به مناسبت سالگرد #قمری شهادت #شهید_محمدحسین_محمدخانی
بوسیدمش. پیشانی اش یخ زده بود. هنوز سرمایش زیر لبم هست. کف سرش یک لایه نازک از خون لخته شده بود. ولی ته تابوت خون تازه روان بود. عریان و غرق در خون دیدمش. هزاران هزار فکر از سرم می گذشت. یاد روضه هایی می افتادم که از ارباب عریان بدن می خواندیم ....
@Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
امروز سالروز شهادت #شهید_محمدحسین_محمدخانی است ... و چه زیبا مصادف شده است با شهادت ارباب غریبش امام
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_محمدحسین_محمدخانی
دلـداده ی اربـاب بـود
درِ تابـوت را بـاز ڪردند
ایـن آخـرین فرصـت بـود ...
بـدن را برداشتنـد تا بگـذارند داخـل قبـر؛ بدنـم بیحـس شـده بـود ، زانـو زدم ڪنار قبـر دو سـه تا ڪار دیگر مانـده بـود . بایـد وصیـتهای محمـدحسیـن را مـو بہ مـو انجـام میدادم.
پیـراهـن مشڪی اش را از تـوی ڪیـف درآوردم. همـان که محـرم ها می پوشیـد. یڪ چفیـه مشـکی هم بـود ، صـدایـم میلرزیـد . بہ آن آقـا گـفتـم ڪہ ایـن لبـاس و ایـن چـفیـه را قشنـگ بڪشد روی بدنـش ، خـدا خیـرش بـدهد توی آن قیـامت ؛ پیراهـن را با وسـواس ڪشیـد روی تنـش و چـفیـه را انـداخـت دور گردنـش ...
جـز زیبـایی چیـزی نبـود بـرای دیـدن و خـواستـن ! بہ آن آقـا گفتـم:« میخواسـت بـراش سینـه بزنـم ؛ شـما میتونید؟ یا بیـاید بالا ، خـودم بـرم بـراش سینـه بـزنم » بغضـش ترڪید. دسـت و پایـش را گـم کـرد . نمیتوانست حـرف بـزند
چـند دفعـه زد رو سینـه محـمـدحسـیـن. بهـش گفتـم:« نوحـه هـم بخونیـد.» برگـشت نگاهـم کـرد. صورتـش خیـس خیـس بـود. نمیدانم اشـک بـود یـاآب باران. پرسیـد:« چی بخونـم؟» گفتـم :« هرچـی به زبونتـون اومد. » گفـت:«خودت بگـو » نفسـم بالا نمیآمد ....
انگار یڪی چنـگ انداختـه بود و گلـویم را فـشار میداد ، خیلی زور زدم تا نفـس عمیـق بکـشم
گفتــم :
از حـرم تـا قـتلگـاه
زینـب صـدا میزد حسـیـن
دسـت و پـا میزد حسـیـن ؛
زینـب صـدا میزد حسـیـن ...
سینـه میزد برای محمـدحسیـن
شانـه هایـش تکـان میخورد ...
برگـشت با اشـاره بہ مـن فهمـاند
همـه را انجـام دادم ؛ خـیالـم راحـت شـد ...
پیـشِ پـای اربـاب تـازه سینـه زده بـود ...
#عمار_حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#قصه_دلبری
#به_امید_وصال
@Beyzai_ChanneL
#عاشق_شهید_همت_بود.
یکبار در جلسه خواهران بسیج، دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند او هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است طوری که در #مقابل خواهران نباشد و چهره در چهره نباشند.
می گفت: نمیخوام رودرروی #خانمها باشم.
طوری مینشینم که عکس #شهید_همت هم در مقابلم باشه.
حاج قاسم میگفت این شهید منو یاد حاج همت می انداخت.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
شادی روحش #صلوات
@Beyzai_ChanneL
دستم نمیرسد
به بلندای
آسمان #شهادت🌷
اما دست به دامان تو میشوم
#ای_شهید
تا شاید ضمانتم را بکنی...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@Beyzai_ChanneL
🍃🌹🍃🌹
#فاطمیه…
ایام فاطمیه سال 92 بود.
قرار شد ماکت خونه حضرت زهرا (س) رو درست کنیم.💔
درو دیوار خونه رو گل زدیم.
موقع آتیش زدن در که شد، محمد حسین رفت بیرون، گفت:
خودت این قسمتشو انجام بده،طاقت دیدن این قسمتو ندارم...😔
اون سال ایام فاطمیه با اون تمثال خونه حضرت زهرا (س)،
حالو هوایی داشت.…🌿
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@Beyzai_ChanneL
آدم ها اغلب؛
یک روز به دنیا می آیند
و یک روز میمیرند.
ولی بعضی ها؛
یک روز به دنیا می آیند
و هر روز زنده تر می شوند،
جماعتِ "عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ"...
#تولدت_مبارک_فرمانده
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@Beyzai_ChanneL
با خیالش، وقت خود
خوش کردهام
#عبید_زاکانی
#شهید_محمدحسین_محمدخانی ❤️
(حاجعمار)
#شهید_علیرضا_مرادی ❤️
@Beyzai_ChanneL
لبخند تو را چند صباحیست ندیدم
یڪ بار دگر خانهات آباد،بگو سیب!
#متین_فروزنده
#شهید_محمدحسین_محمدخانی♥️
@Beyzai_ChanneL