eitaa logo
شهید محمودرضا بیضائی
282 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
18 فایل
شهید محمودرضا بیضائی ولادت زمینی: 1360/09/18 ولادت آسمانی: 1392/10/29 محل شهادت: قاسمیه جنوب شرقی دمشق. بر اثر اصابت ترکش. مزار شریف: تبریز گلزارشهدای وادی رحمت. بلوک۱۱ ردیف۶ شماره۱ ادمین: @Beyzai_mahmoud
مشاهده در ایتا
دانلود
📆 🔆امروز ۲۹ تیر ۹۹ مصادف است با ۲۷ ذی القعده 📿ذکر روز یک شنبه : یا ذَالجَلالِ وَالاِکرم ذکر این روز موجب فتح و نصرت می شود( صد مرتبه) 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات @Beyzai_ChanneL
🌷🌷🌷🌷 پرسید: «ناراحت می شی برم جبهه؟ 🤔 (چون قبل از تولد بچه بود: روزهای آخر حملم بود)🤰 گفتم: آره😕، امّا نمی خوام مزاحمت بشوم! رفت و دو روز بعد هادی به دنیا آمد🤱. بعد که برگشت بوسیدش و اسمش را گذاشت "هادی". پرسیدم: دوستش داری؟ 😊گفت: «مادرش را بیشتر دوست دارم.»😍 🌷🌷🌷🌷🌷 هیچ وقت به من نگفت برای شهادتم دعا کن. می گفت: لزومی نداره آدم به همسرش از این حرفها بزنه. [زیرا نمی خواست حرفی بزند که همسرش را ناراحت کند]. گفتم: می دونم برای شهادتت زیاد دعا می کنی🤲. اگر منو دوست داری دعا کن با هم شهید بشیم🙏، از شما که چیزی کم نمی شه؟ گفت: «دنیا حالا حالاها با تو کار داره.» گفتم: بعد از تو سخت می گذره.😢 گفت: دنیا زندان مؤمن است.😔 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 هادی و حسین، 2 فرزند کوچکمان👦👦، دعوایشان شده بود، موهای هم را می کشیدند، گفت: «آماده شان کن ببرمشان بیرون.» 🤔یک ساعت بعد که آمد، دیدم سَرِ دو تای آنها را کچل کرده است😳. گفت: نمی خواهم [من که نیستم و در جبهه هستم] تو حرص بخوری!؟»😊😇 🌷🌷🌷🌷🌷 @Beyzai_ChanneL
هُوَ مَعَکُم أَینَ ما کُنتُم با شماست هر کجا که باشید🙂 ٤ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @Beyzai_ChanneL
کارت زرد سیما/امین حیایی و رویا نونهالی تذکر گرفتند 🔹امین حیایی و رویا نونهالی، دو بازیگر سینما و تلویزیون که در میان گروه داوران برنامه «عصر جدید» نیز حضور دارند به دلیل بازنشر هشتگ "اعدام نکنید" از سوی شبکه سوم سیما گرفته و مجبور به حذف پست‌های خود شدند. 🔸پیش از این نیز برنامه دورهمی با حضور امیر آقایی، بازیگر مطرح سینما به دلیل استفاده این بازیگر از هشتگ مورد اشاره در پست های اینستاگرامی، از کنداکتور صدا و سیما حذف شده بود. 🔻پ ن: راه درست برخورد با سلبریتی‌هایی که هم سر سفره بیت‌المال هستند و هم به نظام لگد می‌زنند همین است... @Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
✍️ #دمشق_شهر_عشق #قسمت_بیستم 💠 اشکم تمام نمی‌شد و با نفس‌هایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم :«
✍️ 💠 کنار حوض میان حیاط صورتم را شست، در آغوشش مرا تا اتاق کشاند و پرده را کشید تا راحت باشم و ظاهراً دختری در خانه نداشت که با عذر تقصیر خواست :«لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیس!» از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید :«تا تو اینا رو بپوشی، شام رو می‌کشم!» و رفت و نمی‌دانست از پهلو هر حرکت چه دردی برایم دارد که با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم. 💠 مصطفی پایین اتاق نشسته بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را جمع کرد و خواست حرفی بزند که مادرش صدایمان کرد :«بفرمایید!» شش ماه بود سعد غذای آماده از بیرون می‌خرید و عطر دستپخت او مثل رایحه دستان بود که دخترانه پای سفره نشستم و باز از گلوی خشکم یک لقمه پایین نمی‌رفت. 💠 مصطفی می‌دید دستانم هنوز برای گرفتن قاشق می‌لرزد و ندیده حس می‌کرد چه بلایی سرم آمده که کلافه با غذا بازی می‌کرد. احساس می‌کردم حرفی در دلش مانده که تا سفره جمع شد و مادرش به آشپزخانه رفت، از همان سمت اتاق آهسته صدایم کرد :«خواهرم!» 💠 نگاهم تا چشمانش رفت و او نمی‌خواست دیدن این چهره شکسته دوباره زخم را بشکافد که سر به زیر زمزمه کرد :«من نمی‌خوام شما رو کنم، شما تو این خونه آزادید!» و از نبض نفس‌هایش پیدا بود ترسی به تنش افتاده که صدایش بیشتر گرفت :«شاید اونا هنوز دنبالتون باشن، خواهش می‌کنم هر کاری داشتید یا هر جا خواستید برید، به من بگید!» از پژواک پریشانی‌اش ترسیدم، فهمیدم این کابووس هنوز تمام نشده و تمام تنم از درد و خستگی خمیازه می‌کشید که با در بستر خواب خزیدم و از طنین بیدار شدم. 💠 هنگامه رسیده و من دیگر زینب بودم که به عزم از جا بلند شدم. سال‌ها بود به سجده نرفته بودم، از خدا خجالت می‌کشیدم و می‌ترسیدم نمازم را نپذیرد که از شرم و وحشت سرنوشتم گلویم از گریه پُر شده و چشمانم بی‌دریغ می‌بارید. نمازم که تمام شد از پنجره اتاق دیدم مصطفی در تاریک و روشن هوا با متانت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت. در این خانه دلم می‌خواست دوباره بخوابم اما درد پهلو امانم را بریده و دیگر خوابم نمی‌برد که میان بستر از درد دست و پا می‌زدم. 💠 آفتاب بالا آمده و توان تکان خوردن نداشتم، از درد روی پهلویم کز کرده و بی‌اختیار گریه می‌کردم که دوباره در حیاط به هم خورد و پس از چند لحظه صدای مصطفی دلم را سمت خودش کشید :«مامان صداش کنید، باید باهاش حرف بزنم!» دستم به پهلو مانده و قلبم دوباره به تپش افتاده بود، چند ضربه به در اتاق خورد و صدای مادر مصطفی را شنیدم :«بیداری دخترم؟» شالم را با یک دست مرتب کردم و تا خواستم بلند شوم، در اتاق باز شد. 💠 خطوط صورتم همه از درد در هم رفته و از نگاهم ناله می‌بارید که زن بیچاره مات چشمان خیسم ماند و مصطفی تمام شده بود که جلو نیامد و دستپاچه صدا رساند :«می‌تونم بیام تو؟» پتو را روی پاهایم کشیدم و با صدای ضعیفم پاسخ دادم :«بفرمایید!» و او بلافاصله داخل اتاق شد. دل زن پیش من مانده و از اضطرار نگاه مصطفی می‌فهمید خبری شده که چند لحظه مکث کرد و سپس بی‌هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت. 💠 مصطفی مقابل در روی زمین نشست، انگشتانش را به هم فشار می‌داد و دل من در قفس سینه بال بال می‌زد که مستقیم نگاهم کرد و بی‌مقدمه پرسید :«شما شوهرتون رو دوست دارید؟» طوری نفس نفس می‌زد که قفسه سینه‌اش می‌لرزید و سوالش دلم را خالی کرده بود که به لکنت افتادم :«ازش خبری دارید؟» 💠 از خشکی چشمان و تلخی کلامش حس می‌کردم به گریه‌هایم کرده و او حواسش به حالم نبود که دوباره پاپیچم شد :«دوسش دارید؟» دیگر درد پهلو فراموشم شده و طوری با تندی سوال می‌کرد که خودم برای شدن پیش‌دستی کردم :«من امروز از اینجا میرم!» 💠 چشمانش درهم شکست و من دیگر نمی‌خواستم سعد شوم که با بغضی قسمش دادم :«تورو خدا دیگه منو برنگردونید پیش سعد! من همین الان از اینجا میرم!» یک دستم را کف زمین قرار دادم تا بتوانم برخیزم و فریاد مصطفی دلم را به زمین کوبید :«کجا می‌خواید برید؟» شیشه محبتی که از او در دلم ساخته بودم شکست و او از حرفم تمام وجودش در هم شکسته بود که دلم را به محکمه کشید :«من کی از رفتن حرف زدم؟»... ✍️نویسنده: @Beyzai_ChanneL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلار از ۲۵ هزارتومان هم گذشت. مشکل کجاست؟؟!! حسن روحانی کارشناس برتر اقتصاد پاسخ می دهد... @Beyzai_ChanneL
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبتهای دختر شهید مدافع حرم😔💔 ✨نمیگذریم از دختری که با بی حجابی روی خون پدران ما پا میگذارد @Beyzai_ChanneL
🕊 رفاقت گاهی اشکه گاهی خونه رفاقت گاهی از جنس جنونه یه وقتایی تموم دین و دنیا برای آدمای بی‌نشونه 🕊 🖌 @Beyzai_ChanneL
خُمپاره آمَد صاف خورد کنارِ سنگر.. گفت: بر مُحَمَد و آلِ مُحَمَد صَلَوات... ✨ نِگاهش کردم، 🌱 انگار هیچ چیز نِمی توانست تِکانش بدهد... دِلم ازین ایمان ها می خواهَد :) ❤️ 💞 📿 @Beyzai_ChanneL
🔴دم خروس ...... کانال منتسب به سازمان مجاهدین خلق یا همان منافقین قدیم در انعکاس خبر جنجالی جشن تولد بهشت زهرا ،عکس حناچی شهردار تهران رو حذف کرده..... برادر حناچی عضو مرکزی این سازمان تروریستی است . حناچی علیرغم عضویت افراد درجه ۱ خانواده اش در سازمان تروریستی مجاهدین خلق با حمایت منافقین جدید ( اصلاحطلبان و غربگرایان ) بعد از نجفی قاتل شهردار تهران شد..... @Beyzai_ChanneL