مـادرش فرموده بود
مثل امام، مثل کعبه است
مـردم به سمـت او می روند
نه او بـه سمـت مـردم ...
این کعبـهٔ عشـق،امـا
یک بار به سمـت مـردم رفـت
پیراهنش را هم غارت کردند ...
مادرش کنار قتلگاه
واحسینا می گفت ...
#تلک_الایام
#سید_الشهدا_جان♥️
@Beyzai_ChanneL
سهراب قایقت جا دارد؟؟؟
جا هم نداره اشکال نداره این روحانی رو یه گوشش سوار کن بنداز تو آب.😐😑😂
@Beyzai_ChanneL
💠سی :
💠 رابطه من با محمودرضا به دو نوع تقسیم میشد؛ یکی رابطه "برادری" که به لحاظ انتساب خونی وجود داشت، یکی هم رابطهای که به لحاظ "بسیجی بودنش" بین ما برقرار بود و رابطهای که به عنوان یک بسیجی با او داشتم به مراتب پررنگتر از ارتباطی بود که به لحاظ برادری بین من و او برقرار بود.
🔷 این ارتباط دوم "خیلی خاص" بود. از نظر برادری خونی هم با اینکه از نظر سنی از من کوچکتر بود ولی 《حریمی داشت برای خودش》 که من زیاد نمیتوانستم از آن عبور کنم و به او نزدیک شوم و از او حیا میکردم.
با اینکه بسیار اهل شوخی بود و عالم و آدم را سرکار میگذاشت و با دوستان، همرزمان و همکارانش در محیط کار خیلی شوخی داشت، هیچوقت با من شوخی نکرد.
🔶 یکی از چیزهایی که درمورد او برایم عجیب بود، همین مورد بود. هیچوقت برای من لطیفه تعریف نکرد، شوخی نکرد، سرکارم نگذاشت… 《《ادبش چیزی بود برای خودش.》》 این اواخر وقتی معانقه میکردیم، شانهام را میبوسید. آب میشدم از این حرکتش.
#برای_محمودرضا
☝️🏻☝️🏻 تعقیب سلسله ی خاطرات
کپی مطلب با ذکر صلوات برای شادی روح شهید بیضائی عزیز، بلامانع است.
@Beyzai_ChanneL
هدایت شده از شهید محمودرضا بیضائی
طبق قرار شبانه هرکس ۵ صلوات به نیابت از #شهید_بیضائی جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج»
» اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم »
@Beyzai_ChanneL
💠پَـــنـــد نــٰـامــہء شٌــــهَــــداء "۳۴"💠
#کانال_شهید_بیضائی
🌷شهید روح الله قربانی🌷
✅ #پند_نامه_شهدا
✅ #تلنگر
@Beyzai_ChanneL
•┈┈••✾•🔹🔷🔹•✾•┈┈••
شهید محمودرضا بیضائی
🍃نرگس و بابا.... #شهید_اسماعیل_خانزاده @Beyzai_ChanneL
🌴روز اول نرگس دختر شهید اسماعیل خانزاده در مدرسه چگونه گذشت
۱ مهر ۱۳۹۵
شکوفه هایی که هستند، گلهایی که نیستند...
نرگس؛ صبح زود ۳۱ شهریور، با نوازشهای مادرانه از خواب بیدار شد. با لبخندهای پدر بزرگ و مادر بزرگ صبحانه خورد تا برای رفتن به مدرسه آماده شود.😊 او مثل همه بچه های سال اولی، برای روز اولِ سال اولِ مدرسه، راهی مدرسه شد، دوست پیدا کرد، خندید و بازی کرد.
امسال، جشن شکوفه های روستای زنگی کلای مازندران، میزبان نرگس دختر شهید اسماعیل خانزاده ، همان که چند ماه پیش در حلب به شهادت رسید، بود.🕊
با این همه مهربانی، دل نرگس تاب نیاورد و بعد از مدرسه مستقیم رفت گلزار شهدا، تا با یاد او آرام شود.❤️😔 نرگس وقتی برای دیدار پدر می رود، تا روی سنگ مزار..
و به گمان بغل کردنش نخوابد، آرام نمی گیرد. نرگس امروز هم همین کار را کرد….
"مهر ماه سال 95"
@Beyzai_ChanneL