﷽
• بعد از شهادت محمود یک روز به علت کار در زمین روستا خسته و مانده برگشتم خانه که استراحت کنم. از قضا مهمان آمده بود و نتوانستم زود بخوابم. دیگر تا بخوابم دیر وقت شد و باعث شد #نماز صبحم قضا شود.
• بیدار که شدم نمازم را خواندم و دوباره رفتم روستا مشغول کار در زمین بودم که عباس از رفقای مشترک من و #محمود که در عملیات جعفر طیار در #خانطومان با ما بود، با من تماس گرفت.
• بعد از احوال پرسی گفت: حاجی! راستش موضوعی هست که روی گفتنش را به شما ندارم! از او خواستم راحت باشد و مطلبش را بگوید.
گفت: دیشب خواب محمود را دیدم. به من گفت: «به * بگو هیچ وقت نگذارد نماز صبحش قضا شود!»
• با شنیدن حرف های عباس پاهایم سست شد و روی پاهایم نشستم. دو ساعت همانجا نشسته بودم. دیگر نتوانستم به کارهایم ادامه دهم. برایم یقین شده بود که محمود #زنده است و کنار ما بر کارها و اعمالم #ناظر است...
📚منبع: #کتاب_شهید_عزیز "مجموعه خاطرات شهید رادمهر"
شهید مدافع حرم #محمودرادمهر
#نماز_اول_وقت
#شهیدان_زنده_اند
🥀 محل شهادت خانطومان
🌷 مزار شهید: مازندران، ساری، گلزار شهدای ملا مجدالدین
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
🥀فردا شهادتش فهمیدیم چه گوهری از دست دادیم ... ♥️ #شهید_محمود_رادمهر 🔭 #دیدبان_لشکر #نابغه #نخبه_
✌️ #فرمانده_محمود_رادمهر
📌 محمود در محل دیده بانی مستقر بود و مشغول هماهنگی كل آتش خودی بود. ما هم از مرکز فرماندهی مشغول کنترل میدان بودیم. حوالی ساعت سه بعدازظهر بود که تکفیری ها تک سنگینی را شروع کردند. وجب به وجب خاک خان طومان را می زدند. حدود ساعت ۳:۳۰ بود که تکفیری ها محل دیده بانی زندند.
📌 محمود با چند نفر دیگر تلوتلوخوران از محل دیده بانی خارجی به طرف عقب راه افتادند. ظاهرا به خاطر ریخته شدن آجرپاره های ساختمان محل دیده بانی روی سرشان تعادلشان به هم خورده بود. شاید هم ترکش خورده بودند. به هر حال محمود تلوتلوخوران خودش را به یکی از ساختمان ها که برخی اسناد، اوراق و نقشه های اطلاعاتی در آن بود، رساند تا اطلاعات موجود را از بین ببرد.
📌 بعد از ورود محمود بود که ساختمان محاصره شد. هرچه هم به محمود بی سیم می زدیم که خودش را زودتر از آن ساختمان خارج کند، جوابی نیامد... [شهید]سیدجواد اسدی با دیدن این صحنه دوید تا به محمود کمک کند که در حین ورود به ساختمان تیر خورد و به شهادت رسید.
📌 آنجایی که سید جواد افتاده بود، دقیقا در تیررس تک تیرانداز تکفیری ها بود. دقایقی بعد از شهادت سید جواد، محمود داشت از ساختمان خارج می شد که با جنازه سیدجواد روبه رو می شود. با بی سیم موضوع شهادت سیدجواد را اطلاع می دهد. صدای محمود را که از بی سیم شنیدم، گوشی را برداشتم و پشت سرهم صدایش زدم: محمود، محمود؛ رضا! محمود؛ محمود، رضا!
📌 میخواستم به او بگویم که از آن نقطه خودش را دور کند. مدام صدایش میزدم و او جواب نمیداد. آخرش هم هیچ جوابی از او نشنیدیم و فردا متوجه شدیم که چه گوهری را از دست داده ایم...
📒منبع : #کتاب_شهید_عزیز "مجموعه خاطرات شهید رادمهر" | به روایت سردار رستمیان ، فرمانده وقت لشکر۲۵کربلا .
♥️ #شهید_محمود_رادمهر
🔭 #فرمانده #نخبه #نابغه
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🔹 من از زمان و مکان شهادتم خبر دارم ...!
▫️یک بار که خیلی نگرانش شده بودم، چند بار به رضایی و صالحی بی سیم زدم که مراقب #محمود باشند. خبر نگرانیام به محمود رسید و یک بار که در #دیده_بانی پشت دوربین بودم آمد سراغم و گفت:
«می خواهم یک چیزی به تو بگویم و آن این است که این قدر نگرانم نباش، من در این مأموریت اتفاقی برایم نمی افتد. این مطلب پیش خودمان بماند. من زمان و مکان شهادت خودم را میدانم. حتی می دانم که چطوری به شهادت می رسم. خیلی از اتفاقاتی که در شهادتم می افتد را دقیقا میدانم».
▫️ آن لحظات انگاردهانم بسته مانده بود و مَنی که در این مواقع سمج میشدم و حرف میکشیدم، سکوت کرده بودم و فقط گوش میدادم...
📒منبع : #کتاب_شهید_عزیز "مجموعه خاطرات شهید رادمهر" | به روایت همرزم و دوست صمیمی شهید ...
♥️ #شهید_محمود_رادمهر
#همه_چی_خدا #عارف_بالله
#نخبه_نظامی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
♥️ شهید رادمهر ، ضامن آهو ...!
🔹در مأموریتی که به جنوب رفته بودیم. باید منطقهای را شناسایی میکردیم؛ آن منطقه کوهستانی بود و اطراف ما پر بود از کوه و صخره . مسیری را رفتیم و دوباره از همان مسیر برگشتیم. در راه برگشت چشمم به یک خانواده کوچک #آهو افتاد.
🔹 یک آهوی نر، یک آهوی ماده و یک بچه آهو در فاصله ۲۰ متری ما ایستاده بودند و به ما نگاه میکردند. هوس شکار به ذهنم افتاد. سریع اسلحه را برداشتم تا يكیشان را شکار کنم. تا اسلحه را برداشتم، #محمود جلویم را گرفت!
🔹 گفت : دلت می آید اینها را شکار کنی!؟ قدرت خدا را ببین، از ما نترسیدند! کدام را می خواهی بزنی؟ مادر را جلوی پدر و بچه یا پدر را جلوی مادر و بچه، یا بچه را جلوی چشم پدر و مادر؟! مگر نمیدانی #امام_رضا_علیه_السلام ضامن آهوشد؟!
🔹 یک لحظه با جملات #محمود مو براندامم سیخ شد! نگاهی به محمود انداختم و دوباره به خانواده آهوها نگاه کردم. جالب بود و عجیب ! آهو ها کمی بالاتر رفته بودند و همچنان به ما نگاه می کردند. دوباره محمود نفسی تازه کرد و گفت: «ما که به گوشتشان نیازی نداریم، سازمان دارد غذای ما را میدهد. اگر شکارشان میکردی قید رفاقت چندین ساله ام با تو را می زدم !».
📚منبع : #کتاب_شهید_عزیز "مجموعه خاطرات شهید رادمهر" به روایت همرزم شهید ...
♥️ #شهید_محمود_رادمهر
#ولادت_امام_رضا
#یا_ضامن_آهو
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
👊 منُ فرار ...!
•قبل از ماموریت اخرش به سوریه پایش
در فوتبال شکسته بود! برای اینکه زودتــر
برود سوریه، زودتــر از موعد گچ پایش را
در آورد. کمی می لنگید. اصرار می کـــردم
برود عصــا بگیرد. قبول نمی کرد. ته دلـــم
فـــکرش را هم نــمی کردم با این پا بـــرود
مأموریت!
•خوشحــال بودم که به مأموریت نمی رود.
اما محمـود می گفت: «خـــانم، تو دعـــا کن
هرچه خیر هست خدا همان را انجام دهد».
گفتم: «آخـــرتو چطـــوری می خواهـی توی
درگیری با این پایت فرار کنی؟»
•خندید و گفت: «مـــگر من می خواهم فرار
کنـــم؟ آن قـــدر می جنگـــم تا با دست پـــر
برگردم! من و فـــرار؟!».
❤️ #شهید_محمود_رادمهر
#اخلاص #ساده_زیستی
#ورزش
📒منبع : #کتاب_شهید_عزیز
"مجموعه خاطرات شهید رادمهر"
| به روایت همسر شهید.
📸 تصویری از علی آقا و محمد آقا در حال نقاشی کشیدن روی گچ پای بابا محمود 😍
●پ.ن : ساده زیستی شهید رو
در وسایل منزلشون مشاهده کنید.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بزارید👇
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
❌برخورد با بی حجابی ...
•بحث صله رحم پیش آمده بود و با محمود داشتیم صحبت میکردیم. در میان اقوام ما افرادی بودند که حجاب را رعایت نمیکردند و به همین خاطر با آنها قطع رابطه کرده بودم. اعتقادم این بود که رفت و آمد من با آنها به معنی تأیید بی حجابی شان است.
• این را که به محمود ،گفتم، مخالفت کرد و گفت: «توی فامیلهای ما هم چنین افرادی هستند؛ ولی من هیچ وقت رفت و آمدم را با آنها ترک نکردم. شاید با حضورم حتی به مقدار کم، بتوانم روی رفتار غلط آنها تأثیر
مثبتی بگذارم ...
منبع : #کتاب_شهید_عزیز "مجموعه خاطرات شهید رادمهر" به روایت همرزم شهید ...
♥️ #شهید_محمود_رادمهر
#امر_به_معروف
#حجاب
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin