#طنزدرجبهه
بين نماز ظهر 📿و عصر كمي حرف زد. قرار بود فعلاً خودش بماند و بقيه را بفرستند خط. توجيههاش كه تمام شد و بلند شد كه برود،🚶 همه دنبالش راه افتادند. او هم شروع كرد به دويدن🏃 و جمعيت به دنبالش. آخر رفت توي يكي از ساختمانهاي🏠 دوكوهه قايم شد و ما جلوي در را گرفتيم. 😏
پيرمرد 🎅شصت ساله ای بود، ولي مثل بچهها بهانه ميگرفت كه «بايد حاجي رو ببينم. يه كاري دارم باهاش. » 😢
ميگفتيم «به ما بگو كار تو، ما انجام بديم.» 😊
ميگفت «نه. نميشه. دلم آروم نميشه. خودم بايد ببينمش.»😭 به احترام موهاي سفيدش گفتيم «بفرما! حاجي توي اون اتاقه.» 😊😊
حاجي را بغل گرفته بود و گونههاش را ميبوسيد. 😘😍بعد انگار بخواهد دل ما را بسوزاند، برگشت گفت «اين كارو ميگفتم. حالا شما چه جوري ميخواستين به جاي من انجامش بدين؟»😐😳😅😂😂
#سردارشهیدحاج_محمدابراهیم_همت
#یادش_باصلوات
#الله_اڪبر
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin