دوستای قشنگم سلام 😇
رفیق مشهدیمون پیشنهاد دادن یه لینک ناشناس بزاریم 😍
تا هرکس هر حرفی و که با امام رضا جانمون داره اونجا بزنه😍💔
و ایشون گفتن زحمت میکشن وقتی رفتن حرم حرف دل هاتونو برای آقا جان میخونن..💔🙃
https://harfeto.timefriend.net/16188271384014
منتظریم..🚶♀
■ #تلنگر⚠️
_
شیطاناندازهیڪحبهقنداسـت
گاهۍمیافتدتوۍفنجاندلِمـا
حلمیشودآرامآرام...
بۍآنڪهاصلامابفهمیـم
وروحمانسرمۍڪشدآنرا...!
°
○•🌱
گفت: بدون امام زمان(عج)
چه می کنید؟!
گفتم : مُردِگی !💔
بیا و زنده کن مارا ...
شبتون خدایی
•🌿•#تلنگرانه
می گویند:
حرف ها هم دست دارند!!!
دست های بلندی كه گاهی،
گلويی را می فشارند
و نفس می گيرند !!!
می گویند:
حرف ها هم پا دارند !!!
پاهای بزرگی كه گاهی،
جايشان را روی دلی مي گذارند
و برای هميشه مي مانند !!!
می گویند:
حرف ها هم چشم دارند !!!
چشم های سياهی كه،
گاهی به چشم های دیگران نگاه میكنند،
و آنها را در شرمی بیکران فرو ميبرند !!!
می گویند:
حرف ها هم ...!!!
خوب من :
زنهار!
حرف های تو اینگونه مباد !!!
باور کنی یا نکنی،
سنجیده سخن گفتن از سکوت هم دشوار تر است !!!
#دڪتر_انوشه
دوستان اگه کسی هس که بخواد تو ختم صلوات برای امام زمان جانمون شرکت کنه تا آخر ماه رمضون .هرچند صلواتی ک میتونه هدیه کنه برا آقا بهم پیام بده و اطلاع بده♥️
@mohi81
اجرتون با خود مهدی زهرا 😍♥️
♡حـ`ــرف دلــ`ــم♡
رفقا ایشون دبیر مهربون من بودن💔
از دست دادنشون یع غم بزرگه برام.. میشع براشون یه فاتحه بخونید؟
برکت یعنی
داشتن کسی که
هرچه میخندی با او
تمام نشود دلخوشیهایت!
👤 داریوش رامسری
خواستم از عطش روزه بگویم اما
از لب تشنه اش احساس خجالت کردم
#بمیرمحسین😭💔
نشستہ بودم روے صندلے
تا کمے استراحت کنم
متوجہ یك جوان عراقے
پشت سرم شدم!
فکر کردم چیزے نیاز داره
پرسیدم : شـی ترید خویہ؟
(چیزے میخواے داداش؟)
گفت : من براے خدمت بہ زُوارِحسین
چیزے ندارم جز سایہ ام..
اینجا ایستادم تا شما
توے سایہ استراحت ڪنید :')💙
حُبالحسین یجمعـنا
مرا به غیر تو رغبتی نیست
که تمام آرزوهایم در تو خلاصه میشود...
#اللهمعجللولیکالفرج :)💔
#طنز_جبهه『°•.😂.•°』
#لبخندخاڪے
به شوخ طبعی شهره بود …!!
یک روز دیدم پوتین هاشو به گردن آویزان کرد و داد می زد :
« کی می خواد #پوتینشو واکس بزنه !»
همه تعجب کردن ! آخه ممد آقا و این حرفا، به گروه خونش نمی خوره!کی متحول شده که ما خبر نداریم .😜
خیلی از رزمنده ها پنهانی این کارو می کردن اما ممد دیگه علنیش کرده بود.
بالاخره طاقت نیاوردم و از پشت سرش حرکت کردم ببینم چی می شه .
یکی از رزمنده ها که اولین بار اعزامش بود و شاید ایثار رزمنده ها رو شنیده بود اومد جلو گفت :
« من»
ممد هم بلافاصله پوتینشو از گردنش بیرون آورد و گفت :
« پس بی زحمت اینو هم واکسش بزن!»😂
بی چاره رزمنده خشکش زده بود نمی دونست چی بگه!😁
ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج°•🌱📿•