چه شد یکی از بچه ها همین طور اتفاقی در بی سیم گفت: من صدای حاج قاسم را شنیدم! حاج قاسم داره میاد!
حالا اشتباهی شنیده بود یا هر چیز دیگر، نمی دانم. من هم دنبال حرف او را گرفتم و پشت بی سیم گفتم: بچه ها! حاج قاسم داره میاد!!
این خبر بین بچه ها پیچید که حاج قاسم در راه است و دارد می آید.
داعش روی بی سیم ما شنود داشت. خدا شاهد است از زمانی که اسم حاج قاسم را پشت بی سیم بردیم وخبر از آمدنش دادیم، آتش دشمن به یک باره فروکش کرد. نه خمپاره ای آمد و نه گلوله ای شلیک شد.
تا چهار ساعت هیچ آتشی روی سرما ریخته نشد. مهمات رسید، محاصره شکست، نیروهای خودی سر رسیدند و خط آزاد شد.
🎤: حسین سهرابی
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
در مقطعی که آمریکایی ها در مسئله برجام به ایران نزدیک شده بودند، جلسه ای با حضور جان کری وزیر وقت خارجه امریکا و وزرای خارجه اعراب بر گزار شد.
طی جلسه، وزرای عرب شروع به نق زدن کردند.
وزیر خارجه سعودی، وزیر خارجه بحرین، کویت، امارات و بقیه هر کدام به نوبه خود به جان کری غر می زدند و حرفشان این بود که شما ما را به ایرانی ها فروخته اید.
در حین این صحبت ها، ناگهان جان کری عصبانی شد. او پوشه ای که دستش بود را محکم روی میز کوبید و خطاب به اعراب گفت: همه ی شما یک نفر مثل ژنرال قاسم سلیمانی ندارید که بیاید با تروریسم بجگند!
شما همه نشستید که آمریکایی ها یا ایرانی ها بروند برای شما خون بدهند!
کسی که امنیت را در کشورهای شما استرلیزه کرده و به شما حیات سیاسی بخشیده، ژنرال سلیمانی و ایران است.
تازه دارید به من انتقاد می کنید؟!
شما هر کدام تان باید بروید صد مدال به ژنرال سلیمانی بدهید که کشورهایتان را برای شما نگه داشته است.
🎤: یوسف بن علوی(وزیر خارجه عمان)
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
من و حسین پور جعفری که همراه همیشگی حاجی بود و با او شهید شد، بیشترین مدت را با حاجی بودیم. ما با حاجی همسایه بودیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم.
من بچه های ایشان را از کودکی می شناسم. آن ها به من عمو می گویند. زمانی که حاجی در ماموریت بود، کارهای خانواده ی ایشان را من انجام می دادم.
بچه های حاجی هیچ وقت از جایگاه پدرشان سوء استفاده نکردند. در رفت و آمدهایی که داشتیم، به عینه می دیدم که چقدر به حجاب اهمیت می دهند.
در میان فرزندان حاجی زینب شبیه ترین فرد به حاج قاسم است؛ هم در روحیه، هم در رفتار.
زینب خانم به زبان عربی و انگلیسی مسلط است؛ اما سرآمد آنها مادرشان است که یار واقعی ایشان به حساب می آمد، و با همراهی او حاج قاسم، حاج قاسم شد💞
با وجود تمام ماموریت ها و سختی های ناشی از دور بودن حاجی از خانواده، من یک بار ندیدم که همسر ایشان گله گذاری کند.
🎤: نصرالله جهانشاهی
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
چندین سال قبل، آتش اختلاف بین اقلیم کردستان عراق و ارتش این کشور بالا گرفت. فضا بسیار متشنج شد و طرفین در شرف یک جنگ وحشتناک قرار داشتند...
دو طرف آماده سرشاخ شدن بودند و عن قریب جنگ سختی در می گرفت. تصور ما در ایران این بود که جنگ سنگینی رخ خواهد داد.
در همان مقطع، حاج قاسم در عراق بود و به عنوان یک مستشار، نقطه نظرات خود را به طرفین ارائه می داد.
یک روز ما ساعت 8 صبح در دفتر مقام معظم رهبری جلسه داشتیم. هنوز جلسه شروع نشده بود که رئیس دفتر آقا گفت:
حاج قاسم سلیمانی پشت خط تلفن است. من بروم با ایشان صحبت کنم، برمی گردم خدمت شما.
وقتی آمد، با خوشحالی گفت: حاج قاسم خبر بسیار خوشی داد و گفت: مسئله ی اقلیم تمام شد!
تدابیر و سیاست ورزی سالم و پخته گی حاج قاسم منطقه را از یک جنگ خانمان سوز که صد در صد به نفع آمریکا و اسرائیل بود، نجات داد.
🎤عزت الله ضرغامی
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
چند روز بعد از شهادت حاج قاسم و دفن ایشان، یکی از علمای کرمان به من تلفن زد و گفت:
چند شب پیش من خواب سردار سلیمانی را دیدم. داخل اتاقی نشسته بودیم و درد و دل می کردیم.
او برگشت و گفت: نگران دخترم فاطمه هستم. نگفت نگران نرگس و زینب هستم،
گفت: نگران فاطمه هستم که غذا نمی خورد من برای او ناراحتم.
بعد از این تلفن، من با همسر حاج قاسم تماس گرفتم و گفتم: یکی از آقایان خواب دیده که حاجی نگران فاطمه است که غذا نمی خورد.
ایشان گفت: درست است. ما هرچه به او می گوییم فایده ندارد. من گوشی را می دهم فاطمه، شما به او بگوید.
من کمی با فاطمه خانم صحبت کردم. به اوتسلا دادم و گوشزد کردم و گفتم: ببین پدرت بر کار شما نظارت دارد.
🎤: حجت الاسلام علی شیرازی
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
قبل از چیدن لحد، دو پسر و دو برادر سردار به داخل قبر رفتند و بوسه ای بر کفن عزیزشان زدند.
بیست دقیقه مانده به طلوع آفتاب، مراسم تدفین به اتمام رسید. تازه آن موقع بود فهمیدم چه خاکی بر سرمان شده. برگشتم و حدود دو ساعت بالای قبر ذکر خواندم.
آن روز یاد گفتاری از حاج قاسم عزیز افتادم که وقتی برای خودش طلب عاقبت بخیری می کرد، می گفت: مرداری را وسط بیابان تصور کنید. این مردار اگر متعفن شود، اطراف خود را آزار نمی دهد؛ اما در باغی پر از گل که عطرهای خوشبو دارند، کوچکترین بوی تعفنی آزار دهنده است.
دور و بر من آدم های زیادی شهید شدند. من نماینده یک قشر پاک جامعه و وابسته به ایثارگرانم. اگر خدای ناکرده مشکلی در زندگی من به وجود بیاید، حکم همان تعفن کوچک در باغ پر از گل را دارد.
🎤: حاج محمود خالقی
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
من معمولا وقتی دارم چیزی می خوانم، تلویزیون را روی شبکه خبر بدون صدا می گذارم تا اگر خبر فوری را زیر نویس کردند، متوجه شوم.
جمعه 13 دی به وقت لبنان ساعت از دوازده شب گذشته بود. روی یکی از شبکه های ماهواره ای خبری فوری دیدم که نوشته بود: "شلیک موشک کاتیوشا به فرودگاه بغداد."
با خودم گفتم ممکن است؛ چرا که وضع در عراق متشنج بود. بعد از بمباران پایگاه های بسیج مردمی منطقه ی القائم توسط آمریکایی ها و سپس حوادث اطراف سفارت آمریکا در بغداد، تنش وجود داشت....
خبر فوری دیگری زیر نویس شد که آمریکایی ها ماشین های متعلق به بسیج مردمی را هدف قرار داده اند.
بلافاصله با برادران تماس گرفتم. کسانی که عنوان محافظ حاجی به دمشق می رفتند، از بچه هایی بودند که حفاظت من را هم به عهده دارند.
پرسیدم: هواپیما قرار بود چه ساعتی از دمشق پرواز کند؟
گفتند: ساعت شش. کمی آرام شدم.
گفتم با فرودگاه دمشق تماس بگیرید و بپرسید هواپیما چه ساعتی حرکت کرده؟
گفتند هواپیما با تاخیر و شب حرکت کرده است. همان لحظه مسئله برای من تمام شد و گفتم حاجی شهید شد🌷🕊
🎤: سید حسن نصرالله
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
آمریکایی ها در عملیات ترور حاج قاسم سلیمانی از مجموعه ای از امکانات استفاده کردند؛ چرا که آنها برخی از متغیرها مانند تعداد ماشین ها را از قبل نمی دانستند.
ما در حال رصد کردن آنها بودیم که تعداد زیادی هواپیما با مهمات سنگین بلند شد. این برای ما عجیب بود، نمی دانستیم برنامه شان چیست.
ما مشاهده کردیم هواپیماها بعد از بلند شدن شروع به سوختگیری کردند.
هواپیمای بدون سرنشین MQ9 بالای منطقه بود که از علی السالم کویت بلند شده بود.هلی کوپترها هم از پایگاه های داخلی عراق مانند التاجی و عین الاسد به پرواز در آمدند.
در بعضی از مقاطع، هواپیماهای F15 که در فاصله چهل پنجاه کیلومتری بغداد بودند، با سرعت حدود صدهزار کیلومتر خود را نزدیک به این نقطه در اطراف فرودگاه بغداد کردند و بعد دور شدند...
متوجه شدیم به هواپیمای MQ9 ماموریتی داده شده است...
اما نمی دانستیم برای حاج قاسم است. بعد که این گزاره ها را کنار هم گذاشتیم، متوجه شدیم حداقل چهار پایگاه در این عملیات مشارکت داشته اند.
🎤: سردار حاجی زاده
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
حاج قاسم در جریان جنگ 33 روزه ی جولای سال 2006 از تهران به دمشق آمد...
او می توانست در تهران بماند و جنگ را از آنجا دنبال کند...
اما حاج قاسم آمد و پافشاری کرد که بیایید پیش ما...
وقتی جلسه می گذاشتیم و می گفتیم چه کنیم یا تصمیم می گرفتیم که فلان کار را بکنیم یا فلان اقدام را عقب بیندازیم و این ها، حضور حاج قاسم برای ما یک کمک فکری بود.
قاعدتا اغلب بحث ها میان حاج قاسم و حاج عماد مغنیه و برادران دیگر صورت می گرفت و بعد نتیجه را پیش من می آوردند.
مثلا لحظه ای از جنگ نزدیک بود به مرحله ی موشک باران تل آویو برسیم، اما بعد از یک بحث مفصل و آرام این کار را نکردیم و معادله ای وضع کردیم و به دشمن گفتیم اگر بیروت را بزنید، ما هم تل آویو را می زنیم.
دشمن هم واقعا به این معادله تن داد و جرات نکرد بیروت را بزند.
🎤: سید حسن نصرالله
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
موقع شهادت حاج عماد مغنیه، حاج قاسم هم در دمشق بود. آن ها با هم از خانه خارج شده و با هم به فرودگاه رفته بودند. بعد حاج عماد به همان خانه برگشته بود، ولی قبل از آن که هواپیما بپرد، ماجرای شهادت رخ داد.
حاج قاسم به محل شهادت حاج عماد رفته بود و بعد آمد اینجا. من و او در ضاحیه با هم دیدار کردیم. به شدت ناراحت بود.
اولا به خاطر روابط ویژه ای که با حاج عماد داشت، ثانیا خودش را تا حدی مسئول می دانست.
حاج قاسم می گفت: اگر من به دمشق نمی آمدم، حاج عماد نه از بیروت به دمشق می آمد و نه در دمشق شهید می شد.
من دائما به او تسلا می دادم و می گفتم: حاجی این طور نیست، بالاخره که چی؟
آن ها در دمشق منتظر حاج عماد بودن...
شما نباید خودت را در این ماجرا مقصر بدانی.
🎤: سید حسن نصرالله
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
هیچ وقت احساس خستگی نمی کرد. همیشه مشغول بود. الحق خانواده ایشان هم کاملا همراهش بودند. در جریان جنگ 33 روزه نزدیک چهل روز در لبنان بود و به خانه نیامد. زمانی هم که به تهران آمد، در همان فرودگاه جلسه اش را برگزار کرد و باز به خانه نرفت. فقط تماس گرفت و چند دقیقه صحبت کرد. بعد هم دوباره به لبنان برگشت...
بعد از شهادتش آمدند منزلش را دیدند که چقدر ساده و محقرانه است.
فرمانده ای که این همه آوازه دارد و نه تنها مردم ایران، بلکه مردم خیلی از کشورهای مسلمان به او عشق می ورزیدند، باید چه زندگی ای داشته باشد؟
زمان جنگ هم که فرمانده لشکر بود، زندگی اش همین وضع را داشت.
ایشان یکی از اتاق های هتل فجر اهواز را که به خانواده های شهدا و فرماندهان اختصاص داشت را گرفته بود و خانمش به همراه دو فرزندی که در آن موقع داشت و مادر خانمش تا آخر جنگ در همین اتاق زندگی می کردند.
🎤: حجت الاسلام علی شیرازی
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#سخن_عشق
تا زمانی ڪه
چنگ بہ ریسمان الهـی و قرآن
و اهـل بیت رسول اللہ زدہ اید
و گوش بہ فرمان رهـبری هـستید
مطمئن باشید
چہ دشمن خارج از این مرز و بوم
و چہ دشمنان بہ ظاهـر دوست در داخل
هـیچ ڪاری از پیش نخواهـند برد
#شهـید_سید_مجتبی_هـاشمی
#فرمانده_گروه_فداییاناسلام
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
#روایت_عشق💌
#شهیدسعیدنصاری🌷
دور میز نشسته بودیم. زینب از آنجایی که بسیار وابسته به پدرش بود، اخمایش توی هم بود.
حسین هم لباس نظامی پوشیده بود. سردار سلیمانی دستی به شانه حسین کشید و پرسید: پسر کدام شهید هستید؟ گفت: پسر شهید انصاری.
رو به زینب کرد و خطاب به او گفت: دختر شهید انصاری!
زینب پرسید: سردار چی بر سر بابام آمده است؟واقعاً شهید شده! اگر شهید شده، پس پیکرش کجاست؟
سردار سلیمانی گفت: پدرت شهید شده، اما پیکرش همان جاست.
زینب گفت: خبری از پیکرش به من بدهید.
حاج قاسم گفت: من هم زینب دارم، میدانم زینبها خیلی باباییاند. سردار به قولش عمل کرد.
پیکر همسرم بازگشت.، چون داعش پیکر بیشتر شهدا را مثله میکرد و آتش میزد، تنها استخوان جمجمه و دندههایش برگشت.
#یاد_عزیزش_با_صلوات🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
زندگی شهدایی به سبک مسئول بی ادعا سردار دلها ، مخلص خدا ، عارف بالله
👈 درسی برای همه مسئولین که ادعای خدمت به مردم دارند
پیرمرد دو دستش را گرفته بود بالای سرش، تا زیر زانو توی آب ایستاده بود. آبی که کل زندگی اش را شسته بود و برده بود.
مدام میگفت: هیچ چیزی نمی خواهم اما عکس امام نباید خیس بشه.
هر کار میکردند از خانه اش بیرون برود بیرون نمی رفت. آب داشت پیشروی میکرد.
میگفتند: از خونت بیا بیرون آب داره میرسه خونت می ریزه روی سرت!
دست می کشید روی عکس امام.
می گفت: زمان جنگ دیدم تیرها میخورند کنار پاهامون ولی بهم نمیخورن همش از برکت این سید بود. تند عکس امام را میبوسید. حاجی تا زیر زانو رفت توی آب پیشش. دستش را گرفت و بوسید و گفت: قسمت می دهم به همین سید از این خونه بیا بیرون تا سیل بهت آسیبی نزده.
پیرمرد حاجی را بغل کرد، حاجی از آن مهلکه آوردش بیرون.
کل زندگی پیرمرد بین دستهایش بود.
بی خود خیال میکردیم زندگی اش را آب برده است.
📚:سلیمانی عزیز
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#در_مکتب_سردار_سلیمانی
یاران و همراهان سردار
👈 #سیره اخلاقی شهدا
احترام زیادی برای ما قائل بود. از ماموریت که برمی گشت بااین که فرصت بسیار کمی داشت ولی بلافاصله به منزل ما می آمد.
کنار من مینشست و دائم نوازشم می کرد. دست و پایم را میبوسید و به هر شکل محبت میکرد. تا جایی که یک وقت هایی سعی میکردم مانعش شوم.
این روزها خیلی سخت می گذرد. جای خالی شهروز خیلی دلتنگمان کرده، ولی هر بار که گریه می کنم بر مصیبت های اهل بیت (ع) گریه می کنم.
دلم می سوزد که پسرم را نمیبینم ولی داغ من در برابر مصیبت های بزرگ امام حسین (ع)و حضرت زینب (س) ذره ای در برابر دریاست.
به راه پسرم و شهادتش افتخار می کنم چون به خواسته ی قلبی اش رسید و به آرمانهایش پیوست.
🎤راوی: مادر شهید
📚: مجله فکه
#شهید_شهروزمظفری_نیا
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
خاطرات ماندگار سردار
پیرزن نفسی تازه میکند.چادرش رامی کشد روی صورتش. از دور می بینمش می روم سمتش.
اسم سردار هم ولایتی اش را که میشنود لبخند میزند. انگار که خستگی اش دَر میرود.
میگوید : همیشه اینجا میاد ، وقتی هم که می رسه معمولاً به همه سر میزنه.
اشاره میکند به گلدسته های مسجد میگوید : اینجا سخنرانی میکند.
می گویم کمکتون هم میکنه ؟
میگوید : بله ، عید ، برنج ، گوشت و قند و از این جور چیزها بین مردم تقسیم می کند.
سرش را می اندازد پایین.
-به ما که بی سرپرستیم یک بُن بیشتر می ده.
دست به دعا بر می دارد خدا را شکر که حاجی مارا تنها نمی گذارد.
👈کاش ما هم شویم رهرو راه حاج قاسم
📚 : سلیمانی عزیز
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
* ﷽*
لحظاتی در محضر سردار دلها♥️
#خاطرات_ماندگار_سردار
در پادگان منطقه حلب در حال آموزش بودیم که دیدیم دو تا ماشین کنار ما نگه داشتند.
حاج قاسم اولین نفر از اتومبیل پیاده شد. شروع کرد به احوال پرسی با نیروها.
بچه های فاطمیون هم با حاجی عکس یادگاری میگرفتند. من کمی دورتر ایستاده و مات چهره زیبای سردارم بودم.
چشمش به من خورد جثه من نسبت به بقیه ریزتر بود و از همه جوان تر بودم.
حاجی منو صدا زد گفت: بیا نزدیک
رفتم کنارش و دست نوازش روی صورتم کشید.
گفت: ماشالله با این سن و سال چطوری خودت رو رسوندی منطقه؟
فقط مات چهره نورانی و پرصلابتش شده بودم.
حاج قاسم نگاه خاصی به نیروهای فاطمیون داشت.
همانطور که بچه ها هم از صمیم قلب عاشقش بودند..
🎤راوی:حسن قناص (رزمنده فاطمیون)
#یاد_عزیزش_با_صلوات
#ما_ملت_امام_حسینیم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin