#سرما_و_اورکت
سال 1362 در قلاجه بوديم و هوا خيلي سرد بود. رفتيم تمام اورکتهايي را که تو دوکوهه داشتيم برداشتيم آورديم داديم به بچهها. حاج_همت آمد. داشت مثل بيد ميلرزيد😬. گفتم:«اورکت داريم، بدهم تنت ميکني؟»
گفت:«هروقت ديدم همه تنشان هست، من هم تنم ميکنم😊 تا آنجا نديدم اورکت تنش کند ميلرزيد و ميخنديد».😃
#حاج_ابراهیم_همت
#فرمانده_لشکر۲۷محمدرسولالله🌹
#بسم_الله_قاصم_الجبارین👇
🔊eitaa.com/Besmellah_ghasm_jabbarin
یک استاد دانشگاه مےگفت : شبی در خواب شهید همت را دیدم . با موتور تریل آمد به من گفت : بپر بالا .
از کوچه ها و خیابان ها که گذشتیم ، به در یک خانه رسیدیم . و بعد از خواب پریدم ...
به اطرافیان گفتم به نظر شما تفسیر این خواب چیست ؟ گفتند : آدرس خانه را بلدی ؟ گفتم : بله . گفتند معلوم است ، حاج ابراهیم گفته آنجا بروی .
خودم را به در آن خانه رساندم . در زدم . پسر جوانی دم در آمد . گفتم : شما با #حاج_ابراهیم_همت کاری داشتی ؟ یک دفعه رنگش عوض شد و شروع به گریه کرد .
👈رفتیم داخل و گفت : چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم . داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم ، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت .
گفتم : می گن شماها زنده اید ، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه . الآن هم شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید.✨
📚 برگرفته از کتاب «شهیدان زندهاند»
#شهید_ابراهیم_همت
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🌿⃟🌸___سردار💕 دلها___🌿⃟🌸
🌍 #انتشار_حداکثری_با_شما
✍ #بسم_الله_قاصم_الجبارین
📲 @Besmellah_ghasm_jabbarin