📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
🔴 #ذوالقرنین
ذوالقرنين كه خداوند تبارك و تعالى در قرآن نام برده است:
قالوا يا ذاالقرنين ان ياجوج و ماجوج مفسدون فى الارض(1)
شيخ صدوق داستانى جالبى را حكايت مىكند كه ذوالقرنين با لشگر فراوانى از بيابان عبور مىكرد مردى را ديد مشغول نماز است و به عظمت ذوالقرنين توجهى نكرد ذوالقرنين از بزرگى روح او تعجب كرد پس از تمام شدن نمازش به او گفت: چگونه با ديدن بزرگى دستگاه من نترسيدى و به حال تو تغيير پيدا نشد.
عرضه داشت: با كسى مشغول مناجات بودم كه قدرت و لشگرش بينهايت است ترسيدم از او منصرف شوم و به تو متوجه گردم از عنايتش محروم گردم و ديگر دعايم را اجابت ننمايد.
ذوالقرنين فرمود: اگر همراه من بيايى تمام خواستههايت را اجابت مىكنم پير مرد گفت: من حاضرم همه جا با تو باشم به شرط آن كه چهار چيز براى من ضمانت كنى:
اول: سلامتى كه دارم هيچ وقت مريض نشوم.
دوم: نعمتى كه دارم هميشه باشد زوال نداشته باشد.
سوم: قدرتى كه دارم پيرى در او ديده نشود.
چهارم: حياتى كه دارم مرگ نداشته باشد.
مرد گفت: پس من از كسى كه تمام امور در تحت قدرت او است دست بر نمىدارم و به شخص مثل خودم عاجز و محتاج است تكيه نمايم.
ذوالقرنين گفت: كدام مخلوق بر اينها توانا است
پير مرد گفت: پس من همراه آنم كه توانا است يعنى پيروى خدا مىروم(2).
ايمان هر چه قوى باشد بخدا نزديكتر مىشود گناه از ضعف ايمان است انسانى هست براى هزار تومان يك دروغ مىگويد انسان ديگرى است براى ده هزار تومان يك دروغ مىگويد...
اما شخصى هم پيدا مى شود يك ميليون هم بدهيد بلكه ميليونها نفع داشته باشد خلاف نمىگويد و مخالف امر خدا انجام نمىدهد يعنى: امر خدا را مهمتر از همه چيز مىداند مثل: ابوذر (رضى الله عنه) كه درباره آن گفته شده آسمان سايه نيفكند و زمين سنگينى را برنداشته از ابوذر راستگوتر اين عمل نيست مگر ايمان در حد اعلاء نسبت بخداوند تبارك و تعالى. .
1- سوره 18 آيه 94
آمالى شيخ صدوق ص 170