eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
127.2هزار عکس
141.9هزار ویدیو
217 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
✨شیطان هرروز به شکلی و رنگی درمی‌آید. گاهی در قالب سیاستمداران دنیازده در می‌آید‌ که هم وغم خود را،‌ منافع حزبی خود می‌دانند و برای رسیدن به منافع خود مردم بیچاره را فریب می‌دهند که با این و آن سازش کنیم تا دنیای مان بهتر شود. ننگ بر این دنیا که با سازش با شیطان به دست آید؛ ✨اگر هدف این بود پس چرا ائمه ما و پیامبر ما سازش نکردند. مگر حضرت رسول (ص) نفرمودند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذارند تا از رسالتم و هدفم دست‌بردارم هرگز چنین نخواهم کرد!؟ مگر ائمه ما همه در این راه به خاطر عدم سازش با شیطان خود را فدا نکردند؟ اصلاً مگر ما نیامدیم تا دنیا را فدای آخرت بکنیم؟ پس حالا چرا دارند ما را فریب می‌دهند‌ و آرمان‌هایمان را فدای دنیای خیالی می‌کنند!؟ زهی خیال باطل که همین دنیا هم با سازش و با استکبار آباد نمی‌شود. ✨مگر سیاست زده‌ها اعتقادی به آرمان‌های ابراهیم بت‌شکن زمان، خمینی کبیر، ندارند که این‌گونه مردم را خام تبلیغات دروغین خود می‌کنند!؟ در کجای اسلام داریم که جواب سیلی دشمن خنده است!؟ مگر خدای متعال در قرآن نفرموده «جاهد الکفار و المنافقین واغلظ علیهم». مگر نفرموده که اصحاب محمد (ص) نسبت به دشمنان سخت‌گیرند!؟ مگر نفرموده یهود و انصاری هرگز از شما راضی نمی‌شوند مگر اینکه تابع آن‌ها شوید!؟ اگر سخن خدا حق و صدق است، پس این‌ها ما را به کدامین اسلام راهنمایی می‌کنند!؟ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✨شیطان هرروز به شکلی و رنگی درمی‌آید. گاهی در قالب سیاستمداران دنیازده در می‌آید‌ که هم وغم خود را،‌ منافع حزبی خود می‌دانند و برای رسیدن به منافع خود مردم بیچاره را فریب می‌دهند که با این و آن سازش کنیم تا دنیای مان بهتر شود. ننگ بر این دنیا که با سازش با شیطان به دست آید؛ ✨اگر هدف این بود پس چرا ائمه ما و پیامبر ما سازش نکردند. مگر حضرت رسول (ص) نفرمودند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذارند تا از رسالتم و هدفم دست‌بردارم هرگز چنین نخواهم کرد!؟ مگر ائمه ما همه در این راه به خاطر عدم سازش با شیطان خود را فدا نکردند؟ اصلاً مگر ما نیامدیم تا دنیا را فدای آخرت بکنیم؟ پس حالا چرا دارند ما را فریب می‌دهند‌ و آرمان‌هایمان را فدای دنیای خیالی می‌کنند!؟ زهی خیال باطل که همین دنیا هم با سازش و با استکبار آباد نمی‌شود. ✨مگر سیاست زده‌ها اعتقادی به آرمان‌های ابراهیم بت‌شکن زمان، خمینی کبیر، ندارند که این‌گونه مردم را خام تبلیغات دروغین خود می‌کنند!؟ در کجای اسلام داریم که جواب سیلی دشمن خنده است!؟ مگر خدای متعال در قرآن نفرموده «جاهد الکفار و المنافقین واغلظ علیهم». مگر نفرموده که اصحاب محمد (ص) نسبت به دشمنان سخت‌گیرند!؟ مگر نفرموده یهود و انصاری هرگز از شما راضی نمی‌شوند مگر اینکه تابع آن‌ها شوید!؟ اگر سخن خدا حق و صدق است، پس این‌ها ما را به کدامین اسلام راهنمایی می‌کنند!؟ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✨جنگاور بود، چترباز بود، دوره‌هایی که یک رنجر باید ببیند را گذرانده بود، کلاه‌سبز بود. از خیلی سال قبل‌تر مسوول حوزه بسیج و مسوول آموزش ناصحین شد و همیشه خودش را سرباز رهبر می‌‎دانست. ✨قبلا یکبار به عراق رفته بود، اما آن موقع ماموریتش طولانی نبود. محسن درست است که پسرم بود، اما پشت و پناهم بود، روزی هم که آمد و گفت می‌خواهد به سوریه برود می‌دانستم این راه، شهادت دارد، خودم هم در دوران دفاع مقدس جبهه بودم، می‌دانستم شرایط جنگ چگونه است. البته این را هم قبول داشتم که شهادت نصیب هر کسی نمی‌شود و این‌هایی که امروز می‌بینید شهید شده‌اند، برگزیده هستند. ✨محسن خیلی دوست داشت حضرت آقا را از نزدیک ببیند و حتی در وصیتنامه‌اش هم نوشته بود که آرزو دارم آقا دست مبارکشان را روی سرم بکشند که قسمت نشد و البته آقا بعد از شهادتش سر مزار محسن آمد و چند دقیقه‌ای ایستادند. ✍ راوی: پدر شهید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✨ برادرم وقتی سوریه می رفت هیچ خبری از او نداشتیم. وقتی مطلع شدیم که خبر شهادتش را برای ما آوردند. ✨ برادرم اولین بار که رفت سال نود و دو بود، سه چهار ماهی به دنبال او گشتیم و پیدایش نکردیم تا اینکه خودش برگشت. به او گفتیم نمیگی مامان دق می کنه کجا بودی تا الان؟ فقط یک جمله گفت: بادمجون بم آفت نداره تهران بودم. ✨ ماه صفر که تمام شد دوباره عباس غیبش زد اینبار به خاطر تجربه قبلی گفتیم تهران رفته که یک دفعه خواهرم و برادرم استخوان درد شدیدی گرفتند و وسط همان بود که هفته عباس به مامانم زنگ زد گفت: من کربلام. ✨ مامانم به او گفت تو بدون اجازه من کربلا رفتی درسته؟ عباس هیچ جوابی نداد، فقط گفت مامان سلام بده روبروی حرمم. ✨ آخر هفته خبره شهادتش را به ما دادند، مادرم عصبانیتش خاموش شد و استخوان درد خواهر و برادرم خوب شد. خواهرم گفت: استخون استخونو خبر میکنه. ✍راوی: خواهر شهید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✨ هر روز ایمانش را تقویت می‌کرد، نمی‌گفت چون نماز، روزه و جهاد دارم ایمانم کامل است بلکه هر روز روی ایمانش کار می‌کرد و هر روز ایمان خود را کامل‌تر می‌کرد. اعتماد به خدا را به جای اعتماد به نفس در خودش تقویت می‌کرد و می‌گفت باید به خدا اعتماد داشته باشیم. ✨ حضور خدا را در زندگی حس کرده بود و توجه به خدا تبدیل به عشق واقعی شده بود و خود را در دامن خدا رها کرده بود. از حضور خدا در زندگی لذت می‌برد و خداوند جواب این اعتماد را خیلی زیبا داد و شهادت را روزی‌اش کرد که آرزویش بود. ✍ راوی:همسر شهید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✨ قرار بود در منطقه فلوجه پلی احداث کنند، چون ایشان در معماری و عمران سررشته‌ای داشت گفت: مسئولیت آن با من، می‌خواهم اثری از خودم به یادگار بگذارم. یک شب تا صبح کار کردند بعد برای نماز صبح و استراحت به محل استقرار خود برگشتند. ✨ بعد از چند ساعت دوباره به محل احداث پل رفتند. ساعت 7 یا 8 صبح به وقت ایران بود که دلم شور افتاد. به دخترم فاطمه گفتم: با بابا تماس بگیر ببین چه کار میکنه؟ تماس گرفت گفت: خوبم الان هم می‌خواهیم ادامه کار احداث پل را شروع کنیم. ✨ شما تلفن را قطع کن من 10 دقیقه دیگر تماس می‌گیرم. الان 3 سال از آن 10 دقیقه گذشته است. ظاهراً آن یکی، دو ساعتی که این‌ها برای نماز و استراحت رفته بودند، داعشی‌ها زیر ماشین‌آلات آن‌ها مواد منفجره کار گذاشته بودند. ✨ این‌ها هم بی‌خبر تا ماشین را روشن می‌کنند منفجر می‌شود. یعنی دو سه دقیقه قبل از شهادت من دلم شور افتاد، تماس گرفتیم و او داشت به سمت ماشین می‌رفت تا روشنش کند. دقیقاً ششم خردادماه بود. ✍ راوی: همسر شهید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✨حاج جاسم علاقه خاصی به مقتل خوانی داشت، من 30 سال است ظهر عاشورا مقتل خوانی می کنم، دفعه آخری كه من روی منبر مقتل می خواندم حاج جاسم پایین منبر نشسته بود، منقلب شده بود و به شدت گریه می كرد. ✨بعد از مراسم، حاج جاسم از من خواست كه او را برسانم و در راه به من گفت كه احتمال دارد به سوریه برود، گفتم تو با این سن و سال می خواهی بروی سوریه چه كار كنی؟ چند ماه از این قضیه گذشت، یك روز همسرش به من زنگ زد و گفت كه حاج جاسم رفت. ✨بعد از آن من نتوانستم با جاسم تماس بگیرم، 45 روز بعد برگشت، به دیدنش رفتم و با او صحبت كردم به خیال خودم وی را نصیحت كردم كه به خاطر زن و فرزندانش دیگر نرود، اما حاج جاسم تصمیم خودش را گرفته بود. ✨او تاكید كرد كه اگر قرار باشد من شهید نشوم در سوریه هم باشم این اتفاق نمی افتد، اگر هم قرار باشد از دنیا بروم همان بهتر كه در راه دفاع از حرم و با شهادت دار فانی را وداع گویم. ✍راوی: برادر شهید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✨ما تا ظهور آقا امام زمان(عج) به مبارزه ادامه می‌دهیم. حالا می‌خواهد سوریه و عراق باشد و یا جنگ با خود اسرائیل در فلسطین اشغالی باشد. هر جا ندای مظلومی بلند شود ما آنجاییم. هر جا که برای زمینه‌سازی ظهور آقا احتیاجی به ما باشد ما آنجاییم. ✨پس از همین حالا یاد بگیرید فقط نگویید مدافعان حرم. چون شکر خدا امروز حرم‌ها در امنیت است. ما زمینه ساز ظهوریم. این را به همه بگو ... ✍راوی : خواهر شهید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✨قشنگترین خاطره ای که از شهید دارم دو سال پیش به یاد گردان قدیمی که در زمان جنگ در آنجا خدمت میکردند از من خواستند که همراهیشان کنم و تجدید خاطره برایشان شود. ✨منم با جان دل پذیرفتم و به همراه ایشان رفتم. یاد و خاطر سال66 برایشان تداعی شده بود، اون منطقه خیلی به ایشان آرامش میداد. همان جا بود که دوباره خدا را قسم داد به خون شهدا که اگر لیاقت شهادت را داریم نصیب ما هم بشه، این منطقه در کرمانشاه چالابه قرار دارد نام گردان ایشان هم گردان حنین بود. ✨آری، سردار عزیز ما رفت و در آنجا در روستای طاموره با حاج مهدی قاسمی و شهید ایزدیار قهرمانانه جنگید، و در روز بیست و پنجم بهمن 94 به شهادت رسید و پیکرش به دست قلاده های تکفیری افتاد. ✍راوی : همسر شهید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✨به چند نکته توجه ویژه‌ای داشت، اول اینکه اعتقاد داشت دعا و عبادت وقتی موثر است که همراه با دلجویی از بندگان خدا و کمک به آن‌ها باشد. همیشه سعی می‌کرد کمک‌های مالی و غیرمالی به نیازمندان داشته باشد. در کنار نماز اول وقت، در حد ممکن عمل به متسحبات را هم داشت. ✨دوم اینکه دعا برای تعجیل ظهور امام زمان (عج) ورد زبانش بود. در این باره نیز مطالعات زیادی انجام می داد که کتاب‌ها را به عنوان یادگاری برای دخترمان نگه داشتم و در نهایت به امر ورزش اهمیت زیاد می داد. ✨در خصوص علت انجام این سه عمل، می‌گفت: «انجام و فهم این اعمال می‌تواند به سلامتی روحی و جسمی یک فرد کمک کند.» من نیز معتقدم توجه به این موارد کمک شایانی به ارتقای سطح جامعه خواهد داشت، زیرا اثرات فوق العاده‌‌ی این اعمال را در وجود همسرم دیدم... ✍راوی: همسر شهید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✨یک شب من را به روستایی به نام شبیشه در حمیدیه دعوت کردند، در آن منزل عکس‌های شهید را نصب کرده بودند، بعد از اتمام مجلس یکی از حضار آمد دست من را گرفت و گفت می‌خواهم دستت را ببوسم که من قبول نکردم...گفت شما پدر شهید عمار هستی؟ ✨گفتم بله، گفت باید به سیدعمار بگوییم البطل به معنی شیرمرد. او گفت در سوریه با پسرم بوده و با پیکر او به ایران برگشته. تعریف می‌کرد؛ کوچک‌ترین حرکتی که ما از دشمن می‌دیدیم و نزدیک به محاصره می‌شدیم با سیدعمار تماس می‌گرفتیم و او ما را نجات می‌داد، ✨او مسئول پرواز هواپیماهای بدون سرنشین بود و چند دقیقه بیشتر طول نمی‌کشید که هواپیماها به پرواز درمی‌آمد و دشمن را نابود می‌کرد. یک شب نزدیک بود که دشمن ما را اسیر کند ولی سیدعمار بود که ما را از اسارت نجات داد. ✍راوی: پدر شهید 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🕊 ✨خیلی دوست داشتیم حاج قاسم را ببینیم. تا اینکه خبر دادند قرار است حاجی به مصلای بابل بیاید و از ما دعوت کردند به دیدارش برویم. با پدر و مادر شوهرم و بچه ها رفتیم. وقتی نماز را خوانیدم سر میزهایی که گذاشته بودند نشستیم. همه خانواده شهدای مدافع حرم بودند. سردار سلیمانی سر هر میز چند دقیقه می نشست. ✨ به میز ما که رسید پرسید همسرتان کیست و کجا به شهادت رسیده؟ گفتم سید جلال حبیب الهی در درعا شهید شده و دوست صمیمی شهید بادپا بود. یکی از محافظانش در گوش حاج قاسم گفت او با بادپا بوده. سید جلال هنوز آن موقع پیکرش نیامده بود. ✨ از سردار پرسیدیم آیا پیکر شهید بادپا برگشته؟ گفت نه پیکر سید جلال چطور؟ گفتیم نه. حاج قاسم گفت: پیکر حسین بادپا بر نمی گردد. با تعجب پرسیدم چرا؟ گفت: چون در کرمان همه شهدا را خودم دفن می کنم. اما حسین دوست صمیمی من بود و می داند من دلش را ندارم او را خاک کنم برای همین پیکرش بر نخواهد گشت. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin