📌 #زندگی امام #جواد(ع)
◀️نام: محمدبن علی(ع)
◀️لقب: #جواد و #تقی
◀️پدر: امام رضا(ع)
◀️مادر: #سُبیکه و امام #رضا(ع) او را #خیزران نامید.
◀️کنیه: ابوجعفر ثانی؛
◀️تولد: ۱۹۵قمری؛
◀️آغاز #امامت: سال ۲۰۳ قمری در ۷سالگی؛
◀️طول عمر: ۲۵ سال؛
◀️توسط #مامون و #معتصم دوبار به #بغداد احضار گردید؛
◀️سال شهادت: ۲۲۰ قمری
به دستور #معتصم و اقدام همسرش ام فضل؛
◀️در سن ۲۰ سالگی #مأمون او را مجبور به #ازدواج با دخترش #ام_فضل کرد؛
📍لذا سن ۹ سالگی برای ازدواج امام با ام فضل درست نیست.
◀️دلیل پذیرش امامت امام جواد(ع) در سن ۷سالگی، استدلال به #نبوت حضرت #یحیی و #عیسی بن مریم در کودکی است.
◀️امام #جواد(ع) در #مناظرات خود، همه مخالفان از جمله یحیی بن اکثم را شکست داد، و معتصم و دیگران اعتراف کردند که او عالم به دین است و نصف امت پیرو او است.
◀️شاگردان: علی بن مهزیار #اهوازی، یونس و....
◀️امام جواد(ع) در بغداد به میان شیعیان از جمله مساجد آنان حضور می یافت و ضمن مدیریت شیعیان، آنان را از نزاع پرهیز میکرد
🔥 توییت کاربر یمنی
خدا رو شکر میکنیم بابت نعمت وجود رهبران الهی
#رهبر | #امامت | #امام_زمان
◉الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج♡
🆔@Bidari_Andishe_313✿
مناظرههشامبنحَکمباعمروبنعُبَید
موضوع:فلسفه ی امامت:)
جمعی از اصحاب امام صادق علیه السلام، از جمله: حُمران بن اعین و محمّد بن نُعمان و هِشام بن سالم و طیار، خدمت امام صادق علیه السلام بودند و جمع دیگری نیز حضور داشتند و هشام بن حکم- که جوان بود- در میان آنان حضور داشت. امام صادق علیه السلام خطاب به او فرمود: «ای هشام! به من گزارش نمی دهی که با عمرو بن عُبَید، چه کردی و از او چه پرسیدی؟».
هشام گفت: ای فرزند پیامبر خدا! هیبت شما مرا می گیرد و از شما شرم دارم و زبانم در برابرتان بند می آید.
امام صادق علیه السلام فرمود: «وقتی به شما دستوری می دهم، اجرا کنید».
《اجازه پرسش》
هشام گفت: از وضعیت عمرو بن عبید و مجلس درس او در مسجد بصره، خبردار شدم. این امر، بر من گران آمد و به سوی او ره سپار شدم و روز جمعه به بصره رسیدم و به مسجد بصره رفتم. دیدم جمع بسیاری بر گرد عمرو بن عبید حلقه زده اند و او پای جامه پشمی سیاهی به پا و ردایی به تن داشت و مردم از وی پرسش می کردند. من از مردم، راه خواستم. برایم راه باز کردند و من رفتم و در انتهای جمعیت، دو زانو نشستم. آن گاه گفتم: ای مرد دانشمند!
من مردی غریبم. اجازه می دهی سؤالی بپرسم؟
گفت: آری.
گفتم: تو چشم داری؟
جای پرسش نیست!
گفت: پسرم! این چه سؤالی است؟ چیزی را که می بینی، چگونه در باره اش می پرسی؟
گفتم: سؤال من، همین گونه است.
پرسش هایی به ظاهر احمقانه
گفت: بپرس، پسرم! هر چند پُرسشت احمقانه است.
گفتم: پاسخ سؤالم را بده.
گفت: بپرس.
گفتم: آیا چشم داری؟
گفت: آری.
گفتم: با آن، چه می کنی؟
گفت: با آن، رنگ ها و اشخاص را می بینم.
گفتم: آیا بینی داری؟
گفت: آری.
گفتم: با آن، چه می کنی؟
گفت: با آن، بوها را استشمام می کنم.
گفتم: آیا دهان داری؟
گفت: آری.
گفتم: با آن، چه می کنی؟
گفت: با آن، مزه ها را می چشم.
گفتم: آیا گوش داری؟
گفت: آری.
گفتم: با آن، چه می کنی؟
گفت: با آن، صدا را می شنوم.
گفتم: آیا دل داری؟
گفت: آری.
گفتم: با آن، چه می کنی؟
گفت: به وسیله آن، آنچه را بر این اندام ها و حواس، وارد می شود، تمییز می دهم.
گفتم: آیا با وجود این اندام ها، از دل، بی نیازی نیست؟
گفت: نه.
گفتم: چگونه نه، در حالی که این اندام ها صحیح و سالم هستند؟
《نقش قلب در بدن》
گفت: پسرم! این اندام ها هر گاه در چیزی که بوییده یا دیده یا چشیده و یا شنیده اند، شک کنند، آن را به دل، ارجاع می دهند و دل، یقین حاصل می کند و شک را از بین می برد.
به او گفتم: پس خداوند، دل را در حقیقت، برای [رفع ] شک اندام ها گذاشته است؟
گفت: آری.
گفتم: پس وجود دل، لازم است وگر نه، اندام ها به یقین نمی رسند؟
گفت: آری.
به او گفتم: ای ابو مروان! پس خداوند- تبارک و تعالی- که اندام های تو را به حال خود رها نکرده- بلکه برای آنها پیشوایی قرار داده است تا بر دریافت های صحیحِ آنها صحّه بگذارد و به آنچه در آن شک شده است، یقین کند-
[آیا] این همه مخلوق را در سرگردانی و شک و اختلاف،
رها می سازد و برایشان پیشوایی که شک و سرگردانی شان را به او ارجاع دهند، قرار نمی دهد،
در صورتی که برای اندام های تو، پیشوایی قرار داده است تا سرگردانی و شک خود را به او ارجاع دهی؟!
تو هشام بن حَکمی؟!
عمرو، خاموش ماند و چیزی به من نگفت. سپس رو به من کرد و گفت: تو هشام بن حَکمی؟
گفتم: خیر.
گفت: از همنشینان اویی؟
گفتم: خیر.
گفت: پس اهل کجایی؟
گفتم: از اهالی کوفه.
گفت: پس تو، خود او هستی!
آن گاه، مرا در آغوش کشید و به جای خود نشانید و خودش از جایش برخاست و تا زمانی که من نشسته بودم، دیگر سخنی نگفت.
خنده امام علیه السلام!
وقتی سخن هشام به این جا رسید، امام صادق علیه السلام خندید و فرمود: «ای هشام! این مطالب را چه کسی به تو آموخته است؟».
هشام گفت: مطالبی است که از خود شما آموخته بودم و آنها را به هم ربط دادم. امام فرمود: «به خدا سوگند که این مطلب، در کتاب های ابراهیم علیه السلام و موسی علیه السلام آمده است».
منبع: الکافی، ج 1، ص 16 ، ترجمه از دانش نامه عقاید اسلامی، ج 6، ص 281 ح 100
#مناظره | #فلسفه_امامت | #امامت
◉الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج♡
🆔@Bidari_Andishe_313✿