فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 معاون اول رئیس جمهور:
در موضوعاتی مثل آب شرب غیزانیه باید از مردم عذرخواهی کرد.
✔️ اگر بنا بر عذرخواهی از مردم صبورمون باشه که کل ۲۴ ساعت رو باید به وعده های تو خالی گذشته و عدم تلاش حال و آینده نامعلوم کارهاتون اختصاص بدید.
#ملت_شریف_یادتان_هست 🙃
@Beyzai_ChanneL
#دلالان گوشت قرمز را ۲۰ تا ۲۵ درصد بالاتر از قیمت واقعی به بازار عرضه میکنند/احتمال ورشکستگی #دامداران زیاد است
🔸این روزها درحالی قیمت گوشت گرم گوسفندی در بازار حولوحوش ۱۰۰هزار تومان است که دام زنده هر کیلو به قیمت حدود ۳۷ تا ۳۸ هزار تومان از دامداران خریداری میشود/ نود اقتصادی
✔️الان این اسمش تحریمه یا عدم نظارت و برخورد!؟
به مرحمت دلالان و مدیریت دولت، دامداران به زودی به کما میرن...
#عدم_نظارت
@Beyzai_ChanneL
🔻 رئيس بانک مرکزی:
از ما انتظار ارزپاشی نداشته باشيد؛ اين تله آمريکاست.
✔️ تابستان۹۷ رهبری از دولت خواستند "یک کارگروه دانا، پرکار، قوی، شبوروزکار و... معین کند برای حل مسئله نقدینگی...تا نقدینگی نرود به طرف #ارز و طلا و مسکن..."
تابستان ۹۹ شده ...
شما کارگروهی که #پرتلاش باشه و شبانه روزی کار کنه می بینید؟!
#ارز_لجام_گسیخته
@Beyzai_ChanneL
⭕خبر فوری
دیشب دلاوران یمنی خاک عربستان را به توبره کشیدند
در پی تجاوزات عربستان به خاک #یمن دیشب دلاورمردان غیور یمنی در سه مرحله عملیات پهبادی خاک عربستان را به توپ بستند و ثابت کردند ید الله فوق ایدیهم یعنی چه ؟؟؟
💥تاسیسات نظامی حساسی که در ریاض بمباران شد
💥ساختمان سازمان اطلاعات عمومی
💥ساختمان مرکزی فرماندهی و ریاست 💥سازمان اطلاعات عمومی
💥مرکز ریاست گارد سلطنتی
💥ساختمان وزارت کشور
💥و چندین مرکز مهم استراتژیک و امنیتی
💥و همچنین چند پایگاه نظامی نیز مورد حمله قرار گرفت
💥خبرهایی از حمله به چند کاخ پادشاه سعودی نیز منتشر شده
@Beyzai_ChanneL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴چون اونا دخترن!
🌺به مناسبت روز دختر 😊
@Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
✍️ #دمشق_شهر_عشق #قسمت_اول 💠 ساعت از یک بامداد میگذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بو
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_دوم
💠 بهقدری جدی شده بود که نمیفهمید چه فشاری به مچ دستم وارد میکند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونوادهات فرق داشتی و بهخاطر همین تفاوت در نهایت ترکشون میکردی! چه من تو زندگیات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانوادهام را در محضر و سر سفره #عقد با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای #سوری، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست.
از سکوتم فهمیده بود در #مناظره شکستم داده که با فندک جرقهای زد و تنها یک جمله گفت :«#مبارزه یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی میزد که ترسیدم.
💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک میلرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شبنشینی #عاشقانه ندارم که خودش دست به کار شد.
در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی #بنزین حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده #مستانه سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«میخوای چیکار کنی؟»
💠 دو شیشه بنزین و #فندک و مردی که با همه زیبایی و #عاشقیاش دلم را میترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمیشد در شیشههای دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟»
بوی تند بنزین روانیام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی میکرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا میگفتم اونروزها بچه بازی میکردیم؟»
💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سالها انتظار برای چنین روزی برمیآمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از #تونس و #مصر و #لیبی و #یمن و #بحرین و #سوریه، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!»
گونههای روشنش از هیجان گل انداخته و این حرفها بیشتر دلم را میترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگیاش زمزمه کرد :«من نمیخوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! #بن_علی یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! #حُسنی_مبارک فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز #ناتو با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار #قذافی هم دیگه تمومه!»
💠 و میدانستم برای سرنگونی #بشّار_اسد لحظهشماری میکند و اخبار این روزهای سوریه هواییاش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار میکنه! حالا فکر کن ناتو یا #آمریکا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!»
از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر میشد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان میگرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه میخوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت میتونه به #ایران ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!»
💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانهاش فشار میداد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمیدانستم از من چه میخواهد که صدایش به زیر افتاد و #عاشقانه تمنا کرد :«من میخوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمیشنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟»
نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده میشد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانهای چنگ میزدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درسمون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس میکنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته #کشته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟»
💠 به هوای #عشق سعد از همه بریده بودم و او هم میخواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمیبری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، میتونی تحمل کنی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Beyzai_ChanneL
هدایت شده از شهید محمودرضا بیضائی
🕊🍃🕊🍃🕊🍃
ما را به دعا کاش فراموش نسازند
رندان سحرخیز که صاحب نفسانند
#یاد_شهدا
@Beyzai_ChanneL
هدایت شده از شهید محمودرضا بیضائی
طبق قرار شبانه هرکس ۵ صلوات به نیابت از #شهید_بیضائی جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج»
» اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم »
@Beyzai_ChanneL
هدایت شده از شهید محمودرضا بیضائی
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌤 اللهم اَنتَ السلام
السلام علیک یا اباعبدالله(علیه السلام)🍃
السلام علیک یا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)🍃
السلام علیکم ایهاالشهدا🍃
@Beyzai_ChanneL
🔴 اثبات یک حقیقت تلخ
چهار سال پیش وقتی یکی از علما در دیدار تعدادی از نمایندگان مجلس از واژه "دیاثت سیاسی" استفاده نمودند ، حتی برخی مخالفان برجام هم تعجب کردند و در هضم این حقیقت تلخ عاجز ماندند.
اما پس از آنکه آمریکای وحشی ، شبانه به صورت دزدانه و ناجوانمردانه ، سردار غیور و شجاع ما را مظلومانه به شهادت رساندند و باز هم برخی سیاسیون غربزده از مذاکره با قاتلین سردار سخن به میان آوردند ، دیگر فهم و باور آن عبارت حکیمانه چندان سخت نیست...
#دیوث_سیاسی
@Beyzai_ChanneL
«وحید خزایی» بازداشت شد
🔹خزایی که از سال ۱۳۹۷ تحت پیگرد قرار داشته است، ساعتی پیش، توسط ضابطان سازمان اطلاعات سپاه، در فرودگاه بینالمللی امام خمینی بازداشت شد.
🔺وی در اوایل دهه ۹۰ از بهاصطلاح شاخهای اینستاگرامی به شمار میرفت و با ارتباط گیری با دختران و انتشار فیلمهای آنان در فضای مجازی شهرت یافته بود.
@Beyzai_ChanneL
#حَرَم یعنی کسی در شهر خود سر میکند اما؛
دلش در کوچه هایِ دور مشهد مانده آواره...!
#چهارشنبههای_امام_رضاییع💛
@Beyzai_ChanneL
#خاطره_پدر
پاےسفره نشسته بودیم صداےاذان اومد ازسر سفره بلندشد😳
و شروع کرد به وضو گرفتن گفتیم غذاسرد میشه.
گفت غذا را میشه گرم کرد ولی نماز اول وقت نمیشود
شروع کرد به نماز خواندن.☺️
#شهید_حیدر_ابراهیم_خانی
@Beyzai_ChanneL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهانگیری با دو میلیون یورو از حساب تامین اجتماعی حقوق ویلموتس رو داده!
خداروشکر کِره به وفور هست که بخوریم این دومیلیون هم بزارید کنار چند صد میلیون ارز مملکت که گم شده...
@Beyzai_ChanneL
یه خسته نباشید هم باید بگیم به صداوسیما که در زمینهی الگوسازی داره تپهها رو یکی یکی فتح میکنه!
اگه یه نگاه به پیج اینستاگرامی علی صبوری بکنید با کلیپهایی پر از تیکههای جنسی روبرو میشید که قطعا دوست ندارید فرزندانتون اونا رو ببینن ولی ایشون الان داره شبکهی سه سریال بازی میکنه!
این سریال هم به اندازهای پرمحتواست که تو این سکانس لباس زنونه میپوشن و میرقصن 😐
@Beyzai_ChanneL
#خاطرات_شهید
کنارشهرک محل زندگیمان باغ سبزے کاری بود، هر ازگاهی"حاج حمید" بہ آنجا سَری میزد بہ پیرمردی کہ آنجا مشغول کار بود کمک میکرد، یکبار از نماز جمعہ برمیگشتیم کہ حاج حمید گفت: بنظرت سَری بہ پیرمرد سبزی کار بزنیم از احوالاتش با خبر بشیم؟! مدت زیادی بود کہ به خاطر جابجایے خبری ازاو نداشتیم.
زمانیکہ رسیدیم پیرمرد مشغول بیل زدن بود حاج حمید جلو رفت بعد از احوال پرسی، بیل را از او گرفت مشغول بیل زدن شد، پیرمرد سبزے کار چند دستہ سبزی بہ حاج حمید داد.
سبزیها را پیش من آورد وگفت: این سبزیها را بجاے دست مزد بہ من داد.
گفتم: از خانمم میپرسم اگر نیاز داره بر میدارم. گفتم: نہ سبزی احتیاج نداریم.
در ضمن شما هم کہ فی سبیل اللّه کار کردی. بعدازشهادتش یکی ازهمسایہ ها به پیرمردگفتہ بود کہ حاج حمید شهید شده.
پیرمرد با گریہ گفته بود من فکرکردم اون آدم بیکارے است که بہ من کمک میکرد. اصلاً نمیدونستم شغلی بہ این مهمی داره و سردار سپاهہ...
#راوی_همسرشهید✍
#سردار_بی_ادعا
#شهید_سیدحمید_تقویفر ❤️
@Beyzai_ChanneL
📸 تورم ثروتمندان و فقرا در خرداد ۹۹ چقدر است؟
پ.ن:شاهد از غیب رسید، مردم کاملا خدمات دولت را احساس میکنند و رضایت دارند. 😂😂😂
#سقوط_غربگرایی
@Beyzai_ChanneL
خب دیگه کمکم از تقصیر دولت قبله و تقصیر دولت پنهانه و شماها هیچکدوم مدیر نیستید و.... داریم میرسیم به همهچی تقصیر #مجلس_یازدهم .
داداش بلد نیستی کارکنی استعفا بده برو بخدا راحتتری
@Beyzai_ChanneL
🔴️ جهانگیری: مدیر نیستند فکر میکنند ما هم نیستیم!
افزایش ۸۰ درصدی خط فقر در تهران
تورم ۲۷ درصدی در خرداد ۹۹
مسکن ۳۰ میلیونی
۲۷ میلیارد دلار ارز صادراتی برنگشته
از مصادیق مدیریتی شماست
❌ چرا با این دروغها مردم را عصبی میکنید؟
حرف زدن بلد نیستید، حرف نزدن هم بلد نیستید؟
@Beyzai_ChanneL
وقتی از کنار گلزار شهدا رد می شدیم مهرداد سرعت ماشین و کم می کرد و با یه حالت محزون رو به شهدا یه فاتحه می خوند. به مزار شهدا با انگشت اشاره می کرد و می شد صدای ذکر زیر لبش رو آروم شنید. همیشه می گفت خوشا به سعادت شهدا که خداوند شهادت را نصیبشان کرد وقتی چشمم به نگاهش می افتاد، می دیدم که با یه شوقی به عکـــــــس شهـــــدا نگاه می کنه که انگار داره دوستاش رو میبینه ,
موقعی که اسباب کشی کردیم داخل خونه نوساز خودمون اولین عکسی که از دیوار خونه آویزان کرد عکس شهید قاسمی بود میگفت میخوام به نور شهید زندگیم نورانی بشه,اصلا ارادت خاصی به شهدا داشت.
با این حرف مهرداد زیر دلم خالی می شد ولی به روی خودم نمی آوردم. الان که من ودخترم آنیسا داریم با خاطراتش شب و روز زندگی می کنیم همه اون جملات از ذهنم رد میشه. توی درد و دلهایی که باهاش دارم همیشه بهش میگم مهردادجان چقد زود روح بلندت از کالبد تن پرواز کرد و به روح دوستت و شهدا پیوست .و سهم من وآنیسا شد یه دنیا خاطره و یه قاب عکس و یه دل دلتنگ...
#راوی_همسرشهید ✍
#شهید_مهرداد_قاجاری ❤️
#شهادت_دیماه_۹۴
@Beyzai_ChanneL
یادتونه چند وقت پیش کلی جوجه یک روزه رو تلف کردن که توی بازار
#تعادل ایجاد کنن؟
خب مرغ شده کیلویی ۱۹۲۵۰ تومن!
چه تعادل خوبی!
علی برکت الله
*عباس طاهری*
@Beyzai_ChanneL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 روحانی:
هر لحظه آمریکا
به تعهدات خود
در برجام برگردد،
همان لحظه آماده هستیم
🔹ما مشکلی نداریم
آنها میز مذاکره را شکستند. درخواست برای مذاکره آمریکا از ایران به خاطر مشکلات خودشان است.
🔻اروپایی ها،
شرمنده ما هستند. 🤦♂ اروپایی ها تلفنی و حضوری از ما عذرخواهی میکنند اما به وظایف خود #عمل نکردند.
✍ انگار که
یک دعوای خانوادگی ساده بود که روحانی از آمریکا می خواهد برگردد! نه قهرمانی را شهید کردند و نه کودکان بیماری به دلیل تحریم ظالمانه جان داده اند. تازه میگه؛ اروپا هم شرمنده است و عذرخواهی کرده! 🤦♂
✍ آقای روحانی
از این حرف های شما، آمریکا چیزی جز عجز و بیچارگی ایران، برداشت نمی کند! اگر کاری به جز مذاکره شکست خورده بلد نیستید که نشان دادید این طور است، و خود اعتراف کردید؛ که جز مذاکره و تمام منافع کشور را در تقدیم دشمنان کردن، بلد نیستید 👈خُب کنار بروید!
@Beyzai_ChanneL
🍃سالگرد شهادت
هاشمی پس از پیروزی انقلاب با تکیه بر مطالعات عمیق و آگاهی های دینی خود در بحث های گروهک های مختلف شرکت کرده و با بحث های منطقی آنان را به تسلیم در برابر اسلام وا میداشت👌
عملیات خیبر
از علی هاشمی به عنوان مغز متفکر عملیات خیبر یاد شده است. طی یازده ماه کار شناسایی در هور توسط هاشمی طرح عملیات خیبر ریخته شد.
علی هاشمی
محل تولد:اهواز
تاریخ تولد: ۱۳۴۰
تاریخ شهادت:۴ تیر ۱۳۶۷
مزار شهید: اهواز
لقب:سردار هور
@Beyzai_ChanneL
💠 گرامی باد، یاد و خاطره سردار فاتح هور ، سرلشکر شهید حاج علی هاشمی،بن بست شکن جنگ تحمیلی، فرمانده قرارگاه به کلی سری نصرت ،یارِ شهید جهان آرا در آزادسازی خرمشهر؛از فرماندهان و طراحان عملیات خیبر و بدر و...
تولد : ۱۰ شهریور ۱۳۴۰ اهواز
شهادت: ۴ تیر ۱۳۶۷ هورالعظیم
رجعت پیکر : ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۹
🍃🌸نمیدانم چرا هر وقت خاطرات علی هاشمی و ایام شهادت او را مرور می کنم بی اختیار حزنی از جنس غم جانسوز شهادت مظلومانه سید الشهدا امام حسین(ع) بر روح و جسمم حاکم می شود
🍃🌸فرزندمحله فقیر نشین حصیر آباد اهواز، که در نبرد عاشورائی جزایر مجنون در سال ۶۷ آسمانی شد و اجر شهادت و مظلومیت را توامان کسب کرد
چه کوتاه بین و سطحی نگر بودند کسانی که بعد از مفقود شدن علی هاشمی در نبردی که تراکم گازهای سیانور و سیانید تمام حیات انسانی ،حیوانی و نباتی جزایر مجنون را نابود کرده بود،زمزمه ای تلخ و جانسوز سر دادند که: "او با ارتش عراق همکاری و به آنان پیوسته."
من (علی شمخانی) همان زمان فریاد زدم:
"علی هاشمی، جوان انقلابی و سلحشورِ عربِ شیعه ی خوزستانی و پیوستن به ارتش صدام؟؟؟!
🍃🌸۲۲ سال بعد ، رجعت پیکر مطهر و استخوانهای خرد شده علی هاشمی به وطن در سال ۸۹ ، فرصتی بود برای بازگشت همه آنهایی که شهامت، شجاعت، تسلیم ناپذیری و وفاداری علی هاشمی ها را با تیغ حسادت وعافیت جویی خود به مسلخ برده و می برند و درسی است برای ما که سرمایه های تکرار نشدنی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را چنانکه شایسته مقام بلند آنان است ارج بنهیم.
🌷روحش شاد یادش گرامی و راهش پررهرو
@Beyzai_ChanneL
از کجا به کجا رسیدیم..!
شهید سید محمد امیری مقدم، آرپی جی زن یکی از گردان های لشگر ۲۷ حضرت رسول بخاطر اینکه حین عملیات دوتا از گلوله های آرپی جی ۷ به هدف نخورده، حلالیت طلبیده و ۱۷ اسفند ۶۴ مبلغ ۴۰۰۰ ریال از حقوقش را به سپاه برگردانده است!
@Beyzai_ChanneL
💠 خـواستگارے خواهر فـرمانده😂🌹
اومده بود از فرمانده
مرخصی بگیره
فرمانده یه نگاهی بهش کرد و گفت:
میخوای بری ازدواج کنی ؟
گفت :
بله میخوام برم خواستگاری
فرمانده گفت:
خب بیا خواهر منو بگیر‼️
گفت :
جدی میگی آقا مهدی❗️
گفت:
به خانوادت بگو برن ببینن
اگر پسندیدن بیا مرخصی بگیر برو‼️
اون بنده خدا هم خوشحال😍
دویده بود مخابرات تماس گرفته بود
به خانوادش گفته بود:
فرمانده ی لشکرمون گفته بیا خواهر منو بگیر ، زود برید خواستگاریش خبرشو به من بدید😁❤️
بچه های مخابرات مرده
بودن از خنده😂‼️
پرسیده بود :
چرا میخندید؟ خودش
گفت بیا خواستگاری خواهر من‼️
بچہها گفتن:
بنده خدا آقا مهدی سه تا خواهر داره، دوتاشون ازدواج کردن ، یکیشونم یکی دوماهشه😂❤️
#شـهـیدمـهـدےزیـنالدّیـنـ♥️🕊
@Beyzai_ChanneL
#شهید_حسین_صحرایی:
خداحافظ دنیا!
تو را با تمام زرق و برقت برای رضای خدا ترک میکنم....
وعده ما بهشت🌺
پ.ن:
گر مرد رهی بسمالله.....
@Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
✍️ #دمشق_شهر_عشق #قسمت_دوم 💠 بهقدری جدی شده بود که نمیفهمید چه فشاری به مچ دستم وارد میکند و با
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_سوم
💠 دلم میلرزید و نباید اجازه میدادم این لرزش را حس کند که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم :«برا من فرقی نداره! بلاخره یه جایی باید ریشه این #دیکتاتوری خشک بشه، اگه تو فکر میکنی از #سوریه میشه شروع کرد، من آمادهام!»
برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید :«حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟» شاید هم میخواست تحریکم کند و سرِ من سوداییتر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم :«بلیط بگیر!»
💠 از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمیدانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچهها ذوق کرد :«نازنین! همه آرزوم این بود که تو این #مبارزه تو هم کنارم باشی!»
سقوط #بشار_اسد به اندازه همنشینی با سعد برایم مهم نبود و نمیخواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی دادهام که همان اندک #عدالتخواهیام را عَلم کردم :«اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!» و باورم نمیشد فاصله این ادعا با پروازمان از #تهران فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه #اردن بودیم.
💠 از فرودگاه اردن تا مرز #سوریه کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم. سعد گفته بود اهل استان #درعا است و خیال میکردم بههوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمیدانستم با سرعت به سمت میدان #جنگ پیش میرویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم.
من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً میدانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه میکرد و میدیدم از #آشوب شهر لذت میبرد.
💠 در انتهای کوچهای خاکی و خلوت مقابل خانهای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمدهایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد :«امروز رو اینجا میمونیم تا ببینم چی میشه!»
در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را میلرزاند و میخواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم :«خب چرا نمیریم خونه خودتون؟»
💠 بیتوجه به حرفم در زد و من نمیخواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و #اعتراض کردم :«اینجا کجاس منو اوردی؟» به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمیتوانستم اینهمه خودسریاش را تحمل کنم که از کوره در رفتم :«اگه نمیخوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!»
نمیخواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید :«تو نمیفهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش میزنن و آدم میکُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمیبینی؟»
💠 بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی #محبت میداد که رام احساسش ساکت شدم و فهمیده بود در این شهر غریبی میکنم که با هر دو دستش شانههایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد :«نازنین! بذار کاری که صلاح میدونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمیخوام صدمه ببینی!» و هنوز #عاشقانهاش به آخر نرسیده، در خانه باز شد.
مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بیقوارهتر میکرد. شال و پیراهنی #عربی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید :«با ولید هماهنگ شده!»
💠 پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً میفهمیدم و نمیفهمیدم چرا هنوز #محرمش نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم.
سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش میداد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید :«#ایرانی هستی؟»
💠 از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خندهای ظاهرسازی کرد :«من که همه چی رو برا ولید گفتم!» و ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود که دوباره بازخواستم کرد :«حتماً #رافضی هستی، نه؟»
و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی #شمشیر پرده گوشم را پاره کرد و اصلاً نفهمیدم چه میگوید که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد :«اگه رافضی بود که من عقدش نمیکردم!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Beyzai_ChanneL