...🪴
شهید سعید ابوالاحرار تازه از جبهه برگشته بود، برای اعزام مجدد به بسیج آمده بود. در آن اعزام، مشکلی پیش آمد که نیروها مجبور شدند حدود 48 ساعت در بسیج بمانند تا هماهنگیهای اعزام گروه آنها انجام شود. سعید خیلی کم با کسی صمیمی و اُخت میشد. اما در همین دو روزی که آنجا بود "کریم فولادفر " را پیدا کرد. اولینبار بود که همدیگر را میدیدند. اما سعید علاقه و محبت عجیبی نسبت به کریم پیدا کرد، به حدی که وقتی راه میرفتند، کنار هم شانهبهشانه هم، حتی دست در گردن هم راه میرفتند. انگار با هم رفاقتی دیرین دارند.
اُنس عجیبی بین این دو ایجاد شده بود، یک حالت دلدادگی که برای من که چندین سال بود با سعید آشنا بودم خیلی عجیب و ندیده بود. فقط میدانستم سعید یک پله بالاتر از ما را میدید و خوب و سریع افرادی را که هم سنخ خودش بودند را پیدا میکرد. این راز برای من بود، تا زمانی که شنیدم هر دو با هم با یک خمپاره شهید شدهاند و قبرهایشان شانهبهشانه هم، چسبیده هم برای ابد قرار گرفت.
#شهید_محمدکریم_فولادفر
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin