شهید محمودرضا بیضائی
#مادرانه #دیدار #شهدا
إنا لله و إنا إلیه راجعون
مادر شهیدان #رسول و #مصطفی_ردانی_پور در سن ۹۶ سالگی پس
از تحمل ۳۵ سال چشم انتظاری
به فرزندان شهیدش پیوست.
پیکر پاک این مادر والامقام، سه شنبه مورخ ۲۶تیرماه در گلستان شهدا اصفهان #تشییع و #خاکسپاری میگردد
ضمناً طبق #وصیت این مادر گرانقدر و فرمایش مقام معظم رهبری #امام_خامنهای پیکر ایشون، در مزار یاد بود #شهیدجاویدالأثر_مصطفی_ردانیپور به خاک سپرده میشود
@Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
﴾﷽﴿
#پست_مشترک
#شهید_رسول_خلیلی
#شهیدروح_الله_قربانی
قسمتی از کتاب #دلتنگ_نباش به مناسبت شهادت شهید رسول خلیلی :
بیستوهفتم آبانماه روحالله مانند روزهای دیگر به دانشکده رفته بود. از صبح کارهایش را بر طبق روال همیشه انجام داد و ظهر همراه مهران به سالن غذاخوری رفتند. وقتی وارد سالن شدند، گرم صحبت بودند که عکسی روی دیوار نظر روحالله را به خود جلب کرد. وسط حرفش پرید و گفت: «مهران یه لحظه صبر کن!»
ـ چی شده؟
روحالله بهسمت عکس روی دیوار رفت. همان طور که به عکس اشاره میکرد، خندید و گفت: «اینجا رو نگاه کن. زده #شهید_محمدحسن_خلیلی . اینکه محمدحسن نیست، این رسوله، دوستمه، میشناسمش!»
مهران با تعجب به او نگاه میکرد. هنوز حرفی نزده بود که روحالله گفت: «خب حالا چرا زده شهید؟ نکنه واقعاً شهید شده؟ این رسوله نه محمدحسن؛ اما عکس خودشه.»
بعد با ترسی که از چشمانش میبارید، به مهران خیره شد.
ـ نکنه واقعاً #رسول شهید شده؟ بیچاره میشم.
مهران همچنان در سکوت به او خیره شده بود و چیزی نمیگفت. نمیدانست باید چه عکسالعملی نشان بدهد. روحالله غذایش را گرفت و سر میز نشست، اما یک قاشق هم نخورد. به یک نقطه خیره شده بود و با غذایش بازی میکرد.
مهران چند بار صدایش کرد.
- کجایی داداش؟ چرا غذات رو نمیخوری؟
روحالله که با صدای او به خودش آمد، از سر میز بلند شد و گفت: «اصلاً اشتهام کور شد، میرم یه پرسوجو کنم ببینم خبر صحت داره یا نه.»
این را گفت و از سالن غذاخوری رفت بیرون. چند دقیقه بعد مهران رفت سراغش، نگران حالش بود. وقتی به اتاقش رفت، دید که روحالله اشکهایش را پاک میکند.
از حالوروزش پیدا بود که خیلی ناراحت است. رفت کنارش نشست و گفت: «چی شد؟ پرسیدی؟»
روحالله سرش را بهنشانۀ تأیید تکان داد و با بغض گفت: «آره پرسیدم. خبر صحت داره. حالا چهکار کنم؟»
ـ میدونم دوستت بوده، خیلی ناراحتی. اما باید خوشحال باشی که شهید شده و نمُرده.
روحالله که سعی میکرد بغضش را مخفی کند، گفت: «درد من فقط این نیست. آره شهید شده، خوش به حالش. اما رسول خیلی بلده بود. به کارش وارد بود. میخواستم برم پیشش ازش کار یاد بگیرم. کلی سؤال داشتم ازش. قرار بود چیزهایی رو که از #محرم_ترک یاد گرفته بود، بهم یاد بده. خیلی قرارها با هم گذاشته بودیم. فکرشم نمیکردم اینجوری بشه.»
مهران بازهم سعی کرد که دلداریاش بدهد، اما خودش هم میدانست خیلی فایدهای ندارد. روحالله خیلی ناراحت بود.
@Beyzai_ChanneL
🍃❤️
دورےاز گناه
از همان کودکی👦 ، به بچه ها یاد داده بودیم که به شدت از گناه دوری کنند ❌. مثلا اگر قرار بود به مجلس عروسی برویم😐 و مجبور بودیم در آن عروسی برویم به خاطر صله رحم ، موقع شام می رفتیم که تمام شده باشد☺️ . در رادیو📻 وتلویزیون📺 هم اگر احساس می کردیم که موسیقی🎤 ای پخش می شود که شرعا گوش دادنش صحیح نیست☝️ ، صدا را قطع می کردیم❌ و اینها باعث می شد که #رسول☺️ ، مسایل دینی را بیاموزد👌 . یادم می آید یک بار زمانی که بچه بود👦 ، سوار تاکسی شدم🚕 و راننده موسیقی حرام گذاشته بود❌ . یکهو دیدم #رسول گوش هایش را گرفته☺️ و سرش را بین دستانش پنهان کرده و انداخته پایین😊 . گفتم : چیه مامان !!! گفت : گناه دارد نمی خواهم بشنوم .👌☺️
#شهید مدافعحرم
رسول خلیلی
#سالروزشهادتــــ💔🕊
@Beyzai_ChanneL
چقدر با شعف و تاب و تب شهید شدند🕊🌹
برای دختر شاه عرب شهید شدند❣
برای حفظ حرم سینه را سپر کردند💪
شبیه عابس و حر و وهب شهید شدند✨
من الغریب به آنها رسید نام📜ـــه عشق💖
مدافعان حرم منتخب شهید شدند❣
برای او نوه های غلام ترکی و جُون💫
چقدر آدم عالی نسب شهید شدند🌷🍃
به احترام قدمهای حضرت زینب
دمشق یا که نشد، در حلب شهید شدند🌺
برای روضه ی آن دست بسته می مردند
میان روضه ی او شب به شب شهید شدند🌼🍂
مسیر قافله تا شام گریه ها کم داشت😭
گریستند و وجب در وجب شهید شدند😭💔
#شهید_محمدحسن_خلیلی
#رسول #سالروز_شهادت
#فدای_زینب_شدنت_مبارک
@Beyzai_ChanneL
#یـامـحـمــد_بـن_عبدالله🌸
#یاجعفر_بن_محمد_الصادق💗
امــشـــــب ســخـــن از
جان جهان بایـد گـفــت
توصیف #رسـول انــس
و جــــان بــایـــد گـفــت
در شــــــــام ولــــــــادت
#دو_قــــطـــــب عـــالم
تبــریـــک بہ #صــاحــب
#الزمان بـــایـــــد گفــت
#ولادٺ_حضرٺ_محمد_ص_و💕
#امام_صادق_ع_بر_همگان_مبارک💕
@Beyzai_ChanneL