شهید محمودرضا بیضائی
خاطرات_شهدا 🌷
💠به روایت برادر شهید بیضائی:
🍃🌹اینبار برای رفتن بی تاب بود. تازه برگشته بود، اما رفته بود رو انداخته بود که دوباره برود.
#مطیع بود.
🍃🌹وقتی گفته بودند نه نمیشود، سرش را انداخته بود پایین و رفته بود.اما چند روز بعد دوباره #اصرار کرده بود که برود.
🍃🌹چهار روزی فرستاده بودندش دنبال کاری که از سوریه رفتن #منصرف بشود.کار چهار روز را در سه روز تمام کرده بود و آمده بود گفته بود که حالا میخواهد برود.
🍃🌹بالاخره حرفش را به کرسی نشانده بود… شب رفتنش، مثل دفعههای قبل زنگ زد گفت که دارد میرود. لحن #آرامَش هنوز توی گوشم هست.
🍃🌹توی دلم خالی شد از اینکه گفت دارد میرود. این دو سه بار اخیری که رفت، لحنش موقع خداحافظی بوی #رفتن میداد.
#بغضم گرفت.
🍃🌹گفتم: کی بر میگردی؟ بر خلاف همیشه که میگفت کی میآید، گفت: معلوم نیست.
مثل همیشه گفتم خدا حافظ است ان شاء الله.
🍃🌹همیشه موقع رفتنش زنگ که میزد حداقل یک ربعی حرف میزدیم اما ایندفعه مکالمهمان خیلی کوتاه بود؛ یک دقیقه یا کمتر شاید.
🍃🌹حتی نگذاشت مثل همیشه بگویم رفتی آنطرف، اس ام اس بده! تلفن را که قطع کرد، بلافاصله #پیغام زدم: «اس ام اس بده گاهگاهی!» یک کلمه نوشت: «حتما.»
ولی رفت که #رفت…😭
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_محمودرضا_بیضائی🌷
@Beyzai_ChanneL
🌹 برخوردصحیح #سید_ابراهیم
#نیروی_انسانی 🤔
.
یک نفر روبه عنوان نیروی انسانی گردان منصوب کرده بود...
چند روز بعد دید رو در اتاقش نوشته
.
.
«نیروی انسانی لطفا بدون هماهنگی وارد نشوید»🙄
.
.
خیلی ناراحت شدم😔 و به سید گفتم:
برم کاغذ رو، از رو در اتاقش بکنم؟؟
.
.
رفت تو فکر
.
.
گفت بیا تا بهت بگم!!!🙂
.
.
#رفت تو اتاق خودش سریع یه ماژیک و خودکار برداشت و نوشت:
.
.
«اتاق فرماندهی، نیازی به هماهنگی نیست، وارد شوید»🙂
.
.
#چند روز بعد دیدیم اون بنده خدا، خودش کاغذی رو که رو در اتاق زده بود، برداشت.😊
✅لقب جهادی شهید مدافع حرم سید مصطفی صدرزاده
@Beyzai_ChanneL